![]() |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - نسخهی قابل چاپ |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - kiana-2020 - 26 بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۱۸ ق.ظ
![]() |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - farhud - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۰۴:۴۴ ب.ظ
اینو سرچ کنید تو گوگل: ۵ + (-sqrt(1-x^2-(y-abs(x))^2))*cos(30*((1-x^2-(y-abs(x))^2))), x is from -1 to 1, y is from -1 to 1.5, z is from 1 to 6 |
به این میگن دزد حرفه ای ! - aatwo - 05 اسفند ۱۳۹۱ ۰۶:۲۸ ب.ظ
![]() به نحوۀ ایستادن زن روسری قهوه ای و تشخیص اینکه چه زمانی روسری اش را باز کند(با ضربه آرامی که به پشتش میخورد) و شلوغ کاری در آوردن و سرگرم نمودن صاحب طلافروشی با کار کردن با ماشین حساب ، توجه کنید ![]() |
تصاویر - aatwo - 05 اسفند ۱۳۹۱ ۰۶:۳۲ ب.ظ
نمای بیرونی کتابخانه عمومی شهر کانزاس، میسوری، ایالات متحده آمریکا! ![]() ------------------------------------------------------------ نمای بیرونی کتابخانه ملی ایران در اتوبان حقانی هم مشابه همین کتابخانه آمریکایی هست ![]() |
به این میگن دزد حرفه ای ! - mohammadali1990 - 05 اسفند ۱۳۹۱ ۰۷:۲۴ ب.ظ
پست هات از گروه منصور قیامته؟ |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - انرژی مثبت - ۰۶ اسفند ۱۳۹۱ ۰۱:۱۰ ب.ظ
وقتی بابا تصمیم می گیره کش سر دخترش رو ببنده ![]() البته ناگفته نماند ابتکار و خلاقیت توش داره ![]() مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 11 اسفند ۱۳۹۱ ۰۲:۳۸ ب.ظ
از وبلاگ psychotherapy کپی کردم. با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن. خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم. یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن. اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی… رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟ گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!! خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد.. رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین. خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم! نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!! |
ریشه برخی اصطلاحات عامیانه - good-wishes - 16 اسفند ۱۳۹۱ ۰۷:۲۴ ب.ظ
زپرتی: واژة روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاقهای روسی در ایران است. در آن دوران هرگاه سربازی به زندان میافتاد دیگران میگفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش به هم ریخته است. هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژهها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه میتواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسیI shall have به معنی من خواهم داشت را به مسخره هشلهف خواندهاند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار میبرند. چُسان فسان: از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است. شر و ور: از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است. اسکناس: از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است. فکسنی: از واژة روسی Fkussni به معنای بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنای بیخود و مزخرف به کار برده شده است. نخاله: یادگار سربازخانههای قزاقهای روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ میگفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کردهاند. آکبند: آیا می دانستید کلمه آکبند نه کلمه ای لاتین است و نه فارسی؟ قدیما که بندر آبادان بهترین بندر ایران بود و کلی کشتیهای تجاری اونجا بارشون رو تخلیه می کردند روی بعضی از اجناس که خیلی مرغوب بودند نوشته شده بود ** UK BAND ** یعنی بسته بندی شده انگلیس ولی آبادانی های عزیز اونرو آکبند می خوندند و همین طوری شد که این تلفظ اشتباه در تمام ایران منتشر شد و همه به جنسی که بسته بندی شده می گن آکبند |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 16 اسفند ۱۳۹۱ ۰۹:۵۷ ب.ظ
اگر خدا کفیل رزق است پس غصه چرا؟ اگر رزق تقسیم شده است پس حرص چرا؟ |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - nina69 - 17 اسفند ۱۳۹۱ ۰۱:۲۸ ب.ظ
دختر کوچولو وارد مغازه شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری. ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار" دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟" بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟ و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! -------------- پینوشت: مشت خدا از مشت ما بزرگتره |
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 21 اسفند ۱۳۹۱ ۱۱:۴۷ ب.ظ
پستامینیفون ![]() خدا ![]() |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - azad_ahmadi - 22 اسفند ۱۳۹۱ ۰۲:۰۸ ق.ظ
این فایل ویژه اعضای مانشت هست. ![]() یه روحیه خوبی به آدم میده. آهنگ قشنگی هم داره. |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - azad_ahmadi - 22 اسفند ۱۳۹۱ ۰۴:۳۳ ب.ظ
پل میلانو مرتفع ترین پل جهان از جاذبه های توریستی و گردشگری در فرانسه. نحوه ساختش رو عکسبرداری کردند بسیار جالبه. |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - sahar121 - 22 اسفند ۱۳۹۱ ۰۹:۰۷ ب.ظ
دوست خوب غم ها رو از بین نمیبره .اما کمک میکنه با وجود غم ها ، محکم بایستیم . مثل چتر خوب که بارونو متوقف نمیکنه ،به ما کمک میکنه آسوده تر زیر بارون بایستیم.. |
مطالب خواندنی و تصاویر جالب - barman - 23 اسفند ۱۳۹۱ ۰۸:۵۶ ب.ظ
باب باتلر در سال ۱۹۶۵ در انفجار مین زمینی در ویتنام پاهایش را از دست داد؛ قهرمان جنگ شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت. بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از قلب انسان نشأت میگیرد. یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در آریزونای امریکا، کار میکرد که ناگهان صدای فریادهای ملتمسانۀ زنی را از منزلی نزدیک کارگاهش شنید. صندلی چرخدارش را به آن سو هدایت کرد امّا بوته های درهم و انبوه مانع از حرکت صندلی چرخدار و رسیدن او به منزل مزبور میشد. از صندلی اش پایین آمد و روی سینه در میان خاک و خاشاک و بوته ها خزید؛ اگرچه سخت دردناک بود، امّا توانست راه خود را باز کرده پیش برود. خودش تعریف میکند که، "باید به آنجا میرسیدم، هر قدر که زخم و درد رنجم میداد." وقتی باتلر به آنجا رسید متوجّه شد که دختر سه سالۀ آن زن به نام استفانی هینز به درون استخر افتاده و چون دستهایش را از بازو از دست داده امکان شنا نداشته و اینک زیر آب بی حرکت مانده بود. مادرش بالای استخر ایستاده و سراسیمه و دیوانه وار جیغ میزد و فریاد میکشید. باتلر به درون آب شیرجه رفت و خود را به ته استخر رساند و استفانی کوچک را بیرون آورد و در کنارۀ استخر نهاد. رنگش سیاه شده و ضربان قلبش قطع شده بود و از نفس هم خبری نبود. باتلر بلافاصله تنفّس مصنوعی و احیاء ضربان قلب را شروع کرد و مادر استفانی هم به آتش نشانی زنگ زد. به او جواب دادند که متأسّفانه پزشکیاران به دلیل تلفنی قبل از او، بیرون رفته اند. مادر نومید و درمانده باتلر را بغل کرده هق هق میگریست. باتلر در حین تنفّس مصنوعی و احیاء قلبی به مادر درمانده امید می داد و اطمینان می بخشید و میگفت، "نگران نباشید؛ من دستان او بودم و از استخر بیرونش آوردم؛ حالش خوب خواهد شد. حالا هم ریه های او هستم؛ با هم از عهدۀ زندگی مجدّد بر خواهیم آمد." چند ثانیه بعد، دخترک کوچک سرفه ای کرد و دیگربار نفسی کشید و قلبش به حرکت آمد و زد زیر گریه. مادرش او را در آغوش کشید و هر دو شادمان و مسرور بودند. مادر از باتلر پرسید، "از کجا میدانستید که حالش خوب خواهد شد؟" باتلر گفت، "راستش را بخواهید نمی دانستم. امّا وقتی زمان جنگ پاهایم را از دست دادم، در آن میدان تنهای تنها بودم. هیچ کس آنجا نبود به من کمک کند مگر دخترکی ویتنامی. دخترک تلاش میکرد مرا به طرف روستایش بکشد و در آن حال به انگلیسی دست و پا شکسته ای زمزمه میکرد، «طوری نیست؛ زنده میمانی. من پاهای تو هستم. با هم از عهدۀ این کار بر می آییم.» کلام محبّت آمیز او به روح و جانم امید بخشید و حالا خواستم همان کار را برای استفانی بکنم." |