|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - happy07 - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۰۳ ب.ظ
نچ اشتباهه
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ب.ظ)nanajoon نوشته شده توسط: بیرجند یا بجنورد!! درست حدس زدم؟
ایضا مال شما هم اشتباهه
خب دوستان ثابت شد جغرافیا و شهرشناسی تون قویه من منصرف شدم از حدس زدن تا همین جا قبوله
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۲۷ ب.ظ)IT Expert نوشته شده توسط: happy07
حدس من نیشابوره.
ربطی نداره به این قضیه من اول صنعتی اصفهان قبول شده بودم و خودم ترم یک انتقالی گرفتم اومدم مشهد در صورتی که نرم دانشگاه تهران هم قبول شده بودم ولی خودم نخواستم علی رغم اصرارهای بقیه که یا اصفهان بمونم یا برم تهران، برم مشهد!
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۴۸ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: دختر، داتشگاه واقع در مشهد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۳۷ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۵۷ ب.ظ)IT Expert نوشته شده توسط: مجبور نیستیم دست به اقدام فیزیکی بزنیم. تعمیرات دو نوعه: "سخت افزاری، نرم افزاری".
کار ما با نوع دومش هم راه می افته. یه وقت هک شدین شاکی نشید. قبلا هشدار دادم بهتون.
هرگونه اقدام خصمانه واکنش شدید دعایی اینجانب را در پی خواهد داشت.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nanajoon - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۵:۴۹ ب.ظ
چند روز پیش داشتم با یه بنده خدایی حرف یزدم گفت که سال پیش ارشد صنعتی اصفهان قبول شده اما خودش نخواسته بره اصفهان رفته دانشگاه ازاد تهران جنوب رفته منم بهش گفتم حیف شد نرفتین اشتباه کردین یعنی یه جوری به اون بر خورد که نگو (خوب من راستش رو گفتم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۵:۵۸ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۴:۴۰ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: نتایـــــــــــــــــــــــــج اووووووووووووووووووووووومـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
به قول مینروا یوهاهاهاهاهاهاها
گفتگوی منو وجدانم
وجدان گرام:سنگین باش آفاق زشتِ
من:باشه!! باشه!!متنبه شدم خب دوستان سایت سنجش نرید منو چند تا از دوستان نشستیم داریم دعا میکینیم نتایج تا آخر اردیبهشت نیاد توکلی جون گفت بهتون بگم انقدر بهش میل نزنید و تا آفاق و دوستاش اعلام آمادگی برای سورپرایز کردن ملتو ندن ،نتایجی در کار نیستراضی شدی وجدان عزیز
سلام بر دوستان عزیز و کاربران گرامیخوبید؟؟ خوبمچقدر دلم برای مانشت تنگ شده بود
من که خداحافظی نکردم من فقط گفتم حلال کنید آدمو میندازید تو رودربایستی دیگه نیاد این طرفا ..........
......
به به نورانی کردی مانشت رو دخترگلللل خوش اومدیییییییییییی آفاقی جووووون بازم بیااااا زودتربیااااااا:-*
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۰۷ ب.ظ
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ و ﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ …
ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،
ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ رو ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.
اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید…
اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتوﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ…
"ﻋﺬﺍﺏ" ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ و " ﺁﺭﺍﻣﺶ" از آن ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩقند...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۲۳ ب.ظ
زندگی به رفتن است
- در همیشه های پا به راه -
گاه راه و گاه چاه و
گاه... آه!
عاشقا!
کفش های خاکسار را بگو،
برو!
دل که رو به راه و سر به راه بود،
گام ها اگرچه بارها خطا کنند،
گم نمی شوند
عبدالرضا رضایی نیا
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۰۷ ب.ظ)Menrva نوشته شده توسط: "ﻋﺬﺍﺏ" ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ و " ﺁﺭﺍﻣﺶ" از آن ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩقند...
یوقتایی هم عذاب برای کسی هست که صداقتش رو نمیفهمند یا کج میفهمند
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Densike - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۷:۵۷ ب.ظ
.......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۳۵ ق.ظ
..... رفتن .....
رفتن که بهانه نمی خواهد...
یک چمدان می خواهد از دلخوری های تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشی های انکار شده
زفتن که بهانه نمی خواهد وقتی نخواهی بمانی یا چمدان که هیچ بی چمدان هم میروی
.... ماندن ....
ماندن اما بهانه می خواهد..
دستی گرم نگاهی مهربان دروغ های دوست داشتنی دوستت دارم هایی که می شنوی اما باور نمی کنی
یک فنجان چای بوی عود یک اهنگ مشترک خاطرات تلخ و شیرین
وقتی بخواهی بمانی
حتی اگر چمدانت پر از دلخوری باشد خالی اش می کنی و باز هم می مانی ...
می مانی و وقتی بخواهی بمانی نم باران را رگبار می بینی و بهانه اش می کنی برای نرفتنت !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mcse2010 - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۵۱ ق.ظ
خدا همه رفتگان ما را بیامرزد
گرگ اجل یکایک ازین گله میدرد، این گله را نگه که چه اسوده میچرد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - amin012 - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۱:۳۰ ق.ظ
یکی از دوستایی که ارشد قبول شده بود بهم گفت که بهترین دوران ارشد همینه که کنکورش رو میدی و منتظر جوابش میمونی!!!!
نظر شما هم همینه؟؟؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ ق.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۶:۰۷ ب.ظ)Menrva نوشته شده توسط: ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،
ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ و ﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ …
ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،
ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎ رو ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.
اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید…
اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتوﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ…
"ﻋﺬﺍﺏ" ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ و " ﺁﺭﺍﻣﺶ" از آن ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩقند...
این داستانشو یه دختر نقل کرده وگرنه باید میگفت "پسر یه تیله داد به دختر، بعد دختر شیرینی هاشو داد به پسر، بعد پسر شیرینی هاشو خورد، بعد پسر به زور تیله شو از دختر میگیره، بعدم دختره رو کتک میزنه تا جای بقیه شیرینی ها رو لو بده، بعدم میره بقیه شیرینی هارو میخوره، شبم پسر خیلی آسوده میخوابه و دختر از درد کتک ها خوابش نمیبره".
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - alirezaei - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۱ ق.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: این داستانشو یه دختر نقل کرده وگرنه باید میگفت "پسر یه تیله داد به دختر، بعد دختر شیرینی هاشو داد به پسر، بعد پسر شیرینی هاشو خورد، بعد پسر به زور تیله شو از دختر میگیره، بعدم دختره رو کتک میزنه تا جای بقیه شیرینی ها رو لو بده، بعدم میره بقیه شیرینی هارو میخوره، شبم پسر خیلی آسوده میخوابه و دختر از درد کتک ها خوابش نمیبره".
در هر صورت شکمدوستی پسرها در هر دو کاملا مشهوده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۶ ق.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۱ ق.ظ)alirezaei نوشته شده توسط: (09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: این داستانشو یه دختر نقل کرده وگرنه باید میگفت "پسر یه تیله داد به دختر، بعد دختر شیرینی هاشو داد به پسر، بعد پسر شیرینی هاشو خورد، بعد پسر به زور تیله شو از دختر میگیره، بعدم دختره رو کتک میزنه تا جای بقیه شیرینی ها رو لو بده، بعدم میره بقیه شیرینی هارو میخوره، شبم پسر خیلی آسوده میخوابه و دختر از درد کتک ها خوابش نمیبره".
در هر صورت شکمدوستی پسرها در هر دو کاملا مشهوده
ما بهش میگیم مدیریت، توانایی بهره برداری حداکثری از منابع
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - alirezaei - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۵۶ ق.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۴۱ ق.ظ)alirezaei نوشته شده توسط: (09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: این داستانشو یه دختر نقل کرده وگرنه باید میگفت "پسر یه تیله داد به دختر، بعد دختر شیرینی هاشو داد به پسر، بعد پسر شیرینی هاشو خورد، بعد پسر به زور تیله شو از دختر میگیره، بعدم دختره رو کتک میزنه تا جای بقیه شیرینی ها رو لو بده، بعدم میره بقیه شیرینی هارو میخوره، شبم پسر خیلی آسوده میخوابه و دختر از درد کتک ها خوابش نمیبره".
در هر صورت شکمدوستی پسرها در هر دو کاملا مشهوده
ما بهش میگیم مدیریت، توانایی بهره برداری حداکثری از منابع
چرا که نه!شماها مختارید با قدرت توهم و تخیل بالاتون هر اسمی که دوست دارید برا شکمدوست بودنتون انتخاب کنید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 09 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۱:۱۸ ق.ظ
قدرت توهم؟!!
|