شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - نسخهی قابل چاپ |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - alirezaei - 02 فروردین ۱۳۹۴ ۰۴:۴۳ ب.ظ
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو مولانا/دیوان شمس |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - alim93 - 02 فروردین ۱۳۹۴ ۰۸:۱۵ ب.ظ
زندگی رسم خوشایندی است. زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق. زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود. زندگی جذبه دستی است که میچیند. زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است. زندگی بعد درخت است به چشم حشره. زندگی تجربه شب پره در تاریکی است. زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی میپیچد. زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست. خبر رفتن موشک به فضا، لمس تنهایی «ماه»، فکر بوییدن گل در کرهای دیگر. زندگی شستن یک بشقاب است. زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است. زندگی «مجذور» آینه است زندگی گل به «توان» ابدیت، زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما، زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفسهاست. هر کجا هستم، باشم، آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است. چه اهمیت دارد گاه اگر میرویند قارچهای غربت؟ سهراب |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - shayesteb - 05 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۳ ق.ظ
راستش این نوشته شعر نیست اما جالبه. نادر ابراهیمی در کتاب " یک عاشقانه آرام " میگه: " قَلب " مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند... دوسه ساعت یادوسه روز توی آن بمانند و بعد بروند... " قَلب " لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته شود... ودر پاییز بادآن را با خودش ببرد... "قَلب" راستش نمی دانم چیست؟ اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است... من میگویم ؛ ... " قَلب " چاه دِلخوری نیست که به وقت بَدخُلقی... سَنگریزه ای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی... " قَلب " آیینه ایست که با هر شکستن چند تکه میشود... یکپارچگی اش ازهم می پاشد... "قَلب " قاصدکی هست که اگر پرهایش را بچینی دیگر به آسمان اوج نمی گیرد... غَلت می خورد هی به دور خود می پیچد... " قَلب " برکه ایست که آرامشش به یک نگاهی بهم می خورد... " قَلب " اگر بتواند کسی را دوست بدارد... خوبی ها وحتی زخم زبان هایش را نقش دیوارش می کند... حال اینکه... " قَلب " چیست بماند... فقط این را می دانم... " قَلب " وُسعتی دارد به اندازه حُضور خدا... |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Behzad TP - 05 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۱۵ ق.ظ
بیخبر رفت و دگر از او نیامد نامهای نه، کلامی نه، پیامی نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش ندیدمش به کوچه ای، به بامی نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت کلبهام خاموش شد، آتشم افسرد غنچههای بوسهام، بر عکس او پژمرد باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد سالها رفتند و من دیگر ندیدم سروری نه، قراری نه، بهاری نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش از آن همه گذشته، یادگاری نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - happy07 - 07 فروردین ۱۳۹۴ ۰۳:۵۳ ب.ظ
چندسال شده بهار که میشه میل عجیبی به خوندن شعرهای استاد سایه (هوشنگ ابتهاج) دارم. شاید چون غم و شادی شعر ایشون به شدت واقعیه و با هر حالی که آدم بخوندش درگیر فضای شعر میشه. اشعار بسیار فاخر و زیبایی دارند ایشون، مخصوصا اگه مجموعههای مختلف ایشون که در طول سالهای مختلف از دهه ۲۰ به بعد گفته شده رو بخونید، بسیار لذت مضاعفی از همراهی با تاریخ در شعر ایشون خواهید داشت. گریه سیب شب فرو می افتاد به درون آمدم و پنجره ها را بستم باد با شاخه در آویخته بود من درین خانه ی تنها...تنها غم عالم به دلم ریخته بود ناگهان حس کردم که کسی آنجا بیرون در باغ در پس پنجره ام می گرید... صبحگاهان شبنم می چکید از گل سیب تهران فروردین ۵۱ از مجموعه شعر یادگار خون سرو |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Behzad TP - 19 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۱۸ ق.ظ
بیشتر از هر شاعر دیگری، شعرهای حافظ را خوندم. این غزل حافظ را خیلی دوس دارم. این غزل را گروه دنگ شو در ترانه ای اجرا کردن که اون آهنگ را هم دوست دارم. خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن // تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ایام نماند // گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او // رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش // اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دست رنج تو همان به که شود صرف به کام // دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن پیر میخانه همیخواند معمایی دوش // از خط جام که فرجام چه خواهد بودن بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل // تا جزای من بدنام چه خواهد بودن |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - slinda - 23 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۰۵ ق.ظ
این شعرو از کتاب بازیچه نیاز از یاسرروستایی خوندم که خیلی خوشم اومد.به خاطر مناسبتش با این ایام اینجا میذارم که شما هم لذت ببرید. سوختی مادر به پایم ، بس نبود ؟ خون دل خوردی برایم ، بس نبود ؟ در مسیر پر نشیب زندگی جان شدی بر دست و پایم ، بس نبود ؟ نوجوانی سوگل عمر است و باز سوگلی کردی فدایم ، بس نبود ؟ چهرهات پر چین شده رویم سیاه "زندگی " دادی بجایم ، بس نبود ؟ در جواب مو سپیدیهای تو ناله و شرم صدایم بس نبود بر خدا سوگند ای آهنگ عشق جان اگر دادم عطایم بس نبود |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - پوونه - ۲۳ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۳۰ ق.ظ
سیدعلی صالحی.. شاعری که انگار روانشناس هم هست... با شعرهاش زندگی کردم. دقیقا ۶ ساله که شعرهاش رو بارها و بارها میخونم و هر بار برام تازه س. یکیش این: در ارتباط مخفی خود با خواب گریهها حرفهای عجیبی شنیدهام. هی ساده، ساده! از پس آستینِ گریه گمان میکنند: آسمانِ فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابیست. حالا تو هم بلند شو، بگو "ها" وُ برو! اصلا چکارشان داری؟ اینان که مونس همین دو سه روزِ گُلند و گلبرگند و این درخت هم که از خودشان است یک هفتهای میآیند همین حدود ما و هی هوای خوش و بعد هم میروند جائی دور آن دورها ... چقدر قشنگند! میشنوی ریرا؟ به خدا پروانهها پیش از آنکه پیر شوند، میمیرند. حالا بیا برویم از رگبار واژهها ویران شویم عیبی ندارد یکی بودن دیوارِ باغ و صدای همسایه، باران که باز بیاید میماند آسمان و خواب و خاطرهای ... یا حرفی میان گفت و لطفِ آدمی با سکوت. |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - shayesteNEY - 27 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷ ق.ظ
(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۴۶ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط: من از روز ازل، دیوانه بودمکاربر Riemann (خطاب به سبک دیگر دوستان) مصرع اول شعر منو یاد این شعر انداخت . شعری که خیلی باهاش خاطره دارم و منو برگردوند به۱۴ یا ۱۵ سالگیم ترانه فیلم مدار صفر درجه بود با شعر دکتر افشین یداللهی و صدای استاد قربانی ----------------------- وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد! آدم زمینی تر شد و عالم به آدم، سجده کرد! من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی… |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Behzad TP - 30 فروردین ۱۳۹۴ ۰۵:۲۲ ب.ظ
کسانی که مولوی را می شناسند می دانند که او عاشقترین عارف شاعر بوده است، عاشقی پر از امید و سرشار از شادی که قفل زندان ها را می شکند. برعکس بسیاری از شاعران ملول و غم پرور امروز که چیزی از حرف هایشان نمی فهمم. بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم ... وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم هفت اختر بیآب را کاین خاکیان را می خورند ... هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم از شاه بیآغاز من پران شدم چون باز من ... تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم ز آغاز عهدی کردهام کاین جان فدای شه کنم ... بشکسته بادا پشت جان گر عهد و پیمان بشکنم امروز همچون آصفم شمشیر و فرمان در کفم ... تا گردن گردن کشان در پیش سلطان بشکنم روزی دو باغ طاغیان گر سبز بینی غم مخور ... چون اصلهای بیخشان از راه پنهان بشکنم من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را ... گر ذرهای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم هر جا یکی گویی بود چوگان وحدت وی برد ... گویی که میدان نسپرد در زخم چوگان بشکنم گشتم مقیم بزم او چون لطف دیدم عزم او ... گشتم حقیر راه او تا ساق شیطان بشکنم چون در کف سلطان شدم یک حبه بودم کان شدم ... گر در ترازویم نهی می دان که میزان بشکنم چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی ... پس تو ندانی این قدر کاین بشکنم آن بشکنم گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می ... دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش برکنم ... گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم خوان کرم گستردهای مهمان خویشم بردهای ... گوشم چرا مالی اگر من گوشهٔ نان بشکنم نی نی منم سرخوان تو سرخیل مهمانان تو ... جامی دو بر مهمان کنم تا شرم مهمان بشکنم ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی ... گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم از شمس تبریزی اگر باده رسد مستم کند ... من لاابالی وار خود استون کیوان بشکنم |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - fatemesoleimani - 02 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۵۶ ب.ظ
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای دلِ گرفته ما بین و دلگشایی کن دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست ببین به گوشه چشمی و خودنمایی کن ز روزگار میاموز بی وفایی را خدای را که دگر ترکِ بی وفایی کن بلای کینه دشمن کشیده ام ای دوست تو نیز با دلِ من طاقت آزمایی کن شکایتِ شبِ هجران که می تواند گفت حکایتِ دلِ ما با نی کسایی کن بگو به حضرتِ استاد ما به یادِ توایم تو نیز یادی از آن عهدِ آشنایی کن نوای مجلس عشاق نغمه دل ماست بیا و با غزلِ سایه همنوایی کن هوشنگ ابتهاج |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - slinda - 08 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۰۷ ق.ظ
شعر بازیچه از کتاب بازیچه نیاز نوشته یاسر روستایی عشق تو خاطرهسازی شد و رفت بین ما آمد و رازی شد و رفت زنگ آهنگ صدا بود ولی نغمه در نغمهی سازی شد و رفت آن هوایی که به تن جان میداد بی هوا غرق نیازی شد و رفت اولش جدّی جدّی شده بود آخرش مسخره بازی شد ورفت آرزوهای من خانه خراب همه بازیچهی نازی شد و رفت |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - mcse2010 - 12 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۳۷ ق.ظ
این هم شعر سنگ قبر بنده: ""ای دوست قبولم کن وجانم بستان مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان..."" انشالله هر چه زودتر ... |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Menrva - 12 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۲۷ ب.ظ
بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم بخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز چه شد آن همه پیمان که از آن لب خندان بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن کی آیی به برم ای شمع سحرم در بزمم نفسی بنشین تاج سحرم تا از جان گذرم پا به سرم نه جان به تنم ده چون به سرآید عمر خبرم ده نشسته بر دل غبارغم زانکه من در دیارغم گشته ام غمگسارغم امید اهل وفا تویی رفته راه خطا تویی آفت جان ما تویی بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم بخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ghazal dl - 13 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۱۵ ق.ظ
در دیـــــاری که در او نیست کســی یار کســــی ----- کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هــــــر کس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ کســــی آخــــــرش محــــنت جانــــکاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هرکه چون ماه برافروخت شبِ تارِکسـی سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من ----- هر که باقیمت جان بود خریدار کســـی "استاد شهریار" |