به نام خدا
اولین سوالی که برای شناخت یه کشور به وجود میاد اینه که مردمانش چطور روزگاری رو اونجا میگذرونن.
توی اینترنت، یه دوست دوازده ساله ی انگلیسی_اسکاتلندی داشتم که مدام از تفریحاتش برام فیلم میفرستاد و کلی درد و دل میکرد. خیلی شیطون بود. اولین سوالی که در موضوع گذروندن اوقات ازم پرسید این بود که وقتی من هم سنش بودم برای تفریح چیکار میکردم.
خیلی فکر کردم. انقدر که گفت چرا ناراحت شدی مگه چیز بدی گفتم؟
خیلی سوال سختی بود!
هرچی فکر کردم نمی دونستم چجوری خونه بالشتی ساختن و رفتن رو رختوابای تو کمد و کوهنوردی از کمد اتاق همسایمون رو چه طور براش توضیح بدم.
قرار شد اون سوال کنه که من بگم آره یا نه.
گفت: از این تشک پرشایی که من دارم داشتی؟
_نه
_واقعا! پس با عروسک بازی میکردی
_آره
_چندتا بودن. یعنی اوناییش که پارچه ای نبودن؟
_دو تا بودن
_پس زیاد بازی نمیکردی با عروسک. بیرون از خون با دوستات بازی میکردی؟
دوباره فکر کردم. آخه چجوری میگفتم زمان ما آقا گرگه منتظر بود که یه بچه ی شیطون رو که با دوستاش تنها رفته بیرون از تو کوچه بدزده.
خلاصه که آخرش گفت: پس چجوری بازی میکردید؟؟
منم بهش توضیح دادم دخترا بیشتر تو خونه مهمون بازی میکردن و پسرا فوتبال بازی میکردن.
میدونست خانم ها اجازه ی فوتبال بازی کردن رو عملا تو ایران ندارن. اولش برام استیکر خنده زد اما بعد از چند دقیقه انقدر ناراحت شد که گفت، حالم از ایران بهم میخوره، باورم نمیشه تو داری دروغ میگی و دیگه حرف نزد. دنیای رویایه قشنگی داشت. سر سره بادی که با بچه های همسایه روش سر میخوردن، لب دریا با دوستاش و لباس جدیدی که میخواست اونجا بپوشه.
اوایل که باهم حرف میزدیم اون خیلی از طبیعت ایران تعریف میکرد، هرچند آخرش فهمیدم همش رو از مادرش شنیده و خودش هیچوقت تو گوگل برای ایران سرچ نکرده بوده.
سوالی که معمولا اروپایی ها میکنن دوتا موضوع داره. تفریحات ایرانی ها چیه؟ طبیعت های قشنگش کجاست؟
جالبه که معمولا درباره ی سوال دوم به دو دسته تقسیم میشن، یا هیچی نمی دونن یا می دونن طبیعت ایران خیلی قشنگه.
وقتی از یه ایرانی میپرسم اگه همچین سوالایی ازت کردن چی می خوای بگی میگه: از کوهاش میگم، جنگلاش، سخره هاش، کوه دماوند، دریای لجن گرفته ی شمال و دریای تمیز جنوب اما از تفریحاتش هیچی ندارم بگم. اینجوری آبروی کشورم میره.
خب آخه چرا؟
چرا باید جواب دادن به این سوال به یه دوست که ایرانی نست و میپرسه تفریح یه فرد کم سن و سال (که باید بیشتر از بزرگتر ها شیطنت کنه) چیه انقدر سخت باشه؟ فکر ما به کدوم سمت میره که جواب کاملی نداریم!؟
حقیقتا چیزی که من به یاد می یارم اینکه یک جواب همیشه به ما داده شده که البته بیانش روش های مختلفی داشته، مثله:
هنوز کوچیکی،
قدر همین دوستات رو بدون،
نیاز نیست به این چیزا فکر کنی،
می خوای بگی برات کم گذاشتم؟ نه؟ خب پس چرا این و میپرسی؟،
که در آخر همشون یه مطلب رو برای من در بر داشت که، نیاز نیست فکرت رو درگیر این حرفا کنی.
باور کنید برای تفریح خیلی از افراد هم دهه ی من هیچ پاسخ مناسبی پیدا نمیشه.(بگذریم که هنوزم این دهه رو برای تفریحات ناسالمشون سرزنش می کنن)
بزرگترها وقتی بزرگتر شدیم هنوز هم جواباشون شبیه همون مفهوم بود، مثله:
مگه بچه ای؟،
مگه سرت با درست گرم نیست؟،
چرا ذهنت رو درگیر نمیه ی خالی لیوان میکنی؟،
دیگه به سنی رسیدی که خودت باید سرگرمیات رو پیدا کنی اصلا نیاز به سوال پرسیدن از من نیست.
اما دریغ از این که تفریحات مردم یک کشور شخصیت اون کشور رو میسازه!
جوونا گنگ و گیج در هر جعبه ای رو باز کردن به امید اینکه مشکلاتی که دنیای بزرگتر ها بر دوششون گذاشته و تنهایی ها و خستگی هایی که هنوز احساس میشد با یک عامل جدید از بین بره.
اون بچه ها بزرگ شدن، اون دوستا رفتن یا مثل دشمنشون شدن، اون فکر ها رها و بدون هیچ هدفی گذاشته شدن، رابطه ی فرزند و والدین سرد شد و اون جوون هایی که هنوز امیدوار بودن برای خودشون تصمیم هایی گرفتن که هنوز مطمئن نیستن سر انجامش چه خواهد بود.
و باز میپرسن هدفت از این رفتار های نا پخته چیه.
برای بهبودی خرابیه فرهنگی یه جامعه اول باید با روش مناسب آموزش ها ی درست داد و بچه های اون دوره رو درک کرد. فکر می کنید آدم هایی به امثال من خوشحالن که از ترس جامعه ی بیرون دوستانشون رو از تو گوشی انتخاب کنن؟
سوال های زیاد هست.