|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 01 شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۱۷ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: اسم فامیل بزنم که ضایع س
خواهش میکنم
ولی چرا استفاده از اسم و فامیل باید ضایع باشه!؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barabox - 01 شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۴۸ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۱۷ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۱۵ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: اسم فامیل بزنم که ضایع س
خواهش میکنم
ولی چرا استفاده از اسم و فامیل باید ضایع باشه!؟
من تو فکرم بود با همین پیشوند دامین انتخاب کنم
خوب بنظرتون اسم فامیل اونم واسه دامین سایت یخورده تلفظ و طولانی بودنش تو ذوق نمیزنه ؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 01 شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۵۱ ب.ظ
نه فکر نکنم، اگر ترکیب و اسم فامیلتون طولانی هست میتونید مخفف کنید یا فقط فامیلتون رو بگذارید، اما در کل بنظر من استفاده از اسم و فامیل ضایع نیست
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parisa-SH - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۴۲ ق.ظ
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت ، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف ش ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم... چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت حالا مگه چی شده؟ گفتم چیزی نیست، اما … در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند .وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟! حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد: "من آدم زمختی هستم" زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها .
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد آه بکشم؟ آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه.. میوه داشتیم یا نه …همه چیز کافی بود: من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . پدرم راست می گفت. نون خوب خیلی مهمه .
من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیت ش را می فهمی...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pe.esf - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۴۴ ق.ظ
ای همه کس برای من روز و شبان برای توست مکه بهانه است و بس کل جهان سرای توست
خداااا را شاکرررممممممممممممممممم
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۱۰:۲۲ ق.ظ
فک نمیکنم نتایج نهایی امروز اعلام بشه
پارسال پنج روز بعد از کارنامه نهایی دکتری نتایج ارشد اعلام شد
هرچند کار سازمان هیچ حساب و کتابی نداره
هرموقع حوصله داشتن میذارن رو سایت
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam az ma - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۱۱:۱۵ ق.ظ
امام رضا(ع):
هرکه در پشت سر کسی چیزی را گوید که در اوست و مردم میدانند که در اوست او را غیبت نکرده است و هر که در پشت سرکسی درباره اش سخن گوید که در اوست ولی مردم آن را نمیدانند اورا غیبت کرده است و هر که چیزی را گوید که در او نیست او را بهتان زده است.
امام صادق (ع):
خداوند عالم به حضرت موسی (ع) وحی کرد: غیبت کننده اگر توبه کرد و از غیبت نادم و پشیمان شد آخر همه داخل بهشت می شود و اگر توبه نکرد پیش از همه داخل جهنم می رود.
پیامبر(ص):
غیبت بدتر از زناست.محضر مبارکش عرض شد. یا رسول الله برای چه غیبت از زنا شدیدتر است؟ حضرت فرمودند: زیرا صاحب زنا توبه می کند و خداوند توبه اش را میپذیرد ولی صاحب غیبت توبه می نماید و خداوند توبه اش را نمی پذیرد تا وقتی که شخص غیبت شده او را حلال کند.
پیشاپیش ولادت امام هشتم مبارک.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - یاس رازقی - ۰۲ شهریور ۱۳۹۴ ۰۱:۴۴ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۴ ۰۱:۰۸ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: خدایا از آدمهات دلخورم، دلخور...
من هم
نمیدونم چرا میگن هرچی محبت کنی
محبت میبینی
هرچی انرژی بدی به خودت برمیگرده
من هرچی انرژی صرف میکنم چیزی نصیبم نمیشه نمیدونم مشکل از کجاست
مردم خودخواه و متکبر شدن یا ایراد از منه
شایدم مردم شهرم خیلی خونگرم هستن و نباید انتظار اینگونه بودن رو از بقیه داشته باشم
اما
یعنی انقدر متفاوت هستن ک یه احوال پرسی ساده رو هم نمیتونن درست پاسخگو باشن؟
انقدر که بیتفاوتن وقتی میگی از خبر قبولیت شاد شدم هیچ پاسخی و عکس العملی دریافت نمیکنم؟
یه بلبل داشتیم تو خونه میومد مینشت رو شونم و تک تک موهامو نوازش میکرد...چادر سرم میکردم میومد مینشست رو سرم ....میرفتم تو اتاق و در رو میبستم میومد مینشت رو دستگیره در اتاقم برام شعر میخوند صدام میکرد مامان اینا میگفتن ببین واست چکار میکنه؟
آزادش کردیم رفت..دلم براش تنگ شده اون فهمش انگاری بیشتر بود...انقدر درک داشت که محبت بهش میکردی فورا تو فکر جبران بود!
من کاری که میکنم نیاز به جبران ندارم اما حداقل یه علائم حیاتی نشون بده بفهمم زنده ای ...بفهمم آدمی...بفهمم واقعا یکی هست که دارم ذوقش میکنم ...احساساتم هدر نمیره
گاهی میخوام همه کانتکتای گوشیمو پاک کنم و از اول هرکس یادم کرد ازش بپرسم شما و دوباره سیو کنم ...اما نمیتونم انقدر بی انصاف باشم
امیدوارم ایراد از خودم باشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۰۳:۱۱ ب.ظ
جدیدا من هم یه مورد اینجوری برخورد کردم
طرف تا همین قبل اعلام نتایج خیلی خوب بود تا نتایج اعلام شد یه جوری شد
الان هم که قراره بره سرکار اصلا یه سلام هم نمیده
همین امروز ما سر نماز نزدیک نزدیک هم نشستیم ولی کاملا بی تفاوت بود
من به کوچکتر از خودم سلام می کنم ولی کسی که بهم فخر بفروشه نه. نمی تونم تحمل کنم
(۰۲ شهریور ۱۳۹۴ ۰۱:۴۴ ب.ظ)یاس رازقی نوشته شده توسط: یعنی انقدر متفاوت هستن ک یه احوال پرسی ساده رو هم نمیتونن درست پاسخگو باشن؟
انقدر که بیتفاوتن وقتی میگی از خبر قبولیت شاد شدم هیچ پاسخی و عکس العملی دریافت نمیکنم؟
یه بلبل داشتیم تو خونه میومد مینشت رو شونم و تک تک موهامو نوازش میکرد...چادر سرم میکردم میومد مینشست رو سرم ....میرفتم تو اتاق و در رو میبستم میومد مینشت رو دستگیره در اتاقم برام شعر میخوند صدام میکرد مامان اینا میگفتن ببین واست چکار میکنه؟
بله حیوانات خیلی شعور بالاتری از بعضی انسان ها دارند
کسی که بالاتر از من باشه یا به جایی برسه خوشحال میشم
ولی کسی که خودش را بالا بگیره نه
مگه آخر دنیاست زمین گرده یه روز به هم میرسیم.......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - یاس رازقی - ۰۲ شهریور ۱۳۹۴ ۰۵:۲۲ ب.ظ
همیشه نه سمیرا خانم اما
واقعا محیطی ک زندگی میکنی خیلی موثری
چرا میگن جنوبی ها خون گرمن؟
جالبی اینه که از وقتی این پست رو گذاشتم همه دوستام
یزد قم تبریز....پیداشون شده!!
از صبح دارم حرف میزنم!!! یه حرفایی میزنن ک واقعا حیران موندم...برگشته میگه من فقط تو رو دارم کاش پیش هم بودیم و..
خودمم خسته شدم
گفتم تحویل بگیرن نه دیگه همه با هم ۵۳۶ تا کانتکت
عجیب نیست!
من که متعجبم
قرار شده هر وقت دلم گرفت بیام اینجا دخیل ببندم 
زود مراد میده
دعای شما خیلی گیراست
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kader - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۰۵:۵۵ ب.ظ
من هرموقع تولد بابام یا مامانم میشه ، براشون کادو میگیرم( هرچند ناقابل ، چون با هیچ چیز نمیشه زحمات اونارو جبران کرد)
اما همیشه تورورز تولدشون از اونا هم کادو میگیرم برا خودم خب میدونین که من بچه کم توقعی هستم 
تو روز تولد امام رضا هم قراره کلی کادو بگیرم ازش ، اول انشالله یه کادوی جووون پسند برای همه دوستام هدیه میدن
برا خودمم که کارم از کادو گرفتن گذشته باید بیاد و ضامنم شه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۰۶:۴۵ ب.ظ
نمی دونم چرا اینقد پدرو رو دوست دارم! حالا که از بارسا جدا شده و به چلسی رفته...الان حتی می تونم از چلسی متنفر نباشم چون پدرو اونجاست...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 02 شهریور ۱۳۹۴ ۱۰:۳۳ ب.ظ
فکر می کنم فقط اگر برم مشهد حالم خوب میشه، به آرامش میرسم،
فقط یکی دوساعت بشینم توی یکی از صحن ها .............
(۰۲ شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۳۷ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: انقدر شبکه یک مشهد رو نشون میده، آدم حالش دگرگون میشه
بدجور دلتنگ شدم، منم زیارت میخوام
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 03 شهریور ۱۳۹۴ ۰۱:۵۲ ق.ظ
همه گفتند محال است ... اما ... دلخوشم من به محالات رضا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - alim93 - 03 شهریور ۱۳۹۴ ۰۴:۵۳ ق.ظ
خیلی جالبه...عکسای قدیمی رو که میبینی همه مردا سبیل داشتن ولی حالا...
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|