|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Fardad-A - 20 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۲۱ ق.ظ
(۱۹ آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۴۳ ب.ظ)padideh نوشته شده توسط: (19 آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۳۰ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: به کجا چنین شتابان!!!
حالا یعنی بهار هم اینقدر عجله داره؟؟
کی گفته آقا فرداد این دنیا قانون داره اگه خدا نخواد هیچ تقدیر و فصلی عوض نمیشه   
جملاتتون خیلی زیبا بود .
حتما" همینطوره. چیزایی که گفتم هم جزئی از قانون و نظمی است که تقدیر اوست.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۲۰ آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۳۴ ق.ظ
پرده، اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت.
رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان.رازی به اسم هر چه که میدانی.
و باز پرده فرا آمد و فرو افتاد.و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی، که هر سنگریزهاش به رازی آغشته بود و از هر لحظهای رازی میچکید.
در این سوی رازناک پرده، آدمیان سه دسته شدند.
گروهی گفتند: هرگز رازی نبوده، هرگز رازی نیست و رازها را نادیده انگاشتند و پشت به راز و زندگی زیستند.
خدا نام آنها را گمشدگان گذاشت.
و گروهی دیگر گفتند: رازی هست، اما عقل و توان نیز هست. ما رازها را میگشاییم؛ و مغرورانه رفتند تا گره راز و زندگی را بگشایند.
خدا گفت: توفیق با شما باد، به پاس تلاشتان پاداش خواهید گرفت. اما بترسید که درگشودن همان راز نخستین وابمانید.
و گروه سوم اما، سرمایهای جز حیرت نداشتند و گفتند: در پس هر راز، رازی است و در دل هر راز، رازی.
جهان راز است و تو رازی و ما راز. تو بگو که چه باید کرد و چگونه باید رفت.
خدا گفت: نام شما را مؤمن میگذارم، خود، شما را راه خواهم برد. دستتان را به من بدهید.
آنها دستشان را به خدا دادند و خدا آنان را از لابهلای رازها عبور داد و در هر عبور رازی گشوده شد.
و روزی فرشتهای در دفتر خود نوشت: زندگی به پایان رسید.
و نام گروه نخست از دفتر آدمیان خط خورد، گروه دوم در گشودن راز اولین واماند.
و تنها آنان که دست در دست خدا دادند از هستی رازناک به سلامت گذشتند.
خواجه عبدالله انصاری گوید: بدانکه خدای تعالی در ظاهر، کعبه ای بنا کرده که از سنگ و گل است و در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است. آن کعبه،
ساختهی ابراهیم خلیل است، و این کعبه، بنا کردهی رب جلیل است. آن کعبه، منظور نظر مؤمنان است، و این کعبه، نظرگاه خداوند رحمان است. آن کعبه ی
حجاز است و این کعبهی راز است. آن کعبه انصاف خلایق است و این کعبه عطای حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم. آنجا مروه و عرفات
است و اینجا محل نور ذات. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) آن کعبه را از بتان پاک کرد، تو این کعبه را از اصنام هوی و هوس پاک گردان
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Maryam-X - 20 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۵۵ ق.ظ
(۱۹ آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۳۰ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: وقتی زمستون تصمیم بگیره از پاییز جلو بزنه هنوز پاییز فرصت نکرده برگهای درختان را زرد کنه و از شاخه جداشون کنه زمستان با برف میپوشوندشون!!!
انگار همه عجله دارن!
به کجا چنین شتابان!!!
حالا یعنی بهار هم اینقدر عجله داره؟؟
این برف و بارون رو خدا سفارشی برای بنده های ایرانیش فرستاده..به خاطر دعاهایی که کردند و نماز بارون هایی که خوندند...و امانت داده دست آسمون تا برسونه به ما
آسمون ترسید که اگر بخواد صبر کنه و منتظر زمستون بمونه باد غارتگر اونا رو ببره به سرزمین های دیگه و یه جورایی پیش خدا شرمنده بشه
برای همین تصمیم گرفت همین الان از عهدهی این امانت در بیاد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۱:۵۷ ق.ظ
پشت کاجستان، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشیها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب می ریزد پایین، اسبها می نوشند.
قطرهها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
سهراب سپهری - نوزدهمین شعر از دفتر حجم سبز
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۲:۵۵ ق.ظ
شبا خوابم نمی بره! روزام نمی رسم بخوابم! همش کسلم خسته ام! هیچ کاریمو نرسیدم انجام بدم . نمی دونم چمه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Parva - 20 آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۳۳ ق.ظ
(۱۹ آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۲۷ ب.ظ)padideh نوشته شده توسط: عزیزم امیدت به خدا باشه به پایان فکر نکن  این حسی که شما الان دارید طبیعی هست نگران نباشید بگذارید پایان شما را غافلگیر کند ادامه بدید شما می تونید .
یاد این قطعه ادبی افتادم:
اندیشیدن پایان هر چیز،
شیرینی حضورش را تلخ می کند.
بگذار پایان تو را غافلگیر کند،
درست مثل آغاز.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mat - 20 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۲۰ ب.ظ
الان به من ۱ کپه برف بدن که با سر برم توش فکر کنم صدای برخورد ظرف داغ با اب سرد میده...و بخخخخخخخاااااررررررر....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۲:۱۷ ب.ظ
(۲۰ آبان ۱۳۹۰ ۱۱:۳۷ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: نرم افزار چقدر بهتر از سخت افزاره!!! حداقل اگه دیر و زود داره، سوخت و سوز نداره!!!!!!!!!           
چقدر نتایج مفید دیر بدست میاد
ولی من به نتیجهی عکسش رسیدم 
شاید چون جوگیر جو غالب سخت افزاری دانشگاه تهران شدم .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - SarahArshad - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۰۷ ب.ظ
(۲۰ آبان ۱۳۹۰ ۰۲:۵۵ ق.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: شبا خوابم نمی بره! روزام نمی رسم بخوابم! همش کسلم خسته ام! هیچ کاریمو نرسیدم انجام بدم . نمی دونم چمه 
من هم دقیقا همین طوری شدم .شبا انگاری هر چی مشکل دارم میاد تو ذهنم مامانم هم جدیدا مریض شده خیلی فکر م رو مشغول کرده شبها دیگه بعضی اوقات شروع می کنم تو اتاق پذیرایی راه میرم وفکر می کنم آخرش می ترسم فکری بشم .نمی دونم چرا شبا حجم درسای نخونده اینقدر خود نمایی می کنن .حتی قرص رو هم امتحان کردم فایده نداره انگاری میخ رفته تو چشام.کاش یه راهی برای تنظیم خواب بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۲۰ آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۳۷ ب.ظ
(۲۰ آبان ۱۳۹۰ ۰۲:۵۵ ق.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: شبا خوابم نمی بره! روزام نمی رسم بخوابم! همش کسلم خسته ام! هیچ کاریمو نرسیدم انجام بدم . نمی دونم چمه 
به نظرم بهتره یک آزمایش خون بدید. چون بعضی وقتها این حالت دلایل جسمانی دارن.
مثل تغییر وضعیت کارکرد غده تیروئید، کم یا زیاد کار کردنش روی سیستم بدن تاثیر می زاره و اصلا آدم خیال نمی کنه ممکنه مالی این قضیه باشه. فکر می کنه روحیه.
نگران نباشید.
یک آزمایش خون و تنظیم تغذیه مشکل رو برطرف می کنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۴۷ ب.ظ
خب اگه بخوایم مطابق طب سنتی هم بگیریم همهی اینا دلیل داره! افزایش سودا و صفرا ... و کلا اختلاطها . کلا در طب سنتی دلایل روحی از جسمی جدا نیست
ولی حق با شماست . شاید طبق طب جدید هم دلیل جسمی داشته باشه .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - firouzi.s - 20 آبان ۱۳۹۰ ۰۷:۱۸ ب.ظ
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....
مولانا-اناالحق
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 21 آبان ۱۳۹۰ ۰۵:۲۰ ب.ظ
سنجش I hate u
با اون ۱۴ تومن می خواستم برم مسافرت خارج از کشور! الهی خیر نبینی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - firouzi.s - 21 آبان ۱۳۹۰ ۰۷:۵۰ ب.ظ
خوشبختی ما در سه جمله است:
تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم:
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۵۹ ب.ظ
راستش می خواستم بیام غر بزنم گفتم دیگه بقیه چه گناهی دارن که غرای منو بخونن
پس بی خیال خوش باشید
|