شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - نسخهی قابل چاپ |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - αɾια - ۲۰ دى ۱۳۹۶ ۱۰:۲۸ ق.ظ
گمشده بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاقل گشته ام گوئیا «او» مرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم ملول چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟ لیک در آئینه می بینم که، وای سایه ای هم زانچه بودم نیستم همچو آن رقاصه هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی بخشیده ام از نور خویش ره نمی جویم بسوی شهر روز بی گمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی او را ز بیم در دل مرداب ها بنهفته ام می روم … اما نمی پرسم ز خویش ره کجا … ؟ منزل کجا … ؟ مقصود چیست؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست «او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوئیا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه … آری… این منم … اما چه سود «او» که در من بود، دیگر، نیست، نیست می خروشم زیر لب دیوانه وار «او» که در من بود، آخر کیست، کیست؟ فروغ فرخزاد |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - pioneer01 - 20 دى ۱۳۹۶ ۰۱:۰۵ ب.ظ
(۱۹ دى ۱۳۹۶ ۱۱:۵۲ ب.ظ)sss نوشته شده توسط: گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را» مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - sss - 01 بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۸ ق.ظ
قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ قدر یاران وفادار ندانست دریغ درد محرومی دیدار مرا کشت افسوس یار حال من بیمار ندانست دریغ یار هر خار و خسی گشت درین گلشن حیف قیمت آن گل رخسار ندانست دریغ زارم انداخت ز پا خواری هجران هیهات مردم و حال مرا یار ندانست دریغ وحشی آن عربده جو کشت به خواری ما را قدر عشاق جگر خوار ندانست دریغ وحشی |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - αɾια - ۰۱ بهمن ۱۳۹۶ ۰۳:۴۵ ب.ظ
هیچ کلماتی به اندازه این دو بیتی باباطاهر نمی تونست حال اکثر ما و رابطه هامون رو تعریف کنه: "گلی که خود بدادم پیچ و تابش باشک دیدگانم دادم آبش درین گلشن خدایا کی روا بی گل از مو دیگری گیرد گلابش" |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - αɾια - ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۳۶ ب.ظ
شهنوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟ من که ایمان داشتم اعجاز میخواهم چکار؟ تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند، تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار؟ تخت جمشید قشنگی هست در چشمان تو تا تورا دارم دگر شیراز میخواهم چکار؟ تکیه گاه من تو باشی، من خودم یک ارتشم قدرتم کافیست... نه... سرباز میخواهم چکار؟ باغ سرسبز و تو و آواز بلبل، بوی گل... این زمین زیباست... پس پرواز میخواهم چکار؟ گرچه دیگر هیچ چیزی مثل دیروزش نشد این غزل را فرصت آغاز میخواهم چکار؟ |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - αɾια - ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ ۰۱:۰۲ ب.ظ
در آتش این فاصله باید که بسوزم یا یک کفن از خاطره های تو بدوزم جادوگر پیری شده ام بی تو که حتی لو رفته میان همگی رمز و رموزم تقصیر تو است این که به هم ریخته حالم حتی غزل و قافیه و وزن و عروضم حرفی نزدم از غم دوری تو اما ای کاش بدانی که چه آورده به روزم هرکس که مرا بعد تو دید از نفس افتاد یک مرثیه هستم که پر از غصه و سوزم |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - αɾια - ۱۸ اسفند ۱۳۹۶ ۱۱:۱۰ ب.ظ
- به چ میاندیشی؟ به تو ای دلبر ناز به توای سوز و گداز به تو ای محرم راز به تو ای راز و نیاز تو که از راز دلم با خبری به تو میاندیشم |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - pioneer01 - 06 فروردین ۱۳۹۷ ۰۹:۴۷ ق.ظ
آرند که واعظی سخنور بر مجلس وعظ سایه گستر از دفتر عشق نکته می راند و افسانه عاشقان همی خواند خر گم شده ای بر او گذر کرد وز گمشده خودش خبر کرد زد بانگ که کیست حاضر امروز کز عشق نبوده خاطر افروز نی محنت عشق دیده هرگز نه داغ بتان کشیده هرگز برخاست ز جای ساده مردی هرگز ز دلش نزاده دردی کان کس منم ای ستوده دهر کز عشق نبوده هرگزم بهر خر گم شده را بخواند کای یار اینک خر تو بیار افسار این را ز خری کزان دژم نیست جز گوش دراز هیچ کم نیست سرمایه محرمی ز عشق است بل ک آدمی آدمی ز عشق است هر کس که نه عاشق آدمی نیست شایسته بزم محرمی نیست جامی به کمند عشق شو بند بگسل ز همه به عشق پیوند جز عشق مگوی هیچ و مشنو حرفی که نه عشق ازان خمش شو |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - pioneer01 - 06 فروردین ۱۳۹۷ ۱۰:۰۷ ب.ظ
(۰۶ تیر ۱۳۹۳ ۰۷:۰۱ ب.ظ)morweb نوشته شده توسط: گفته های شعر "سیب" فروغ فرخزاد از زبان باغبان و سیباین خیلی خوووب بوود |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - salam5 - 02 مهر ۱۳۹۷ ۰۷:۳۳ ب.ظ
غصه نخور دیوونه کی دیده شب بمونه؟! شاملو |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - NP-Cσмρℓєтє - ۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۳:۲۱ ب.ظ
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - abolfazl pepco - 04 مهر ۱۳۹۷ ۰۶:۳۱ ب.ظ
در کنارم اکر نیستی در خیالم سرشاری دوستت دارم |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ftmbghrn - 05 مهر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۲ ق.ظ
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست یعقوب وار وا اسفاها همیزنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن های هوی و نعره مستانم آرزوست گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت مینشود جستهایم ما گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست میگوید آن رباب که مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است وآن لطفهای زخمه رحمانم آرزوست باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - negarin_ - 30 مهر ۱۳۹۷ ۰۲:۵۴ ب.ظ
کاش باران بودم و غم پنجره را میشستم و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده از سر عشق ندا میدادم: پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است گوش کن باران را که پیامی دارد دست از غم بردار زندگی کوتاه است باز کن پنجره را روز نو در راه است |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - negarin_ - 03 آبان ۱۳۹۷ ۱۲:۵۱ ق.ظ
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش. باغ بی برگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاکِ غمناکش. سازِ او باران، سرودش باد. جامه اش شولای عریانیست. ور جز،اینش جامه ای باید . بافته بس شعله ی زرتار پودش باد . گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد . باغبان و رهگذران نیست . باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد، ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛ باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟ داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید . باغ بی برگی خنده اش خونیست اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن. پادشاه فصلها ، پائیز ..(مهدی اخوان ثالث) |