|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 19 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۱۲ ب.ظ
دنیایی که تو تووش کنارم نباشی .. نباشی میخوام دنیا نباشه
تقدیم به :
.
.
.
.
.
.
.
ایرانسل و همراه اول به خاطر همه ی روزهای سختی که با پیامک ها و فرصت های استثنایی شون در کنارم بودن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 19 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۵۳ ب.ظ
(۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۵:۵۶ ب.ظ)mar_zieh نوشته شده توسط: خدایا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم
امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست
از حکمت تو باشد تا بی لیاقتی من . . .
بعضی وقتا همه کار میکنی تا چیزی که میخوایی واست اتفاق بیفته اما نمیشه .....اون موقع همه میگن حکمت خدا این بوده که نشه ....
اما ای کاش این حکمتی که میگن یه جوری خودشو نشون بده تا آدم دیگه اینقدر بیقراری نکنه فکر نکنه بی لیاقتی و ناتوانی خود من بوده که نشده یا حداقل خدا توان این رو بده که آدم دیگه بهش فکر نکنه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_s - 19 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۱۵ ب.ظ
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
در هر نفس این است دعایم همه ماه
در زیرو بم زندگی آزرده نباشی.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shj - 19 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۴۶ ب.ظ
سلام داداشی...سلام داداش امین...
سخته باور کنم یه سالی از رفتنت میگذره..مامان هنوز قبول نکرده لباساتو جمع کنه.....
اما دیروز با مرگ دوستت..........همه چی یه باره عوض شد... مامان داغون تر از قبل شد......
عزیزم مادر دوستت خیلی داغونه ...........اما باورت میشه مامانی داره بهش دلداری میده.....
عزیزتر ازجانم بهار در خاک بودنت مبارک..........
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۵۶ ب.ظ
(۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۴۶ ب.ظ)shj نوشته شده توسط: سلام داداشی...سلام داداش امین...
سخته باور کنم یه سالی از رفتنت میگذره..مامان هنوز قبول نکرده لباساتو جمع کنه.....
اما دیروز با مرگ دوستت..........همه چی یه باره عوض شد... مامان داغون تر از قبل شد......
عزیزم مادر دوستت خیلی داغونه ...........اما باورت میشه مامانی داره بهش دلداری میده.....
عزیزتر ازجانم بهار در خاک بودنت مبارک..........
خدا برادرتون رو رحمت کنه و خدا به شما و مادرتون و خانواداه تون و همچنین خانواده دوستشون صبر و اجر عنایت کنه. الهی امین.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 20 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۵:۲۵ ب.ظ
شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه میزد تا نشنود صدای
مردمانی را که در گوشش زمزمه می کردند
دوستت ندارد....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 20 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۳۵ ب.ظ
گاهی وقتا بایدبرای بدست اوردن اون چیزی که آرزوشونو داریم ،قیدشون یزنیم و راضی به رضای خدا باشیم....
خدایا ، دوباره نگام کن.....
(یکی از صحنه های فیلم حضرت یوسف بود که جبرئیل به یعقوب گفت تا از یوسف دل بکنه تا خدا اونو بهش برسونه..)
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 20 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۹:۴۲ ب.ظ
متاسفم که خیلی رک میگم اما.... 
یه جا شنیده بودم که :
وقتی کسی میمیره خودش که چیزی نمی فهمه.به اطرافیان سخت می گذره.این قضیه دقیقا صادقه وقتی کسی احمقه !! خودش که حالیش نیست...فقط به دیگران سخت می گذره ...!حالا من فک کنم راسته !!
میزان نداشتن شعور دقیقا مساوی میزان آزار دادن بقیه هست ! اگه موقع حرف زدن آدم یه ذره فقط یه ذره فکر کنه راه دوری نمیره!!
یعنی امروز خیلی روز سنگین و عجیبی بود !! اتفاق های عجیب !
به خدا مغزم قفل کرده دیگه !!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 21 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۲:۱۹ ق.ظ
(۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۵۶ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: (19 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۴۶ ب.ظ)shj نوشته شده توسط: سلام داداشی...سلام داداش امین...
سخته باور کنم یه سالی از رفتنت میگذره..مامان هنوز قبول نکرده لباساتو جمع کنه.....
اما دیروز با مرگ دوستت..........همه چی یه باره عوض شد... مامان داغون تر از قبل شد......
عزیزم مادر دوستت خیلی داغونه ...........اما باورت میشه مامانی داره بهش دلداری میده.....
عزیزتر ازجانم بهار در خاک بودنت مبارک..........
خدا برادرتون رو رحمت کنه و خدا به شما و مادرتون و خانواداه تون و همچنین خانواده دوستشون صبر و اجر عنایت کنه. الهی امین.
سلام دوست عزیز
خیلی متاثر شدم روحشون قرین رحمت باشه و امیدوارم خدا به شما و خانواده دوست تون صبر بده.نزدیک کنکور کارشناسی یه عزیزی مریض شد خیلی بد بود خونه مون بوی غم میداد همه به شدت داغون شدیم(ما خانواده ای هستیم که از نظر عاطفی خیلی وابسته ایم) اون عزیز رو خدا به ما برگردوند اون روزها آرزوی من و ما بازگشتش بود... تاوانی که برا اون روزها من دادم کنکوری بود که خراب کردم و یک سال پشت کنکورنشستم اما اون برگشت.....
با دیدن نوشته هاتون اون روزها برام زنده شد .... خدا بهتون صبر بده
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 21 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۱۹ ق.ظ
این را می دانم کـه مـا خلق شده ایم کـه بـه دیگران کمک کنیــم ،
امّـــا دقیقاً نمـی دانـم دیگــران بـرای چـــه خلق شـده انـد.؟؟!!!
...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 21 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۴۵ ب.ظ
هی خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهر.....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - atenaa - 21 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۸:۵۵ ب.ظ
هههه چی فک میکردیم چی شد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - خانه سبز - ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۹:۳۹ ب.ظ
خدایا شکر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 22 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۷:۵۸ ق.ظ
خداجون من خیلی حالم بده داغون نیستم یه ذره از داغون بهترم پره بغضم پره بارون....پارسال خوش خوشون رفتم سر امتحان امسال نشستم خوندم ۶ماه یه خط در میون رفتم مهمونی و خونه مادر شوهر ،خونه نشین شدم آقای همسر کلی زحمتم کشید مادری خوبم هم تو این ۶ماه خیلی در حقم لطف کرد پدرم که جای خود داره قابل گفتن نیست خانواده همسرم هم همینطور.
الان من موندم و این نتیجه که دوسش ندارم.من ازدواج کردم امسال نامزد بودیم فرصت خوبی بود از دست دادمش.دوست داشتم دانشگاه های تهران بیفتم آخه آقای همسر دانشجوی تهرانه اما نشد . فرصت یک ساله دیگه خوندن رو هم ندارم.نمیگم عالی خوندم اما کمم نخوندم.امسال میریم سر زندگیمون.
من یاد گرفتم که زندگی چیزی رو آسون به من نمیده برا هر چیز داشتم جنگیدم اینم روش.بقول دوستم لابد حکمتی داشته اما من موندم چکارکنم برم غ.انتفاعی جای نزدیک که زندگیمم داشته باشم یا دلو بزنم به دریا و بشینم بخونم؟آره خدا چکار کنم؟؟؟؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 22 اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۴:۰۹ ب.ظ
روز پدر رو به همه پدرهای مانشت و آقایون مانشتی تبریک میگم
----------------------------------------------------------------------
جسارت میخواهد!!!
نزدیک شدن
به افکار دختری
که روزها....
مردانه
با زندگی میجنگد...
اماشب ها...
بالشتش از هق هق های دخترانه اش خیس است!!
از بیرون همه چیز روبراه است
اما هرنفس درد است که میکشی!
معنی حسرت رو توی هیچ کاغذی نمیشه نوشت...
روی هیچ
صفحه ی سفیدی نمیشه تایپ کرد...
با هیچ
زبونی نمیشه توضیح داد....
حسرت خلاصه میشه تو همین فاصله ی من و تو
پدر....
خوابم نمی برد
بغض
روی ثانیه هایم راه می رود
دوباره تو را کم آورده ام
تو را
و عطر صبوری هایت را
کودکانه در آغوشم بگیر
به یادروزهای دوران طفولیت
که بهانه گریه ام گرسنگی بود
میخواهم به جایش برای دلتنگی ام گریه کنم
((از وبلاگ برای پدر برداشتمش))
|