شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - نسخهی قابل چاپ |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - redfire - 28 آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۲۰ ق.ظ
بارالها… از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم .... چه برانی، چه بخوانی… چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی… نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.. نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - neda_Network - 29 آذر ۱۳۹۳ ۰۳:۰۸ ق.ظ
دیدم او را آه بعد از بیست سال گفتم : این خود اوست، یا نه، دیگری ست چیزکی از او در بود و نبود گفتم : این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟ هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پرپر شدیم از فروشنده کتابی را خرید بعد از آن اهنگ رفتن ساز کرد خواست تا بیرون رود بی اعتنا دست من بود در را برایش باز کرد عمر من بود او که از پیشم گذشت رفت و در انبوه مردم گم شد او باز هم مضمون شعری تازه گشت باز هم افسانه مردم شد او "حمید مصدق" |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - neda_Network - 29 آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۳۰ ب.ظ
بزن باران بهاری کن فضا را بزن باران و تر کن قصه ها را بزن باران که از عهد اساطیر کسی خواب زمین را کرده تعبیر بشارت داده این آغاز راه است نباریدن دلیل یک گناه است بزن باران به سقف دل که خون است کمی آنسوتر از مرز جنون است بزن باران که گویی در کویرم به زنجیر سکوت خود اسیرم بزن باران سکوتم را به هم زن و فردا را به کام ما رقم زن بزن باران به شعرم تا نمیرد در آغوش طبیعت جان بگیرد بزن باران،بزن بر پیکر شب بر ایمانی که می سوزد در این تب . به روی شانه های خسته ی درد به فصل واژه های تلخ این مرد بزن باران یقین دارم صبوری و شاید قاصدی از فصل نوری بزن باران،بزن عاشق ترم کن مرا تا بی نهایت باورم کن |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - ezra - 30 آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۲۵ ق.ظ
من شیفته ی این شعرم و هیچ وقت از خوندنش خسته نمی شم سوز عجیبی داره این شعر علامه دهخدا ! ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری، وز نفحه ی روح بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری، بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه ی نیلگون عماری، یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری ، یاد آر ز شمع مرده یاد آر ... ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب، دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب ، رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب، زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب ، اختر به سحر شمرده یاد آر ... چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانه ی چین، گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین ز آن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین، از سردی دی فسرده، یاد آر ... ای همره تَیه پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود، و آن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود، وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود، زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود، بر بادیه جان سپرده ، یاد آر ... چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دوره ی طلائی وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی ، نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی ، زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی پیمانه ی وصل خورده یاد آر ... ای وای برمن باز این شعر رو خوندم و دلم گرفت ... در پناه حق ... |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - neda_Network - 22 دى ۱۳۹۳ ۰۲:۲۸ ق.ظ
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک" نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد عشق بین همه برخاست به تحسین کردن آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام که نمانده است توانایی نفرین کردن "با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن "زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست" خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن! وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست! اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Aseman7 - 16 بهمن ۱۳۹۳ ۱۱:۴۰ ق.ظ
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم برای پشت کردن به آرزوهای محال به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به خاطردود لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم تو را برای لبخند تلخ لحظه ها پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم برای خاطر عطر گستره ی بی کران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان تورا برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم. جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود خویشتن را بس اندک می بینم. بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم میان گذشته و امروز. از جدار آینهی خویش گذشتن نتوانستم می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند. تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست تو را به خاطر سلامت به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم تو می پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیل نیستی تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم. « پل الووار ، ترجمه احمد شاملو » |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Menrva - 22 بهمن ۱۳۹۳ ۰۶:۳۰ ب.ظ
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی من همهجا، پی تو گشتهام از مه و مهر، نشان گرفتهام بوی تو را، ز گل شنیدهام دامن گل، از آن گرفتهام تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی دل من سرگشته توست نفسم آغشته توست به باغ رویاها چو گلت بویم در آب و آیینه چو مهت جویم تو ای پری کجایی در این شب یلدا ز پیات پویم به خواب و بیداری سخنت گویم تو ای پری کجایی مه و ستاره درد من میدانند که همچو من پی تو سرگردانند شبی کنار چشمه پیدا شو میان اشک من چو گل وا شو تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - shayesteNEY - 24 بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۴۴ ق.ظ
وقتی کــه نیستی شکـــــ دارم که بیایی وقتی هم که می آیــــی مطمئن نیستـــــــم که میمانی وقتی هــــم که میروی نمیدانم که باز میگردی یا نــه… این دو دلــــــــی ها دو راهـــــــی ها دوگانگـــــی ها مرا خواهد کشت.. بیـــــــــــا… و یا یک بار برای همیشه نیـــــــــــا…! |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - abji22 - 04 اسفند ۱۳۹۳ ۰۳:۵۱ ب.ظ
چقدر زیبا خیلی مرسی |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - mmm1374 - 04 اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۱۳ ب.ظ
زندگی، یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق زندگی، یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق زندگی، یعنی دویدن بی امان در وادی عشق رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق می توان هر لحظه، هر جا عاشق و دلداده بودن پُر غرور چون آبشاران بودن اما، ساده بودن می شود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید یا به وقت ریزش اشک شادی بگذشته را دید می توان در گریهء ابر با خیال غنچه خوش بود زایش آینده را در هر خزانی دید و آسود می توان هر لحظه هر جا... شاعر : امیر فرخ تجلی این شعر همون آهنگ زندگی سیاوش قمیشی هست که یکی از بهترین آهنگها و خاطره انگیز ترین هاست |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - NP-Cσмρℓєтє - ۰۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۲۳ ب.ظ
ای وای اگـــر از سـر تو شــال بـیـفتـد در روح مـسـلـمـانی ام اشـکـال بـیـفتد جادوگری و گوشه ی لبهای تو خالی ست، یک لحظه اگر چشم به آن خال بیفتد...! لبخند تو یک آلت قتـّاله ی محض است کافیست که بر گونه ی تو چـال بیفتد چشمان تو فنجان پر از قهوه ی داغ است تـصویر مـن ای کاش که در فـال بیفتد من حل شده ام در تو و من بی تو کسی نیست هر چـیـز اگر داخل حـلال بیفتد؛ ... بایـد بـرسد میـوه و شیرین بشود، بعد! حیف است اگر مـیـوه ی دل کال بیفتد . . . |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - NP-Cσмρℓєтє - ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۹ ق.ظ
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ... |
شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - Menrva - 08 اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ب.ظ
عشق..
زخم عمیقی که هرگز خوب نمیشه عشق یعنی تمومه زندگیت تو آتیشه عشق اشکی که داره بی اراده میریزه عشق باغی که دیگه تا گلوت تو پاییزه عشق ما.. که عمرمونو پای عاشقی دادیم ما زخمی رویاهای رفته به بادیم ما با همین آرزوهای ساده شادیم زندگی کن حتی بی نشونه فردا که شد از ما چی میمونه زندگی کن دنیا گاهی غرق دوراهیه کی میدونه رسم دنیا چیه زندگی کن پشت هر عشق بغض یه سفر ِ بس که عمر آدم زود میگذره زندگی کن زندگی کن حتی بی نشونه فردا که شد از ما چی میمونه زندگی کن دنیا گاهی غرق دوراهیه کی میدونه رسم دنیا چیه زندگی کن پشت هر عشق بغض یه سفر ِ بس که عمر آدم زود میگذره زندگی کن ما.. که همه جوونیمون فدای عشقه ما که حتی صدامون خون بهای عشقه ما ضجه زدنامون برای عشقه عشق |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - anika - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۳:۲۰ ب.ظ
آﺩﻣﻬﺎ "ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ" ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺕ، ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ. ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺠﺮﺑه ای ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻔﺮ. ﮔﺎﻫﻲ "ﺗﻠﺦ" ﮔﺎﻫﻲ "ﺷﻴﺮﻳﻦ" ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ"ﻟﺒﺨﻨﺪ" ﻣﻲ ﺯﻧﻲ ﮔﺎﻫﻲ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ "لبانت" ﺑﺮﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ .....ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ.. ﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ.. ﺣﺘﻲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﻫﺮﭼﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ، ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﺥ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﻲ "ﺁﻣﺪﻥ" ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﺍﻳﻦ "ﻣﺎﻧﺪﻥ" ﺍﺳﺖ ﻛﻪ" ﻫﻨﺮ "ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫد.. |
RE: شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد - mslinkin001 - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۳:۳۵ ب.ظ
شعر سگ ها و گرگ ها از مرحوم "اخوان ثالث" هوا سرد است و برف آهسته بارد ز ابری ساکت و خاکستری رنگ زمین را بارش مثقال ، مثقال فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ سرود کلبه ی بی روزن شب سرود برف و باران است امشب ولی از زوزه های باد پیداست که شب مهمان توفان است امشب دوان بر پرده های برفها ، باد روان بر بالهای باد ، باران درون کلبه ی بی روزن شب شب توفانی سرد زمستان آواز سگ ها زمین سرد است و برف آلوده و تر هواتاریک و توفان خشمناک است کشد - مانند گرگان - باد ، زوزه ولی ما نیکبختان را چه باک است ؟ کنار مطبخ ارباب ، آنجا بر آن خاک اره های نرم خفتن چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه عزیزم گفتم و جانم شنفتن وز آن ته مانده های سفره خوردن و گر آن هم نباشد استخوانی چه عمر راحتی دنیای خوبی چه ارباب عزیز و مهربانی ولی شلاق ! این دیگر بلایی ست بلی ، اما تحمل کرد باید درست است اینکه الحق دردناک است ولی ارباب آخر رحمش آید گذارد چون فروکش کرد خشمش که سر بر کفش و بر پایش گذاریم شمارد زخمهایمان را و ما این محبت را غنیمت می شماریم خروشد باد و بارد همچنان برف ز سقف کلبه ی بی روزن شب شب توفانی سرد زمستان زمستان سیاه مرگ مرکب آواز گرگها زمین سرد است و برف آلوده و تر هوا تاریک و توفان خشمگین است کشد - مانند سگها - باد ، زوزه زمین و آسمان با ما به کین است شب و کولاک رعب انگیز و وحشی شب و صحرای وحشتناک و سرما بلای نیستی ، سرمای پر سوز حکومت می کند بر دشت و بر ما نه ما را گوشه ی گرم کنامی شکاف کوهساری سر پناهی نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان در آن آسود بی تشویش گاهی دو دشمن در کمین ماست ، دایم دو دشمن می دهد ما را شکنجه برون : سرما درون : این آتش جوع که بر ارکان ما افکنده پنجه دو ... اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه برون جست از کمین و حمله ور گشت سلاح آتشین ... بی رحم ... بی رحم نه پای رفتن و نی جای برگشت بنوش ای برف ! گلگون شو ، برافروز که این خون ، خون ما بی خانمانهاست که این خون ، خون گرگان گرسنه ست که این خون ، خون فرزندان صحراست درین سرما ، گرسنه ، زخم خورده ، دویم آسیمه سر بر برف چون باد ولیکن عزت آزادگی را نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد |