تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: اناتومی یک سقوط 120 نفره !
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
سلام دوستان
فکر نمیکنم دوست عزیزمون marcel تنها کسی باشه که این قضیه رو تجربه کرده باشه.وقتی سال سوم دانشگاه بودم آزمایشی شرکت کردم و فقط 3 هفته واسه کنکور خوندم!رتبه ام شد 1150.سال چهارم نشستم و اینقدر خوندم که رتبه عالی بیارم.با خودم گفتم با 3 هفته خوندن که 1150 شد با 7ماه خوندن که زیر 100 رو شاخشه! وقتی رتبه ام اومد از خودم خجالت کشیدم.چه شبهایی که تنهایی تو خونه دانشجویی سر کرده بودم.چه بیخوابی هایی که کشیدم اما رتبه ام شد 1300!!!!!
خیلی نا امید بودم ولی خب نشستم باز خوندم.تعداد ساعت خوندنم خیلی کمتر از پارسال بود ولی مفهومی می خوندم.بعضی وقت ها کم میاوردم ولی میشستم قرآن می خوندم امید می گرفتم.هدفم نرم افزار امیر کبیر بود نه چیز دیگه! یه روز که از خودم ناراضی بودم به خودم می گفتم فکر کردی اینجوری امیرکبیر قبول میشی؟؟این باعث می شد از جام بلند شم.خداروشکر امسال رتبه ام شد 49
اینو واسه کسایی گفتم که از خودشون نا امید شدن.امیدوارم کمی باعث دلگرمی شده باشم.
(30 اردیبهشت 1392 05:03 ب.ظ)Marcel نوشته شده توسط: [ -> ]
(30 اردیبهشت 1392 04:44 ب.ظ)eh3an2010 نوشته شده توسط: [ -> ]دوست عزیز اینطوری که نمیشه این پست عمومیه و خیلی ها مثل من این رو میخونن و قطعا واسشون سواله چرااا؟ و این یعنی شما خوندین بی نتیجه شده!!! خوب به نظر شما بقیه که هنوز کنکور ندادن چی فک میکنن؟ چه برداشتی میکنن؟ مخصوصا که گفتین تسلط داشتین و اینقد خوب خوندین


من صرفن تجربه خودمو گفتم و قصد القا کردن چیزیو ندارم، برداشت با شماست،خلاصه اینم نیمه خالیه لیوانه!!


یعنی نمیشد با رتبه فعلیتون جایی مثلا در حد سمنان و شهرستانها روزانه بیارید ؟حیفه اینهمه خوندید و مسلما حقتون بیش از این بود!
دوست عزیز. به نظرم انتخاب رشته نکنین اگه کارای سربازیتونو کردین. چون دقیقا همین اتفاق برای من افتاد. سال سوم دانشگاه کنکور دادم با اطلاعات عمومی رتبم 200 شد. سال بعدش نزدیک 7-8 تا کتاب مرجع برای هر درس خوندم. هر چی بود می خوندم. تو سایتا سرچ می کردم. ولی رتبم حدود شما شد. حتی کنکورم که دادم فکر می کردم تک رقمی می شم بعد از چک کردن کلیدا. ولی سال بعدش حتی نگاه کتاب ها رو هم نکردم.
سلام دوست عزیز
پستت رو که خوندم واقعا ناراحت شدم.... چون تو اولین نفری نیستی که این اتفاق برات میفته دوستان زیاد دیگری داشتم که این اتفاق برایشون تکرار شده ولی بالاخره با این واقعیت کنار اومدند. حقیقتی که وجود داره اینه که کنکور به قول فرداد اصلا خط کش خوبی نیست... برای موفقیت در کنکور این که باسواد باشی و کتابها رو خونده باشی کفایت نمیکنه... یه کم شانس ، یه کم تسلط سر جلسه، کمی دقت، و شاید خیلی چیزهای دیگه لازم باشه تا ادم تو کنکور موفق بشه.... ولی کاش انتخاب رشته انجام میدادی و هر جا که قبول میشدی میرفتی... اگرم قصد رفتن سربازی داری بدون که سال دیگه با یکی دو ماه خوندن جواب بهتر از امسال میگیری ببین کی بهت گفتم. فقط کافی استرس نداشته باشی، یه کم اعتماد به نفس داشته باشی و کمی هم خوش شانس.
امیدوارم تو زندگیت موفق باشی. کنکور تنها راه موفقیت تو زندگی نیستSmile
کنکور اینجوری نیست که بگی حتما هر سال بهتر از پارسال بشی . نمره تراز با رتبه با درصدا همه چیز رو معلوم می کنه . اگه ترازت بالاتر رفته با درصدا یعنی موفق تر بودی اگه پائین اومده باید دنبال علتش بگردی ولی رتبه به خیلی چیزای دیگه ربط داره . مثلا امسال که دروس مشترک اینهمه غلط داشته شاید واقعا به ضرر شما شده . فرق بین رتبه پارسال و امسالتون احتمالا چنتا تست بیشتر نیست و اینکه وقتی آدم اعتماد به نفس بیشتری داره احتمالا پاسخ غلط و نمره منفی هم بالا می ره . ولی اینکه آخر دنیا نیست . هدف شما باید بلند مدت باشه . حالا به جای اینکه مثلاً ۲۷ سالگی بری MIT
۲۸ سالگی میری (با احتساب سریازی) ... خیلی فرق می کنه ؟ هدف و انگیزتو از دست نده . Wink
سلام به همه!
درسته که عنصر شانس (مجموعه متغیرهایی که در دست ما نیست) وجود داره، ولی تأثیرش خیلی وابسته به رفتار ماست. یعنی میتونیم تأثیرشو بسیار کم (یا بسیار زیاد) کنیم. مثلاً همین که برای ظواهرش درس نخونیم و واقعاً روحیه تحقیق رو تو خودمون پرورش بدیم. اگه درست و اصولی کار بشه، احساس خوبی داشته باشیم یا نه، دیر یا زود، و فارق از نتیجه دیگران موفق خواهیم شد.
دوستان، Marcel عزیز هم کلاسی بنده در دوران کارشناسی بودن و تازه تو مانشت پیداش کردم!
شاید دوست نداشته باشه به اسم کوچیک صداش بزنم اینجا، ولی حقیقت اینه من روزی که رتبه ها اومد از یه طرف خوشحال بودم که اولین سالی که به صورت جدی خوندم واسه ارشد رتبه ام جوری شد که اگر خدا بخواد روزانه شهرستانها رو بتونم قبول شم، ولی واقعا از طرفی حالم گرفته شد وقتی فهمیدم Marcel عزیز ما رتبه اش نسبت به پارسال هم افت کرده و اولین کسی بود که باهاش تماس گرفتم تا ببینم چه کرده. افراد زیادی هم کلاسی و هم دوران ما بودن تو دوره کارشناسی، ولی حقیقت رو میگم که Marcel ما حقش بیشتر از اینهاست و لیاقتش همون پارسال بود که باید بارش رو میبست، الان هم براش ناراحت نیستم، چون میدونم این پسر قوی تر از این حرفاست و مطمئنا در آینده نزدیک به اونجایی که میخواد میرسه. پشتکار مثال زدنیش گویای خیلی چیزهاست.
خوشم هم نمیاد که بگم حیف شد... ای کاش.... خودش هم میدونه من چقدر نسبت بهش ارادت دارم و فقط امیدوارم که بتونه در نهایت به خواسته ای که داره برسه و مطمئناً میرسه.
این هم یک امتحانه و نیز بگذرد...
سلام marcel جان
از اینکه پاسخم یکم طولانیه عذر میخام
خودم رو در جایگاهی نمیبنم که بهت نصیحت کنم فقط زندگینامه خودمو برات مینویسم بلکه حالت یکم بهتر شه
من فارغ التحصیل مهندسی پزشکی هستم. سال ۸۳ فارغ التحصیل شدم(متولد ۶۰ هستم)
یادمه از بچگی به مباحث حساب و منطق و دیجیتال علاقه شدیدی داشتم
سال ۷۸ که برای کنکور شرکت کردم رتبم خوب شد. دائیم که اون موقع تنها فرد دانشگاهی تو خونوادمون بود بهم گفت اولین انتخابتو مهندسی پزشکی بزن!
بهش گفتم دائی جان من کامپیوتر دوست دارم بخونم
گفتش که الان رشته های کامپیوتر و عمران و ... دارن اشباع میشن بیا برو این رشته که رشتۀ تاپی هستش و تازه اومده (آخه اسمش خیلی دهن پرکن بود، مردم فکر میکردن هم مهندسی هم پزشکBig Grin)
منم به حرفش گوش دادم و با اولین انتخابم رفتم تو این رشتهSad
تا ترم ۳ و ۴ همش درسای پایه برق میخوندیم کم کم از ترم ۵ فهمیدم که هیچ علاقه ای به این رشته ندارم و واقعا از رشته ام زده شدم. خواستم انصراف بدم خونوادم گفتن حیفه این همه خوندی حالا میخوای انصراف بدی؟!
ناچاراً ۹ ترمه با معدل ۱۳/۲۰ از این رشته فارغ التحصیل شدم (اگه معدلم هم یکم خوبه! به خاطر درس ++C و مدارمنطقی و معماری کامپیوتر هستش که هر سه تارو ۲۰ شدم!)
خلاصه سرتو درد نیارم به خاطر یه انتخاب اشتباه، کلی از زندگی عقب افتادم و ضربه روحی شدیدی خوردم
سال ۸۳ رفتم سربازی ولی نذاشتن تو سربازی درس بخونم. فرماندمون هروقت میدید کتاب دستمه میگفت یه کاری بدین به این پسر که بیکار نمونه بشینه درس بخونه!
بعد سربازی که دیگه سنم از ۲۶ سال میگذشت از خودم خجالت میکشیدم که بیکارم و از رشته خودم هم چیزی بلد نیستم. همه فامیلها انتظار داشتن یه شغل خوب و نون و آبدار گیر بیارم (آخه رشته لعنطی ام خیلی تاپ بود!!!)
همه همکلاسیهام یا شده بودند عضو هیئت علمی یا رفته بودند خارج واسه دکتری!
من آدم حسودی نیستم به خدا
ولی خیلی سخت بود که میدیدم همه همکلاسیهام وضعشون از این رو به این رو شده و منم همچنان در جای خودم هستم
دیگه داشتم از درس خوندن و ادامه تحصیل در رشته کامپیوتر سرد میشدم.(آخه از درسهای کامپیوتر هم چیزی بلد نبوم) و کلی مشکلات روحی هم بهم اضافه شد. یعنی در یک کلام کلاً به هم ریختم.
سال ۸۸ در استخدامی آموزش و پرورش که دبیر رشته برق میخواست قبول شدم و آخرسر بعد این همه سال شدم معلم (اگه میدونستم عاقبتم این میشه همون سال ۷۸ دبیری رو انتخاب میکردم و سربازی هم نمیرفتم!)
البته معلمی واقعا شغل مقدسیه و الان دوسش دارم
همون سال با خانمی که اون هم مثل من استخدام شده بود آشنا شدم و ازدواج کردم.
از سال ۸۹ نگرشم نسبت به زندگی کلا عوض شد.
سعی کردم گذشتۀ تلخمو فراموش کنم. باخودم گفتم پسر تو هنوز ۲۹ سالته جوونی انرژی داری میتونی به آرزوهات برسی هنوزم دیر نشده
marcel جان
[undefined=undefined]باید[/undefined] از زندگی لذت برد. چاره دیگه ای نداریم. زندگی همیشه مطابق میل ما پیش نمیره ولی این دست خود ماست که چطور تفسیرش کنیم و بهش معنا بدیم.
الان که ۳۲ سالمه با انرژی و امید فراوان دارم برای ارشد نرم افزار میخونمSmile
هیچ وقت دیر نیست
فکر نمیکنم شرایط هیچکدوم از بچه های مانشت برای ادامه تحصیل مثل من بغرنج باشه
محل کارم یه روستای صعب العبور تو کردستانه.( به خاطر سنوات کم!!!) از خونه ام تا اونجا ۷۰ کیلومتر راههHuh هر روز صبح ساعت ۵:۳۰ میرم عصر ساعت ۱۶ خونه ام
۱۴۰ کیلومتر در روز تو مینی بوس میام و میرم (اگه جاده رو ببینی بیشتر دلت برام میسوزه)
به نظرت انرژی واسه آدم میمونه؟
باید به کار خونه هم برسم چون خانمم هم شرایطش مثل منه
تازه! یه بچه بدون برنامه ریزی هم تو راهه!!! قراره آبان به دنیا بیاد دقیقاً موقعی که باید برای ارشد قشنگ بخونی!

ولی شاید باورت نشه که با همه این شرایط و این همه عقب افتادگی از زندگی، الان از هر لحظه زندگیم لذت میبرم و پرانرژی دارم برای کنکور ۹۳ میخونم
هرچند خیلی سخته ولی شدنیه
میخوام بدونی که فرصت زندگی کردن و نفس کشیدن فقط یه باره
دیگه تکرار نمیشه پس ازش لذت ببر
مگه چند سالته که از همین الان یه جوری حرف میزنی که انگار همه چی تموم شده؟!!!
از لحظه لحظه درس خوندنت لذت ببر (به جای اینکه فقط موقع رسیدن به هدف لذت ببری)
اگه رفتی سربازی هم سعی کن ازش لذت ببری
صمیمی ترین دوستمو تو سربازی پیدا کردم
تازه اگه سربازیتو تموم کنی اونموقع راه برای خارج رفتن هم خیلی هموارتر میشه پسرWink


شادزیستن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت
من امسال رتبه ام اصلا خوب نشد اما به لطف دوستای مانشتی باز انگیزه گرفتم...........

بهتره دوباره تلاش کنید چون من معتقدم هیچ تلاشی بی نتیجه نمیمونه

امیدوارم که سال بعد بهترین رتبه رو بیارید............
(30 اردیبهشت 1392 03:46 ب.ظ)Marcel نوشته شده توسط: [ -> ]خیلی میخوندم، در حدی که همه شلوارام از بس رو زمین نشستم پشتشون سوراخ شد!
به ارادتتون بسیار حسودیم شدDodgyDodgyDodgy
به خودتون افتخار کنید
دست راستتون روی سر من
بچه ها اجازه بدید منم بگم، من پارسال حدود ۴ ماه شب و روز واسه ارشد خونده بودم، رتبه تقریبی ۳۰ بهم داده بودن، اما بعد کنکور من یعنی یک پسر ۲۴ ساله داشتم گریه کنان کتابامو جمع میکردم، با این فکر که خدا چرا ؟ چرا اینطور شد ؟ صبر کردم نتایج بیاد، رتبم شد ۱۴۰۰ ! ۳۰ کجا ۱۴۰۰ کجا ! شرمنده پدر مادرم شدم.

اما قسمت مهمش اینجاست، دفترچه فرستادم و اومدم خدمت سربازی، درست از همون روزی که دفترچه فرستادم انگار خدا تازه منو دید، و من خدارو پیدا کردم، الان هم خیلی خیلی بیشتر از قبل کنکور 91 به خدا نزدیکترم و هم تونستم یه رتبه مناسب تو کنکور 92 بیارم، و تنها دلیل این جریانات رو خواست خدا میدونم، دوست من تو تلاشتو کردی، نتیجه هر چی که باشه خواست خداست.
(31 اردیبهشت 1392 05:06 ب.ظ)hiva60 نوشته شده توسط: [ -> ]سلام marcel جان
از اینکه پاسخم یکم طولانیه عذر میخام
خودم رو در جایی نمیبنم که بهت نصیحت کنم فقط زندگینامه خودمو برات مینویسم بلکه حالت یکم بهتر شه
.......

WOW حرفاتون عالییییییییی بود
ایشالله دکترا
درکنار خانوادتون همیشه شاد باشین
(31 اردیبهشت 1392 08:05 ب.ظ)atenaa نوشته شده توسط: [ -> ]
(31 اردیبهشت 1392 05:06 ب.ظ)hiva60 نوشته شده توسط: [ -> ]سلام marcel جان
از اینکه پاسخم یکم طولانیه عذر میخام
خودم رو در جایی نمیبنم که بهت نصیحت کنم فقط زندگینامه خودمو برات مینویسم بلکه حالت یکم بهتر شه
.......

WOW حرفاتون عالییییییییی بود
ایشالله دکترا
درکنار خانوادتون همیشه شاد باشین

ممنون از لطفتون
تلاش کن...
دعا کن ....
رها کن...
(31 اردیبهشت 1392 09:37 ق.ظ)roshanak_sh نوشته شده توسط: [ -> ]من هم امسال رتبم شده ۳۲۱ و دقیقا همینطوری انتخاب رشته کردم، یعنی طوری ک قبول نشم و تصمیم دارم برای ۹۳ بخونم. برای آقای Marcel ناراحت شدم اما مایوس هرگز!!!!!!!!!!!!!
از وقتی این تصمیم رو گرفتم میدونستم ی روی دیگه سکه کنکور مجدد میتونه ی رتبه بدتر باشه ولی من برای اون روی سکه تلاش میکنم، ی رتبه بهتر! تا حالا هیچ تیم فوتبالی رو دیدین ک برای باخت بره توی زمین؟ حالا هر چقدر شرایطش سخت باشه! حتی اگه تیم مقابلش بایرن باشه!
MS.rezvan
مهم اینه که برای رسیدن ب هدفت تلاش کنی.
ب نظر شما درسته به خاطر ترس از شکست آدم پا تو هیچ راهی نذاره؟ پس چه جوری موفقیت ب وجود بیاد؟

سلام عزیزم کنکور ارشد 92 از 19 بهمن سال گذشته پرونده اش بسته شده الان وقت کنکور 93 و از روز که می گذره خیلی زود اونم از راه می رسه و منتظر درست وغلط های ازمون میشه امیدوارم که رتبه های خوبی بیاریم
Big Grin
رتبه شما هم خوبه میشه منم کمک کنید تا باهم بخونیم درصداتون چی جوری بود از چه منابع یا ازمون هایی استفاده کردین؟Huh
صفحه‌ها: 1 2 3 4
لینک مرجع