|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Maryam-X - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۳۱ ق.ظ
دلم یک هفته وقت آزاد می خواد....
یا دو ساعت وقت صبح ها را
چقدر مطالب کتابها سادند...فقط یه دوره می خوان....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۲۱ ق.ظ
(۳۰ آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۱۹ ب.ظ)firouzi.s نوشته شده توسط: دلم گرفته
دوست دارم گریه کنم اما ...
یه آهنگ اصفهانی هم برات میذارم. این گوی و این میدان. ببینم میتونی به اندازه ۱۰ تا لیوان گریه کنی. اگه بتونی معلومه در روز به اندازه کافی آب میخوری .
یاد جوونی بخیر
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
(۳۰ آبان ۱۳۹۰ ۰۳:۳۸ ب.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: گشنمه .
یه تخم مرغ الان آب پز کردم با نون سنگک خوردم ولی سیر نشدم انگار قوه نداره این چیزا . دلم یه چیز چرب و چیلی می خواد . ![Sad Sad](images/smilies/sad.gif)
اومدم مانشت میبینم خانم بچه مثبت میگه یه لقمه غذا میخورم ۱۰ تا چیکه اشک میریزم .
خوب مجبوری تخم مرغ آب پز بخوری.
بهترین غذا که در دوران دانشجویی امتحانشو پس داده , مخلوط لوبیا و سویاست. پره ویتامین از هر نوع.
سویا رو خیس بده بعد آبشو بگیر بعدم خوبه خوب سرخش کن , اونقدر که خشک شه و نرمیش کامل از بین بره. بعد یه قوطی لوبیا چیتی رو توش خالی کن. بذار یه کم آبش بره. غذا آمادست. بعد خوردنش تا پس فردا هم گرسنت نمیشه .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - firouzi.s - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۰۸ ب.ظ
(۰۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۲۱ ق.ظ)sasanlive نوشته شده توسط: (30 آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۱۹ ب.ظ)firouzi.s نوشته شده توسط: دلم گرفته
دوست دارم گریه کنم اما ...
یه آهنگ اصفهانی هم برات میذارم. این گوی و این میدان. ببینم میتونی به اندازه ۱۰ تا لیوان گریه کنی. اگه بتونی معلومه در روز به اندازه کافی آب میخوری .
یاد جوونی بخیر [url=http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://setareh67.persiangig.com/audio/Shabe%20Aftabi.mp3]دانلود
تشکر
ماثر بود
گریه کردم
امابه ۱۰ تا لیوان نرسید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - - rasool - - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۴:۰۰ ب.ظ
الهی! ای دور از نظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۴:۰۱ ب.ظ
ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟------------------------------ای تماشاگاه عالم، در تماشای کهای؟
عالمی را روی دل در قبلهی ابروی توست--------------------------------تو چنین حیران ابروی دلارای کهای؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند------------------------------ای بهار زندگی آخر تو شیدای کهای؟
چون دل عاشق نداری یک نفس یکجا قرار-----------------------------سر به صحرا دادهی زلف چلیپای کهای؟
چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت----------------------------در کمین جلوهی سرو دلارای کهای؟
نشکنی از چشمهی کوثر خمار خویش را---------------------------------از خمار آلودگان جام صهبای کهای؟
پاورقی:صهبا=شرابی که سرخ و غلیظ باشد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - uniquegirl - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۷:۵۳ ب.ظ
امروز وقتی سر کلاس استاد پرسید: امروز چندمه و بچهها گفتن یکم، یهو توی دلم خالی شد...
یعنی حتی سه ماه هم وقت نداریم...
نمیدونم چرا هر دوهفته یه بار که آزمون دارم، ۲ روز قبلش استرسم شرو میشه و تا شنبه شب ادامه داره!
یعنی از هر دو هفته، حدود سه روزم هدر میره...
![Sad Sad](images/smilies/sad.gif)
نمیدونم کنکور رو باید چیکار کنم با این استرس... مشاورم بهم گفت اگه اینایی که تو آزمون قبلی غلط زدی رو درست میزدی، رتبت یک میشد ![Sad Sad](images/smilies/sad.gif)
همه رو بلد بودم! بخاطر استرس دقتم کم میشه و صورت سوالا رو بد میخونم و اشتباه میزنم...
حیف........
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۰۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۹:۳۴ ب.ظ
(۰۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۷:۵۳ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط: امروز وقتی سر کلاس استاد پرسید: امروز چندمه و بچهها گفتن یکم، یهو توی دلم خالی شد...
یعنی حتی سه ماه هم وقت نداریم...
نمیدونم چرا هر دوهفته یه بار که آزمون دارم، ۲ روز قبلش استرسم شرو میشه و تا شنبه شب ادامه داره!
یعنی از هر دو هفته، حدود سه روزم هدر میره...
![Sad Sad](images/smilies/sad.gif)
نمیدونم کنکور رو باید چیکار کنم با این استرس... مشاورم بهم گفت اگه اینایی که تو آزمون قبلی غلط زدی رو درست میزدی، رتبت یک میشد ![Sad Sad](images/smilies/sad.gif)
همه رو بلد بودم! بخاطر استرس دقتم کم میشه و صورت سوالا رو بد میخونم و اشتباه میزنم...
حیف........
کنکورای ازمایشی دیگه واسه همینن حالا غلط زدن تو اونا زیاد مهم نیست مهم اینه که کم کم استرس شما از بین بره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 01 آذر ۱۳۹۰ ۰۹:۴۴ ب.ظ
اومدم تا ببینم لحظهی عاشق شدن و
به دلم افتاده بود صدا زدین آقا من و
دل تنهامو آوردم با یه دنیا دلخوشی
کمتر از آهو کی نیستم!می شه ضامنم بشی؟
اومدم همسایه های پاپرت رو دون بدنم
دلمو رو دست بگیرم تا بهت نشون بدم
رو به روی گنبدت سجده کنم،سلام بدم
خسته نیستم اگه من از راه دوری اومدم
بگم آفتابی و عاشقم درست مثل جنون
با همون لهجهی دریایی که می دونی تو خوب!
...
رو به روت بی اختیار دوباره زانو بزنم
میون گریه بگم غریب و در به در منم
تو رو شاهد بگیرم که به خدا حرف بزنی
می دونم که دست رد باز به سینم نمی زنی
می دونم شفاعت بی منتت زبون زده
به همین امید دلم به مشهد تو اومده...
دست خالی هیچ کسی از در خونه ات نمی ره
یا رضا رضا می گم تا قلبم آروم بگیره!
داره بارون می آد!
دلم هوای زیارت کرد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - homa - 01 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۴۵ ب.ظ
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است....
بیا ره توشه بربندیم قدم در راه بی برگشت بگذاریم....
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است.......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - - rasool - - 01 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۰۰ ب.ظ
الهی هر که تو را شناخت و علم مهر تو افراخت هر چه غیر از تو بود بینداخت.
آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی ،هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو، هر دو جهان را چه کند
الهی تو موجود عارفانی، آرزوی دل مشتاقانی، یادآور زبان مداحانی، چونت نخوانم که نیوشنده آواز راعیانی، چونت نستانم که شاد کننده دل بندگانی، چونت ندانم که زین جهانی و چونت دوست ندارم که عیش جانی.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن در عشق خودت نیت کن و هستم کن
از هر چه زعشق خود تهی دستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 02 آذر ۱۳۹۰ ۰۳:۵۱ ق.ظ
ای ساربان آهسته ران کارام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسیـــن من میزبان گم کرده ام
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Breeze - 02 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۱ ق.ظ
روزگار بدی برای ما، زنهاست ...
ژیگول می بینی، می ترسی ...
ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...
ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...
موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ...
کنار خیابون یه پیرمرد نشسته تو سایه درخت و با همون عینک ته استکانیت نگاهت می کنه که باد بزنه و مانتوت کمی بره کنار، می ترسی ...
کنار خیابون یه دسته مرد وایستادن و مثل گرگ نیگات می کنن، می ترسی ...
سوار تاکسی و کرایه ایی هم بخوای بشی،حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، می ترسی ...
مانتوی روشن بپوشی بیای تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ...
عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیر هستن، می ترسی ...
با دوستات می ری بیرون تو کافی شاپ که باید دود سیگار بخوری اگرم بری پارک، از مردهای بیکار پارک، می ترسی ...
از پدری که دست پسر کوچکش رو گرفته و از کنارت رد می شه و تیکه ایی بارت می کنه و به پسرش نگاه می کنه و می خنده،از هر دوشون، می ترسی ...
از مردی با ظاهر معمولی که کنار خیابون به ظاهر داره با موبایلش صحبت می کنه اما هربار که زنی از کنارش رد می شه حرفهای زشت و کریهی می زنه و تو خیالش با همه( که فرقی نمی کنه زنی چادری باشه، کسی باشه با لباس های کار یا دختری دیگر) عقده های .... رو خالی می کنه ...
که نه فقط از نگاه که حتی از متلکها و حرفهای کریهی که باید بشنوی و فقط رد بشی و فرار کنی از این آدمها، می ترسی ...
از نگاه آدمها تو پمپ بنزین، ترافیک و و و و می ترسی ...
از آدمهایی که ظاهری عادی دارن اما کلی عقده های روانی و جنسی توشون جمع شده و حتی با شخصیتترینشون هم تو موقعیتش قرار بگیرن این عقدهها رو می خوان تسکین بدن و دست به وحشیانه ترین اعمال بزنن، می ترسی ... که آوازه غیرت و ناموس پرستیشون دنیا را کر کرده است اما چند نفره به یک زن بیگناه حمله می کنن، می ترسی ...
گاهی حتی از برادر و شوهر و فامیل ...ها هم می ترسی ...
و از اینکه بهت سرکوفت بزنن که زن رو چه به درس خوندن... بشین بچه ات رو بزرگ کن... میترسی..
ترس ترس ترس ... کابوس های روزانه و شبانه آدمهایی شده که می خوان فقط کنار دیگران تو جامعه زندگی کنن ....
قویترین آدم جهان اون نیست که دویست و پنجاه کیلو رو یه ضرب میزنه ...
قویترین آدم جهان زن ایرانیه که با وجود مشکلات فردی و گروهی و اسید پاشی و مزاحم هاى خیابونی و زور گیری و قتل و هزار خطر دیگه هنوزم درس میخونه، ورزش میکنه، رانندگى میکنه، کار میکنه، مشکلات خونواده اش رو یه تنه به دوش میکشه ،عاشق میشه، أعتماد میکنه، مادر میشه و به بچه اش یاد میده آدم باشه
و از همه مهمتر: هیچ وقت گله و شکایتی از زندگی نداره...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - maryami - 02 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۵۹ ق.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۱ ق.ظ)saam نوشته شده توسط: روزگار بدی برای ما، زنهاست ...
ژیگول می بینی، می ترسی ...
ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...
ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...
.
.
.
.
.
.
قویترین آدم جهان اون نیست که دویست و پنجاه کیلو رو یه ضرب میزنه ...
قویترین آدم جهان زن ایرانیه که با وجود مشکلات فردی و گروهی و اسید پاشی و مزاحم هاى خیابونی و زور گیری و قتل و هزار خطر دیگه هنوزم درس میخونه، ورزش میکنه، رانندگى میکنه، کار میکنه، مشکلات خونواده اش رو یه تنه به دوش میکشه ،عاشق میشه، أعتماد میکنه، مادر میشه و به بچه اش یاد میده آدم باشه
و از همه مهمتر: هیچ وقت گله و شکایتی از زندگی نداره...
صد در صد موافقم باهاتون. به کی بگم که رفته بودم مشاوره که کمی از نظر روحی بهم کمک بشه طرف که دکتر هم بود نظر سوء داشت دیگه نرفتم ![Huh Huh](images/smilies/huh.gif)
یکی دیگه از دوستام هم از مشاوری که پیشش رفته بود همین جوری می گفت. رفته بودم چشم پزشکی یا یه بار دکتر واسه سرماخوردگیم رفتم اونا هم مشکل داشتن. اینا که دیگه رهگذر نیستن یه متلک بگن رد شن می خوان یه مشکلی رو حل کنن ناسلامتی
تصمیم گرفتم فقط پیش خانمها برم هر کاری داشتم. اگر هم مجبور شدم و متخصص خانم در اون زمینه ای که می خوام پیدا نکردم تنها نرم. آخه آدم که نمی تونه همه جا یکی رو دنبال خودش ببره. ناسلامتی خانمی شدم واسه خودم اما متاسفانه تو جامعه ما وضع اینجوریه.
بارها شده شاید نیم ساعت کنار خیابون تو هوای سرد معطل شدم تا یه تاکسی بیاد راننده اش هم درست درمون باشه سوار شم. حتی یه بار راننده تاکسی آخرین مسافرش بودم یه حرفایی می زد که فلان راننده تاکسی یه خانمی رو دزدیده منم سریع گفتم آره می دونم بابام سرهنگه خبر دارم مرسی پیاده می شم و سریع پیاده شدم گفتم شاید بترسه یه کم اما اگه پیادهام نمی کرد بابام هم نمی تونست برام کاری بکنه
دکتر خوب هم سراغ دارم و نمی گم همه مثل این چشم پزشک و مشاور و .... هستن اما می خوام بگم اینا رو که می بینم واقعا متاسف می شم و دلم به حال خودم و هم جنسهام واقعا می سوزه. خیلی سخته.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۰۲ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۵۹ ق.ظ
بالاخره با خودم کنار اومدم
ریاضی مهندسی رو نمی خونم....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۰۲ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۵۸ ب.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۱ ق.ظ)saam نوشته شده توسط: روزگار بدی برای ما، زنهاست ...
......
به نظرم درسته که این موراد وجود داره ولی این نگاه تا حدودی افراطیه همه جا همه جور ادمی وجود داره من هیچ وقت خارج از ایران نبودم که نظری بدم ولی با این وجود فکر کنم که در همه جای دنیا ادمهای این تیپی وجود داره اگه بخوایم نگاهمون همیشه این جوری باشه شاید بیشتر از همه خودمون اذیت بشیم .زندگی نباید که همیشه با ترس باشه البته احتیاط شرط عقله ولی ....
|