|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 06 مرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۳۴ ب.ظ
هورااااا ... بالاخره پروپوزالم تایید شد
خدایا مچکریم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - neda_Network - 06 مرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۴۰ ب.ظ
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشانده اند روی تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانه ایست که قربانیت کنند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - moh3n.cinema - 06 مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۲۵ ب.ظ
حرفامو می شنوی از لابلای شعر، اینجوری بهتره
اما بدون هنوز شبهام بدون اشک محاله بگذره
بودی کنار من اما چه سوت و کور، من بودمو خودم
با این همه ولی از گوشه گیریات خسته نمی شدم
تو با خودم که هیچ، با سایه منم حرفی نمی زدی
با این همه ولی به شب نشینی دلم خوش اومدی
از چی برات بگم وقتی نگفته هام با من عجین شده
حس می کنم دلم غمگین ترین دل روی زمین شده
روزا که می گذرن اما محاله که حسم عوض بشه
آخه هرشب یه ذره شعر روح خرابمو سمت تو می کشه
امشب قراره که با خاطرات تو باز بشینمو باز درد و دل کنم
با کاغذای شعر صبحو ببینمو غرق خودم بشم
با قطره های اشک رو کاغذای خیس...
این بیت آخره
اما همیشه شعر پایان قصه نیست...
پایان قصه نیست
پایان قصه نیست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 06 مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ ب.ظ
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم، نمیدانم چه میخواهی ولی امشب، برای تو،برای رفع غمهایت ، برای قلب زیبایت،برای آرزوهایت، به در گاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد،یقین دارم دعاهایم اثر دارد...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - deh-ab - 06 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۰۰ ب.ظ
خدایا خیلی دوست دارم میدونم تو هم خیلی منو دوست داری به همین ماه عزیز تکلیفم را طوری مشخص کن که برام بهترین باشه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - neda_Network - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۱۶ ق.ظ
مرا بسپار در یادت
در این شبهای نورانی نگاهت گر به آن بالاست
و در رقص دعا قلبت مثال بید میلرزد، دعایم کن
دعایم کن که من محتاج محتاجم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۵۴ ق.ظ
چنان لطف او شامل هرتن است / که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری نپرداخته
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۴۲ ب.ظ
خدایا به حق این شب ها
گره از مشکلات همه بگشا
ایمانمون رو قوی کن
که در مقابل مشکلات مقاوم باشیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۱۴ ب.ظ
هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ،
خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت
و خـــوردن هـیـچ چــیـز مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت .
اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت
دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟
"دکتر الهی قمشه ای"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۲FA - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۲۸ ب.ظ
(۰۷ مرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۴۲ ب.ظ)nina69 نوشته شده توسط: خدایا به حق این شب ها
گره از مشکلات همه بگشا
ایمانمون رو قوی کن
که در مقابل مشکلات مقاوم باشیم
الهی آمین
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Lover Of Science - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۱۲ ب.ظ
بیایید دعا کنیم…
کسی را دیدم که در جوانی اش شانه لا به لای مو هایش گیر نمی کرد
کسی که آرزو داشت بالای چشمش ابرو باشد
کسی که کودکیش را با چشم چشم دو “ابرو” آغاز نکرد…
بیایید با هم برای کسایی که حتی ملاقاتشان هم ممنوع شده دعا کنیم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۵۶ ب.ظ
ﻋﺎﺩت ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﺭﺩ ﺩﻟـــﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮐــــــــــﺲ ﺑﮕﻮﯾﻢ ...
ﭘﺲ ﺧﺎﮐـﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺯﯾﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺧﻨـﺪﺍﻧﻢ ...
ﺗﺎ ﻫﻤـــﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨــــﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻪ ﻗﻠﺒــــﯽ ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تینا - ۰۷ مرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۰۴ ب.ظ
نردبان دلم شکسته است می شود کمی برای من دعا کنی؟ یا اگر خدا اجازه می دهد کمی به جای من خدا خدا کنی؟ راستش دلم مثل یک نمازه بین راه , خسته و شکسته است, می شود برای بیقراری دلم ,سفارشی به آن رفیق با وفا ,خدا کنی?
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۲FA - 07 مرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۱۶ ب.ظ
یاد من باشد از فردا صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی، از جنس گذشت
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۰۷ مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۲۱ ب.ظ
خدایا درسته که بنده خوبی برات نبودم..
اما تو خیلی بزرگی.. کرمت زیاده....
خدایا فقط به تو امید دارم
منو ببخش... بهم کمک کن...
به حق این شبهای عزیز گناهان همه ما رو ببخش... خدایا به همه کمک کن و ازت خواهش میکنم که من رو هم فراموش نکن و مثل همیشه دستمو بگیر و به دادم برس
الهی آمین
|