|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sir_ams - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۵۵ ق.ظ
فردا روز ۵ ماه مبارک
این روز رو یادت نره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jparisa - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۱۱ ق.ظ
یکی به من بگه چرا ۱۰ روز حتی ۱ ساعت درس نخوندی حالا نیم ساعت بزور بخونی؟!!!!!
دوستان چیکار کنم؟!اینجوری پیش برم ۴-۵ سال پشت کنکوری هستم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۱۴ ب.ظ
گاهـی خیال میکنم روی دست ِ خدا مانده ام
خسته اش کرده ام
خودش هم نمیـداند با من چه کنـد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jparisa - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۲۹ ب.ظ
ﺧﻮﺑﯽ ﺭﺍﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﻨﺪ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Mehrdad7soft - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۸ ب.ظ
یک مدل از کار گروهی
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۳ ب.ظ
ما همه فانی و او پا برجاست
عشق را میگویم
بی گمان عشق خداست
Sent from my GT-I9100 using Tapatalk 4 Beta
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۸ ب.ظ
بخشیدن دیگران دلیل ضعف شما نیست؛ آنها را میبخشید چون آنقدر قوی هستید که میدانید آدمها اشتباه میکنند...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۱۵ ب.ظ
(۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۱۱ ق.ظ)jparisa نوشته شده توسط: یکی به من بگه چرا ۱۰ روز حتی ۱ ساعت درس نخوندی حالا نیم ساعت بزور بخونی؟!!!!!
دوستان چیکار کنم؟!اینجوری پیش برم ۴-۵ سال پشت کنکوری هستم!
من که میگم همینجوری پیش برو حتما رتبه ۱ میاریولی جدی تو ماه رمضون همینه آدم حس درسش نیست خودتو اذیت نکن تا مهر فقط یه ذهنیت از هر درسی داشته باشی کافیه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۲ ب.ظ
خدایا...
اینم شد برنامه؟!!!!!!!
حالم بد شد دم افطاری
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۳۰ ب.ظ
(۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۲ ب.ظ)narges_r نوشته شده توسط: خدایا...
اینم شد برنامه؟!!!!!!!
حالم بد شد دم افطاری
جنبه خوبش رو ببینید خدا همیشه و در هر شرایطی باهاتون هست و کمک می کنه. گاهی امتحاناش سخت می شه!
خیلی ها مشکلاتی دارن که نگرانی های ما در مقابلش خیلی کوچیکه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۴۱ ب.ظ
(۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۳۰ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: جنبه خوبش رو ببینید خدا همیشه و در هر شرایطی باهاتون هست و کمک می کنه. گاهی امتحاناش سخت می شه!
خیلی ها مشکلاتی دارن که نگرانی های ما در مقابلش خیلی کوچیکه.
هرچقدر هم به جنبه های خوبش بخوای فکر بکنی نمیشه این جنبه هارو در نظر نگرفت که چه ادمهای پست و کثیفی روی زمین وجود دارند که با یه بچه معصوم همچین کارهایی میکنن! اون بچه و پدر و مادرش چه زجری کشیدن
خداروشکر که عاقبت به خیر شده این اتفاق...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 23 تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۴۷ ب.ظ
چرا اگه صادق باشی، مهربون باشی، رو راست باشی، صاف و ساده باشی کسی تحویلت نمیگیره؟
و بر عکس اگه دروغ گو باشی، بد اخلاق باشی، خودتو بگیری و بی شعور باشی میشی آدم خوبه؟
خیلی جالبه! من واقعا این رو تجربه کردم!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تینا - ۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۹:۵۶ ب.ظ
(۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۴۷ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: چرا اگه صادق باشی، مهربون باشی، رو راست باشی، صاف و ساده باشی کسی تحویلت نمیگیره؟
و بر عکس اگه دروغ گو باشی، بد اخلاق باشی، خودتو بگیری و بی شعور باشی میشی آدم خوبه؟
خیلی جالبه! من واقعا این رو تجربه کردم!
آره واقعا چرا؟؟؟ همیشه واسم سوال بوده فکر میکردم فقط خودم با این مشکل رو به رو شدم .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 23 تیر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۴ ب.ظ
(۲۳ تیر ۱۳۹۲ ۱۰:۴۱ ب.ظ)mar_zieh نوشته شده توسط: (23 تیر ۱۳۹۲ ۰۹:۵۶ ب.ظ)تینا نوشته شده توسط: (23 تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۴۷ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: چرا اگه صادق باشی، مهربون باشی، رو راست باشی، صاف و ساده باشی کسی تحویلت نمیگیره؟
و بر عکس اگه دروغ گو باشی، بد اخلاق باشی، خودتو بگیری و بی شعور باشی میشی آدم خوبه؟
خیلی جالبه! من واقعا این رو تجربه کردم!
آره واقعا چرا؟؟؟ همیشه واسم سوال بوده فکر میکردم فقط خودم با این مشکل رو به رو شدم .
هرکی جوابشو پیدا کرد به منم بگه.
بنظرم چون:
مردم شهری که همه در آن می لنگند، به کسی که راست راه می رود می خندند....
حالا همه که اغراقه، ولی متاسفانه خیلی جاها و برای اغلب افراد جامعه مون ضد ارزش جای ارزش رو گرفته.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 24 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۰۷ ق.ظ
میخواستم برم بازار، اما عجله ای سر رفتن و برگشتن نداشتم میخواستم با اتوبوس برم که نمیدونم چی شد همینطور ناخودآگاه به تاکسی گفتم بازار. خلاصه سوار شدم دیدم راننده چیزی تعریف کرده به مسافر قبلی و میخندن.
بعد یهو سر چهارراه یه اتوبوس(البته بخش خصوصی، دولتی هاش سر ایستگاه هم به زور نگه میدارن) ترمز زد و مسافر سوار کرد راننده اصلا ناراحت نشد و برگشت گفت الان وسط چهارراه سوار میکنه اما مسافر وسط چهار راه بخواد پیاده بشه نگه نمیداره. و باز خندید.
خدا نگهش داره خنده هاش هم قشنگ و بامزه بود
بعد گفت چرا عصبانی بشم من یه راننده پیدا میشه که عصبانی بشه، کافیه دیگه همون. مگه نه داداش، خطاب به من گفت.
باز خندید از اون خندهای قشنگ.
چندتا حرف بامزه هم گفت و همه خندیدیم.
گفت من همیشه حالم خوشه شکر خدا، ۳جا اقساط میدم، پسرم دانشگاه آزاد میخونه چک واسه شهریش دادم و دخترم هم خواستگار داره و به فکر جهزیش هستم، اما اینا مشکلی نیستن و خدا همیشه هست و من هم زیر پناه اون خوشحالمو از زندگی لذت میبرم.
گفتم خیلی خوبه این روحیتون، انشالله که همیشه شاد باشین.
گفت ۶۲ سالمه تا حالا غمگین نبودم حتی تو مصیبت از دست دادن عزیزان، حتما حکمتی بوده و خدا گرفته از ما. گفت اصلا نمیدونم گرفتاری به چی میگن، عصبانی بودن چجوریه؟
خدا هم همیشه کمکم کرده و همین که تکیه گاهمه همیشه شاد نگهم داشته
اصلا پشیمون نبودم که چرا الکی سوار تاکسی شدم در حالی که عجله ای نداشتم
دلم میخواست تاکسیه به اندازه اتوبوس دیرتر به مقصد میرسید.
واقعا خوش به حالش که خدا رو بهتر و بیشتر از من تو زندگیش حس میکنه و سهیم کرده
Sent from my GT-I9100 using Tapatalk 4 Beta
|