|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۴۷ ب.ظ
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!
فکر میکنم علتش اینه که ماها به روشهای مطالعه ی کلاسیک و سنتی که همون کتاب کاغذی باشه عادت داریم. البته من چشمام خیلی ضعیفن و زود از نگاه کردن به صفحه نمایش خسته میشم. ولی در کل دوس دارم وقتی کتاب میخونم کاغذشو هم حس کنم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۳۵ ب.ظ
من واقعا متاسفم برای خودم که یک روز کامل دنبال باگ پیاده سازی میگردم در حالیکه تابع خروجی ام مشکل داشته نه محاسبه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۴۲ ب.ظ
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۳۵ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: من واقعا متاسفم برای خودم که یک روز کامل دنبال باگ پیاده سازی میگردم در حالیکه تابع خروجی ام مشکل داشته نه محاسبه.
برای خودت نگران باش، یه کم به خودت برس و استراحت کن. ذهنت خستس و حتم دارم به یه هوای آزاد احتیاج داره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۳۰ ب.ظ
آیفون جدید دیگری هم باز معرفی شد و ما همچنان باید فقط نگاهش کنیم...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - big cloud - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲ ب.ظ
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۳۰ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط: آیفون جدید دیگری هم باز معرفی شد و ما همچنان باید فقط نگاهش کنیم...
و امروز دیدم که دیجی کالا یه تومن ناقابل در عرض یک ماه گذاشته روی گوشی های میان ردش
یعنی دارم فکر میکنم همه بعد کرونا برمیگردن به وضعیت گل و بلبلشون، بعد ما هنوز با این مصیبت ها درگیریم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۵۰ ب.ظ
امروز کلا روز جالبی بود. حالا بگذریم که معلوم نیست به چه علتی پادگان آماده باش دادن و همسرم رو نگه داشتن و من تک و تنها بودم روز تولدم، ولی از در و دیوار میریخت.
یه خانمی داریم همسایه یه خرده خل و چل به نظر میاد و کسی اصولا آدم حسابش نمیکنه. اصلا هم خبر نداشت که تولد منه. امروز دیدیم در میزنن، درو باز کردیم دیدیم این خانم خیلی محترم یه کیک گذاشته تو ظرف مخصوص با در شیشه ای آورده در خونه. هر چی گفتیم مناسبتش چیه گفت دلم خواست کیک بپزم براتون.
عصری هم میبینم خواهرم اومده یه بشقاب کیک دستشه، میگه اینو خانم صاحاب کارم برات فرستاده به مناسبت تولدت.
خداییش این تولد چقدر ما کیک خوردیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 27 فروردین ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴ ب.ظ
جوک می گن ملت می خندن ، خیلی خندیدیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 28 فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۱۳ ق.ظ
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۱۰:۵۴ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: جوک می گن ملت می خندن ، خیلی خندیدیم
رو آب هم که ایستادی، خوبه بخند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 28 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۱ ق.ظ
یکی از دوستانی که تو یه سفر باهاش آشنا شدم و کلی خاطره خوب برام گذاشته.. از دنیا رفت.
باورم نمیشه.. اشکام بند نمیاد. انقدر گریه کردم این چند ساعت که سرم داره از درد میترکه و چشام پف کرده داره بسته میشه.
خوشحالم.. خوشحالم از همون روزی که از سفر اومدیم با دوستام کلی پشت سرش حرف های خوب زدم و برام عزیز و محترم بود حتی قبل از فوتش.
ولی ناراحت و عصبانیم از خودم.. چون خیر سرم دو سه هفته قبل از نترسیدن از مرگ و نوبتی بودن مرگ و.. نوشتم و اونم خونده بود و لایک کرده بود. چقدر احمق بودم وقتی به قصد بالابردن روحیه خودم و دوستام یه همچین متنی نوشتم و فکرش رو نکردم ممکنه یه روزی یکی از دوستام آخرین لحظاتش حتی شده با احتمال یه اپسیلون درصد یاد اون حرفای مسخره بیفته.
باورم نمیشه و شوکه ام... من حتی آخرین پیامش رو هم جواب نداده بودم چون کلی کار داشتم خوندم گذاشتم بعدا جواب بدم و بعدش هم یادم رفت تا امروز... کاش حداقل برای آخرین بار حالش رو پرسیده بودم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 28 فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۱۷ ب.ظ
تا ۲۰ روز پیش این تلویزیون ( تلویزیون ال ای دی تی سی ال مدل ۴۳D3000 سایز ۴۳ اینچ) سه میلیون و ۲۰۰ هزار بود
الان دیجی گذاشته چهار میلیون ۶۵۰ هزار ...
همین قدر بدبختی در عرض ۲۰ روز
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 28 فروردین ۱۳۹۹ ۱۱:۰۶ ب.ظ
امروز بعد از سالها اولین استادم در زمینه ی نمایشنامه و فیلمنامه نویسی بهم زنگ زد، خیلی سورپرایز شدم!! یخرده هم خجالت کشیدم، چون احساس کردم خیلی منتظرش گذاشتم تا نتیجه ی اون چیزی رو که بهم یاد داده بود ببینه. استاد محمد چرمشیر که زنگ زد، من رفتم به اون روزها که باهم سخت روی نمایشنامه ها کار میکردیم تا یه چیزی دربیاد. اون موقع رو یادم اومد، بله راحت تو خیابون ولیعصر قدم میزدیم، آبمیوه میگرفتیم و میخوردیم. مترو هم نبود هنوز، با اتوبوس قراضه ها اینور اونور میرفتیم. همه آزاد و راحت بدون اینکه هیچ محدودیتی باشه فعالیت میکردن.
همینطور چشمامو بستم و رفتم تا دانشگاه، میدون انقلاب، همه جا زنده و شلوغ، دلم تنگ شد!
این روزا خیلی دلم برای شهر تنگ شده، الان تقریبا داره سه ماهی میشه من از خونه یا بهتره بگم از مجمتمع بیرون نرفتم. نمیدونم شهر چطوریه، خیابونها، فلکه صادقیه، ونک، همینطور چرخ زدم. دلم واسه ویراژ دادن تو اتوبان نیایش تنگ شده.
آخ آخ دستفروشای مترو .... کلا دلم واسه شهر خیلی تنگ شده. امیدوارم همه چی زود به حالت اولیه ی خودش در تمام دنیا برگرده و همه ی آدمای دنیا سلامت باشن. و از همه مهمتر ... آزاد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 29 فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ
ماشالا خیام چه بدنی ساختی من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!
خوب مانیتور و اینا خیلی مناسب مطالعه نیست. من از وقتی کیندل گرفتم خیلی مطالعه ام زیاد شده چون خیلی دلچسبه کتاب خوندن روش. همچنین کتاب صوتی هم برای وقت هایی که نمیتونی کتاب بخونی (توی اتوبوس-ماشین-ظرف شستن و ...) خیلی خوبه. من از طریق ادیبل میگوشم ولی خوب همش توی تورنت هم هست اگر از ایران میخواین بگیرین.
ولی اینا همش به شرطیه اهل مطالعه به انگلیسی باشین چون منابع فارسی هم برای کیندل هم کتاب صوتی کمه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - عزیز دادخواه - ۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۰۲ ق.ظ
(۲۸ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۱ ق.ظ)RangiRangi نوشته شده توسط: یکی از دوستانی که تو یه سفر باهاش آشنا شدم و کلی خاطره خوب برام گذاشته.. از دنیا رفت.
تسلیت میگم بهتون. خدا رحمتشون کنه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۰۸ ق.ظ
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط: ماشالا خیام چه بدنی ساختی من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم
codin جان این عکس ها عمدتا برای پاییز و دی ماه هست اینا رو می زارم که یادم نره بدنسازی یکی از علایق من هست و باید بهش توجه کنم مگر نه از بهمن ماه اینجا باشگاه نرفتم و عمدتا بدن افت کرده .
+ خدا بگم این چینی ها رو چیکار کنه امروز هم یه کلیپ دیدم داشت موش رو زنده زنده می خورد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - marvelous - 29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵ ق.ظ
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط: ماشالا خیام چه بدنی ساختی من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!
خوب مانیتور و اینا خیلی مناسب مطالعه نیست. من از وقتی کیندل گرفتم خیلی مطالعه ام زیاد شده چون خیلی دلچسبه کتاب خوندن روش. همچنین کتاب صوتی هم برای وقت هایی که نمیتونی کتاب بخونی (توی اتوبوس-ماشین-ظرف شستن و ...) خیلی خوبه. من از طریق ادیبل میگوشم ولی خوب همش توی تورنت هم هست اگر از ایران میخواین بگیرین.
ولی اینا همش به شرطیه اهل مطالعه به انگلیسی باشین چون منابع فارسی هم برای کیندل هم کتاب صوتی کمه
منم راستش تو فکر یه کیندل هستم، ولی شک دارم. آخه مشکل من با ذات کاره، احساس میکنم زیادی کلاسیک هستم و از بوی کتاب گاهی بیشتر از محتواش لذت میبرم. گاهی اوقات یه کتابو دارم میخونم، بوی کاغذاش فضاسازی میکنه برام. مثلا یه کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه دارم، همون موقع و دقیقا همون روزی که منتشر شد تو صف ایستادم گرفتمش. با اینکه گالینگور هست، ولی کاغذهاش یه جور کاهی خاصیه، و با اینکه حجمش زیاده، ولی به قدری سبکه که آدم دلش نمیاد بزارش زمین. مثلا وقتی داشتم فصل اون غاره که هری با دامبلدور میرن رو میخوندم، بوی کاغذ قشنگ بوی نای اون غار دور افتاده رو مجسم میکرد.
یا زمانی که کتابهای درسی میخونم، خصوصا کتابهای کنکور ارشد کامپیوتر رو، بوی کاغذ کتابها دقیقا اون حس آکادمیک بودن رو بهم القا میکنه. میخوام ببینم آیا شما که کیندل داری، میتونی با خوندن یه کتاب حالا در هر زمینه ای، با یه وسیله ی دیجیتالی میتونی با حس و حال اون کتاب ارتباط بگیری؟
این زبان ارتباطی جدید تا چه حد میتونه جایگزین باشه و بازم همون احساسات رو در خواننده ایجاد کنه؟
|