|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - mehrdel2002 - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۱:۰۵ ق.ظ
(۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۲:۴۲ ق.ظ)Maryam-X نوشته شده توسط: جالبه که هنوز مسئلهی به این سادگی(جبر و اختیار) در بین جوانان ما حل نشده.من فرمولش را می گم دیگه قبول کردن یا نکردنش باخودتون!
یک مثال:
ببینید عزیزان....
آب وقتی به دمای ۱۰۰ درجه می رسه(در شرایط طبیعی )باید به بخار تبدیل بشه.هیچ راه دیگه ای برای انتخاب نداره.
وقتی به دمای صفر درجه می رسه باید به یخ تبدیل بشه.
یک مداد وقتی از روی میز غلت می خوره باید در راستای عمودی به سمت زمین حرکت کنه ...هیچ شانسی برای بالا رفتن نداره.
چرا؟؟؟؟؟
چون تمام کائنات بالا بی جان هستند و کاملا تحت سیطرهی قوانین جهان(هدایت تکوینی)
در مورد رفتار موجودات بی جان ما هیچ انتخابی نداریم.انتخابها از پیش تعیین شده هستند.فقط یک انتخاب مجاز است.
ولی انسان...
فرق انسان با دیگر کائنات در این است که در هر لحظه بین مجموعه ای از انتخاب ها قرار دارد نه صرفا یک انتخاب از پیش تعیین شده.
ما در هاله ای از جبر و اختیار به سر می بریم...نه جبر مطلق نه اختیار مطلق
مثلا خود شما در همین لحظه:
می تونید بنشینید..
بایستید
دراز بکشید
دستتان را خم کنید
چشمهایتان را ببندید
و....==اختیار
ولی نمی توانید پرواز کنید!.(پرواز در محدودهی انتخاب های شما قرار نگرفته)=نوعی جبر
در هر زمان و در هر موقعیتی که هستید باید از مجموعهی اختیاراتی که برای شما در نظر گرفته شده یکی را انتخاب کنید.
تفاوت انسانها نیز در نحوهی گزینش همین انتخاب هاست.شما با هر انتخاب که در هر موقعیت انجام می دهید نمودار شخصیتی خود را تکمیل می کنید.با هر انتخاب یک سری انتخاب های خاص بر اساس انتخاب قبلی شما برای شما ظاهر می شود.(باز سازی آیندهی یک انسان)
شما باید معلم بینش میشدین یا استاد معارف
ولی خیلی عالی بود.
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - mosaferkuchulu - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۱:۱۱ ق.ظ
حتی اگر مثل روزهای نخستین صدایم کنی
باید خیلی ساده باشم
که سراغ باغ را از باد بگیرم
می دانم
می دانم ،لازم نیست
نام رودی را بدانم تا بتوانم گریه کنم
و تو
هیچ و قت نمی خواهی باور کنی
که مرگ سلطنتی ابدی دارد
و ما به احترام او
کلاه از سر بر می داریم
و نمی خواهی برایم بگویی
چرا بعد از امدن پاییز
خوشبختی و چشم های تو نایاب می شود!!!
حالا من
چگونه بقعهی بایزید را خواب ببینم
وقتی عمر عشق و رویا این قدر کوتاه است
وقتی زمستان زودتر می آید و ما پایان جهان را نمی دانیم
لابد می خواهی بگویی
حضور همیشهی مرگ نگذاشته است
تا میان شب و روز فرق بگذاری
باشد!
این هم بهانهی دیگری برای نیامدن صبح از روزنهی چشم های تو به خانهی من
حالا اشک هایت را پاک کن تا برایت از نسلی بگویم
که کلید خانه اش را گم کرده است
از پاییز که در روز های دنیا راه می رود
و از مادرم
که شب را زیر سپیدی گیسوانش پنهان می کند تا من نترسم...
شاملو
|
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - danialfx - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۱:۳۹ ق.ظ
(۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۲:۴۲ ق.ظ)Maryam-X نوشته شده توسط: جالبه که هنوز مسئلهی به این سادگی(جبر و اختیار) در بین جوانان ما حل نشده.من فرمولش را می گم دیگه قبول کردن یا نکردنش باخودتون!
سلام. ممنونم از توضیحاتتون .
به جز ۲ خط اخر فکر نکنم جوابتون زیاد ربطی به سوالم داشته باشه. بیشتر توضیحاتتون فکر کنم برای پست های سمانه خانوم بود.
البته توضیحاتتون به پست های محمد و saba_1984 هم نزدیک بود.
ولی سوالم ورای این مسائل بود . نمیدونم چجوری توضیح بدم.
بگذارین سوالم رو خیلی خیلی ساده کنم.به نظرتون شانس و اتفاقات تو زندگی ما . تو سرنوشت ما چقدر دخیله؟؟
مثلا حس میکنم برای شخص بنده یه اتفاق خیلی خیلی کوچیک که تو چند سال قبل اتفاق افتاد.حالا امکان داره همون یه اتفاق کل سرنوشتم رو عوض کنه.
حالا دوستانی هم پاسخ دادن.
میگم ایا امکان داره ما کار x رو انجام دادیم بعد سرنوشت y در انتظارمون باشه.
و ایا کار a رو انجام دادیم . سرنوشت b در انتظارمونه؟؟
پیش خودم میگم اگه اون اتفاق خیلی خیلی کوچیک رخ نمیداد . الان سرنوشتم چی بود ؟؟
نمیدونم تا چه حد تونستم مسئله رو ساده و باز کنم.
پ ن ۱: مریم خانوم . این خط اولتون که نقل قول کردم و خودتون رو بردید تو قسمت پیر زنها نگاه کنید. خب شاید به نظر شما که عمری ازتون گذشته مسئله ساده باشه و واسه من که هنوز جوونم ساده نیست. 
حالا اگه ساده هم هست. به جوونا حق بدید سوال های ساده بپرسن.
بعد اینکه گفتم که چوب خط من تو این انجمن پره. الان اینجوری میگید. بعد من یا یه نفر دیگه یه چیز میگه. بعد فرداد میاد میگه ببین دانیال باز اینجوری کردی. 
به جان خودم فرداد به مکان هایی که من پست میزنم حساسه. تو رو خدا بیشتر رعایت کنین.
پ ن ۲: این انجمنها استعداد زیادی تو ایجاد سو تفاهم دارن. تو رو خدا باهم خیلی خیلی دوست باشید تا فرداد به من گیر نده.
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - ف.ش - ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۷:۵۵ ق.ظ
برای همه دوستانی که فردا کنکور دانشگاه آزاد دارن آرزوی موفقیت میکنم
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - mosaferkuchulu - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۰:۳۴ ق.ظ
بچهها من امروز دارم می رم یه مسافرت دو -سه روزه!!!
ته دلم یه جوریه!!!
آدم از یه لحظه بعدشم خبر نداره....!
حلال کنین!
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - Fardad-A - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۲۲ ق.ظ
دوستان عزیز منبعد پستهای غیر مرتبط با یک موضوع بدون هیچگونه اطلاعی پاک میشن. این البته کمترین کاری است که برای حفظ نظم انجام میشه!!!! 
از دوستان عزیزی که همکاری میکنن و در بحثهای نا مرتبط وارد نمیشن و پست نمیزنند پیشاپیش تشکر میکنم.
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - saba_1984 - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۵۵ ق.ظ
دوستان نزدیک به یک هفته دیگه کارنامهها میاد و اون موقع ۱۰۰% ترافیک مانشت افزایش پیدا میکنه .
نمیشه از حالا یه فکری به حال سرور کنیم ؟
|
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - ۵۴m4n3h - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۱:۳۵ ب.ظ
(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۱۷ ب.ظ)danialfx نوشته شده توسط: (21 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۰:۳۰ ب.ظ)۵۴m4n3h نوشته شده توسط: کی میزان ارادهی من رو تعیین کرده؟
چون قرار شد ادامه ندیم . فقط یه جواب میدم: 
به نظر من میزان اراده تا حدود زیادی اکتسابی هست و ذاتی نیست.
چه عواملی در این که ما چه میزان اراده کسب میکنیم تاثیر دارند؟
عقل (جبر)؟ اطرافیان (جیر)؟ محیط (جیر)؟ یا به قول شما یه اتفاق ساده کوچیک که زندگیمون رو تغییر داده(جبر)؟
خانم مریم! من به این چیزایی هم که شما نوشتید فکر کردم، اما به این هم فکر کردم که چه چیزی باعث میشه که من یه انتخاب مشخص رو بگیرم؟
من به هر فعلی که نگاه میکنم، وقتی همین طور سطح به سطح میرم بالاتر که ببینم خب چه چیزی باعثش شده، آخر یه جا به جبر میرسم!
من نمی خوام کسی رو قانع کنم که زندگی جبره!
من دوست دارم یه کم به این موضوع از این زاویه ای که من میگم فکر کنید!
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - saba_1984 - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۰۱ ب.ظ
چون نظراتم با سمانه جان تقریبا همسوست فقط به زدن تشکر در پایین ارسال هاش اکتفا میکنم .
چرا که بنا به گفته خودتون جای این بحث توی مانشت نیست. (البته من علت این کمبود رو نمیدونم)
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - Fardad-A - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۰۳ ب.ظ
میتونید ادامه بدید . یه تاپیک واسه تون ایجاد کردم. بحثتون رو ببرید اونجا.
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - mosaferkuchulu - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۵۶ ب.ظ
مرسی دانیال
هیچی می خواستم بگم ما رفتیم تا یک شنبه!!
دارم می رم نمایشگاه کتاب!
اگه سالم رسیدیم که هیچی!نرسیدیم حلال کنین!!
-------
آقا فرداد من آخر هم جواب اون سوالم و که تو تاپیک سربازها زدم نگرفتم ازتون!!
لطفا وقتی اومدم بهم جواب بدین!!
شما هم حلال کنین!!
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - Parva - 22 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۹:۱۷ ب.ظ
بچهها امیدوارم جو اینجا برگرده به ۱ ماه پیش که هیچ درگیری و بحثی بین بچهها نبود و با آرامش اینجا کنار هم زندگی میکردیم این چند روزه واقعا من دلم نمی خواهد حتی تاپیک: هرچه دل تنگت می خواهد هم " سر بزنم آخه جبر و اختیار که بحثش اینجا مناسب نیست البته ببخشیها این نظر منه و شاید مورد قبول شما نباشه
مسافرکوچلو عزیزم امیدوارم سلامت بری و برگردی انقدر نگران نباش ما دعات میکنیم. دلم برات تنگ میشه منتظرم.
|
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - fatima1537 - 23 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۰۲:۲۰ ق.ظ
(۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۰:۳۴ ق.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: ته دلم یه جوریه!!!
آدم از یه لحظه بعدشم خبر نداره....!
حلال کنین!
مارو به دلشوره انداختی . انشاءالله به سلامت برگردی
|
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - Maryam-X - 23 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۲۶ ب.ظ
بچه ها من هم کاملا با نظر دیگر دوستان که اینجا جای این بحثها نیست کاملا موافقم!بهتره توی یک تاپیک جداگانه بحث بشه در موردش.اگر آقای فردا لطف کنن پست های اینجا رو هم انتقال بدهند که خیلی خوب میشه. 
بعدشم آقا ..
این مطلب که سرگرمی نیست:
جزو مطالب مباحث عمومی حساب میشه
ناظم هم ناظم های قدیم...
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ... - samanium - 24 اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۰:۱۷ ق.ظ
میزنی ؟ خوب حواست رو جمع کن چون حتما یه وقتی یه جایی می خوری!
این قانون مبارزه ست!
این قانون مبارزه ست!
بحث تلافی کردن و انتقام نیستا! این کار بچه گانه و از سر ناتوانی هست !
بحث قانونیه که گفته کردم ...
|