مطالب خواندنی و تصاویر جالب - نسخهی قابل چاپ |
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - salam5 - 27 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۴:۵۵ ب.ظ
(۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۱:۵۳ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: در کتاب درود بر خودم، دکتر دانیال امن مى گوید:واقعا عالی دلم نیومد فقط یه سپاس بزنم ، مشکل خیلی ها از جمله خودم، ترس از قضاوت دیگران حتی برای کوچکترین کارها، مشتاق شدم که این کتابو حتما بخونم |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ
پیر شدن به سن نیست به این است که ورزش نکنی کتاب نخوانی عاشق نشوی هدیه ندهی محبت نگیری مهمانی نروی سفر نکنی پیرشدن به این است که آرزوهایت را گم کنی رویاهایت را دنبال نکنی پیرشدن به این است که با دیگران همدردی نکنی فقط امید داشته باشی وهیچ تلاشی نکنی و..و..و پیری به سن نیست به کیفیت دل است |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - NP-Cσмρℓєтє - ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۴ ب.ظ
(۰۲ خرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: پیر شدن به سن نیستو پیر شدن به اینه که دیگه هیچ شور و شوقی واسه هیچ کاری نداشته باشی ,فقط انجام بدی چون باید انجام بدی! |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۳۹ ب.ظ
اینجا زمین است و شما خواب نیستید مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﻦ ﺣﺘﻤﯽ ﺍﺳﺖ !!!.... . . . . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺡ ﺗﻮ ﭘﯿﺮ ﺷﻮﺩ، ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺍﺭﺩ !! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ .. ﻫﺮ ﻓﺼﻠﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﻥ ... ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﮐﺎﺷﺖ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﺮﻗﺺ ... ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﭽﺮﺥ ... ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ ﺑﺨﻨﺪ ... ﺑﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺮﺳﯽ ﻟﻢ ﺑﺪﻩ ... ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ !! ﻣﺒﺎﺩﺍ ...ﻣﺒﺎﺩﺍ ...ﻣﺒﺎﺩﺍ !!.. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ !!... ﺭﻓﯿﻖ فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید...!؟؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید ... شاد باشید تا زنده باشید ..... |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۱۴ تیر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۸ ق.ظ
پرده سوم و چهارم از کتاب مناجات نامه چوپان معاصر نوشته طنز پرداز خلاق کشور استاد رضا احسان پور پرده سوم: تو خوبتر از آنی که مرا تنها بگذاری ۱۰۲ خدایا! مرا به خاطر همهی مورچههایی که کشتهام ببخش ۱۰۶ خدایا! ممنونم که فقط یکی هستی چینیها عمراً بتوانند تقلبیات را بسازند ۱۰۸ خدایا! مرا ببخش که بعضی وقتها با تو شبیه کت و شلوار پلوخوری رفتار کردهام! یعنی فقط زمانی سراغت آمدهام که احتیاجت داشتهام ۱۱۱ خدایا! من از اختیارهایم میترسم فردا، پسفردا، خودت به خاطر همهی آنها یقهام را میگیری ۱۱۶ خدایا! من اگر بسوزم بوی گند میدهم! خود دانی، میخواهی بیندازی جهنم، بینداز! ۱۱۹ خدایا! گوشهایم دراز شده است کی وقت داری بیایم برایم کوتاهش کنی؟ ۱۲۲ خدایا! حیف نیست بهشت به این قشنگی ساختهای، آن وقت به همه نشانش ندهی؟ ۱۲۷ خدایا! کاش بیمارستانها بخش کودکان سرطانی نداشت ۱۳۲ خدایا! شش روز طول کشید تا دنیای ما را بسازی آن وقت ما در یک چشم بهم زدن آن را خراب میکنیم! ببخشید! ۱۳۷ خدایا! من فقط یک «مسکن مهر» سراغ دارم آنهم خانهی تو است ۱۳۸ خدایا! آسایش دو گیتی تفسیر این سه حرف است: ۱- خدا ۲- را ۳- شکر ۱۴۳ خدایا! تو خوبتر از آن هستی که مرا تنها بگذاری ۱۴۴ خدایا! به یک نفر میگویند: «یک دروغ بگو» میگوید: «خدا نمیبخشد» ۱۴۷ خدایا! توی «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعون» «اِلیهِ راجعون» یعنی پیش خودت؛ درست است؟ پیش خودت که جهنم نمیشود! میشود؟ پرده چهارم: از خودم شرمم میشود ۱۵۶ خدایا! من مثل آن بتپرست نیستم که اگر تو را نداشته باشم خدای سنگ و چوبی داشته باشم من اگر تو را نداشته باشم، چیزی ندارم ۱۵۷ خدایا! دیوار خانهی مرا در بهشت کاهگلی بساز میخواهم هر روز عصر با شلنگ به دیوار آب بپاشم و نفس عمیق بکشم ۱۶۲ خدایا! اشکهایم را با دست پاک میکنم تا دستانم بوی تو را بگیرد ۱۷۰ خدایا! خودت به کسی که دوستش دارم بگو که من دلم نمیخواست خلق بشوم و فقط و فقط برای اینکه او تنها نباشد قبول کردم که بیایم دنیا تا شاید دوستم داشته باشد ۱۷۵ خدایا! دوستت دارم حتّی توی جهنّم ۱۸۳ خدایا! خودت که بهتر میدانی ما آدمها مثل دانههای انار هستیم زیاد به ما فشار نیاور! ۱۸۸ خدایا! کاش یک مُهر «شکستنی است، با احتیاط حمل شود» روی دلم زده بودی! ۱۹۱ خدایا! دست ما را بگیر و ما را از اتوبان زندگی رد کن! ۱۹۹ خدایا! آخر زندگی من یک «ادامه دارد» بنویس! |
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - salam5 - 06 مرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۱۵ ب.ظ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ "ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ، ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ... ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ! ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ می گیرﺩ ! ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ نمی رﻭﺩ، ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ ...ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ می کنی ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ ! ... ﺣﺎﻻ ... ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ، ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ می خوری ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ... "دیل کارنگی" |
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - salam5 - 04 آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۳۱ ب.ظ
, باورکن پاییز که می آید همین پیرمردهای تنها روی نیمکتهای پارک هم به اولین عشقشان فکر می کنند به دختری با موهای طلایی یا گیسوان سیاه روسری خالدار یا شاید شالی پشمی به حرفهایی که باید می گفتند و نامه هایی که هیچ گاه به مقصد نرسید. |
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - αɾια - ۱۸ دى ۱۳۹۶ ۰۷:۱۸ ب.ظ
دلت می خواد،با اون ،با هم (۱۱) بشی؟... تا حالا فکر کردی کنارش چندی؟... می دونم...می فهممت...مهم نیست اینوریه تویی یا اونوری...میدونم سخته...!!! شاید آره. اما بهش فکر کن،چه کیفی داره که باهاش باشی و با هم (۱۱) بشین. نه (۱۵) نه (۵۱) ...نه (۱۷) نه (۷۱) و نه...!!! از همه بدتر وقتیه که کنار هم...(با هم)، (؟؟-) باشین. یا نمی دونم...حتی شاید بعضی وقتها (۱۱-) باشین...ولی بهتره تا اینکه (۰۰) باشی. اگه (۱۱) باشین،میشه نپرسی و نپرسه که...کوشی،کجایی،چرا...کی؟...ها؟ و... شایدم (۱) یا (۲) یا (...) باشی...!!! . . . چندی؟ |