صفحه‌ها: ۱ ۲
دوستان اگر شما یک تخته سفید داشتید چه چیزی را بعنوان یادگاری روی آن می نوشتید ....
می سپارمت به همانی که تـــــو را به جــــــان من انداخت…!؟
- تقـــــدیــــــر -
دلم شکست
حتی فرصت حرف زدن ندادی
برو
یادت هست
مرا میکشت
خیالت تخت
من این جمله راتو کاغذ نوشتم ودارم حالا اگرهم تخته داشتم همینو مینوشتم :
یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن ، اگرخدا را یافتی هرچه باختی مهم نیست .
دل دنیارو خـــــون کردی که اینجوری تو رفتی
تــــــــمام دلخوشیهامو تـــو با رفـــتن گرفتی ...
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو درعرش کبریایی خود نداری
من چون تویی را دارم و تو چون خود را نداری....
اللّهُمَ اَخرِجنی مِن ظُلَماتِ الوَهم وَ اَکرِمنی بِنور ِالفَهم اللّهُمَ افتَح عَلَینا اَبوابَ رَحمَتِک وَ انشَر عَلَینا خَزائِنَ علومِک بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین
من دوس دارم پیشرفت کنم
خدایا کار با پول خوب جلو راهم قرار بده تا بتونم به اهدافم برسم
کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود
آری کاشکی دلشون شیدا بود
آری آغازدوست داشـــــــــــــــــــــتن است
گرچه پایان راه ناپیداســــــــــــــــــــــــــــت
من به پایان دگرنیندیشــــــــــــــــــــــــــــم
که همین دوست داشتن زیباســـــــــــــت
حوای من سیبی به من داده که ممنوعست
طعمش هنوزم مانده در دندان حواسش نیست
دارد قطاری میرود سمت قطار من
میترسم از این مرد سوزنبان حواسش نیست
چاکرم
نا برده رنج ، گنج میسر نمیشود.
می نوشتم " هیچوقت پدر و مادرت رو ناراحت نکن".
مینوشتم:
خداوند به هر آنکه بخواهد بی حساب عطا میکند.
بگذار آدمها تا می توانند سنگ باشند ، تو از نژاد چشمه باش