صفحهها: ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۴ ۳۵ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ ۶۳ ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ ۷۸ ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ ۸۳ ۸۴ ۸۵ ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ ۹۶ ۹۷ ۹۸ ۹۹ ۱۰۰ ۱۰۱ ۱۰۲ ۱۰۳ ۱۰۴ ۱۰۵ ۱۰۶ ۱۰۷ ۱۰۸ ۱۰۹ ۱۱۰ ۱۱۱ ۱۱۲ ۱۱۳ ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ ۱۱۷ ۱۱۸ ۱۱۹ ۱۲۰ ۱۲۱ ۱۲۲ ۱۲۳ ۱۲۴ ۱۲۵ ۱۲۶ ۱۲۷ ۱۲۸ ۱۲۹ ۱۳۰ ۱۳۱ ۱۳۲ ۱۳۳ ۱۳۴ ۱۳۵ ۱۳۶ ۱۳۷ ۱۳۸ ۱۳۹ ۱۴۰ ۱۴۱ ۱۴۲ ۱۴۳ ۱۴۴ ۱۴۵ ۱۴۶ ۱۴۷ ۱۴۸ ۱۴۹ ۱۵۰ ۱۵۱ ۱۵۲ ۱۵۳ ۱۵۴ ۱۵۵ ۱۵۶ ۱۵۷ ۱۵۸ ۱۵۹ ۱۶۰ ۱۶۱ ۱۶۲ ۱۶۳ ۱۶۴ ۱۶۵ ۱۶۶ ۱۶۷ ۱۶۸ ۱۶۹ ۱۷۰ ۱۷۱ ۱۷۲ ۱۷۳ ۱۷۴ ۱۷۵ ۱۷۶ ۱۷۷ ۱۷۸ ۱۷۹ ۱۸۰
ببخشید یه سوال دارم.
آیا فکر میکنید برای ازدواج استقلال مالی و کار کافیه!؟ آخه خیلی ها اونطور که از نظراتشون پیداست این مسئله رو در نظر میگیرن.
(۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۲۹ ق.ظ)alirezafchh نوشته شده توسط: ببخشید یه سوال دارم.
آیا فکر میکنید برای ازدواج استقلال مالی و کار کافیه!؟ آخه خیلی ها اونطور که از نظراتشون پیداست این مسئله رو در نظر میگیرن.
مشخصه که خیر! استقلال، تنها به معنیِ استقلالِ مالی نیست. خیلی موارد مهمتری هست که باید وجود داشته باشه تا بشه به افراد اعتماد کرد. توانِ مالی ممکنه از بین بره و اون وقته که مسائلِ اخلاقی، اعتقادی، مسئولیتپذیری و درک متقابل و... به چشم میاد. پس بهتره از ابتدا به شخصیتِ طرف توجه کنیم نه به حسابِ بانکیش. که البته شناختنِ شخصیت، بسیار بسیار سختتر از دونستنِ موجودیِ حسابه.
ذهنم کم کم از اون حالت ۵۰-۵۰ خارج شده و البته شنیدن خبر ازدواج یکی از آشنایان باعث شد دوباره کلاً به همه چیز دقیق فکر کنم.
در بعضی موارد نظرم عوض شد اما در اکثر موارد بازم با تفکر بیشتر به همون نظرات قبلیم برگشتم.
____________
این بنده خدا که شنیدن خبر ازدواجش برام مثل خالی شدن یک سطل آب یخ روی سرم بود، دختری که ۱۹ سالشه و دانشجوئه و به زندگی راحت عادت داره و البته در ارتباط با آقایان بسیار سادهلوحانه فکر و عمل میکنه. اونوقت با تمام مخالفتهای خانوادهاش (مخصوصاً پدرش) با پسری ازدواج کرده که تحصیلات زیر دیپلم داره، پشتوانه مالی خوبی نداره، شغلش هم پخش کردن محصولات یک کارخونه بین مغازهها هست. محل سکونتش هم یک شهر دیگه هست. تفاوتهای فرهنگی زیادی این وسط وجود داره.
اونوقت این دختر ساده با چندماه اشک ریختن اون آقا دم در خونهشون و اصرار به پدرش، آخرش باهاش ازدواج کرد.
______________
با وجود اینکه آدمیزاد هر وقت که عقلش به کار بیفته خوبه و می تونه عاقلانهتر تصمیم بگیره، اما شخصاً معتقدم در بعضی موارد، تو زندگی اگر تا یه مرحله از زندگی عقل آدم به کار اُفتاد، که اُفتاد. خیلی هم خوبه. اما از یه جائی به بعد که بعضی تصمیمات گرفته شد، اون عقل اگر دیگه به کار نیفته برای اون شخص خیلی بهتره. چون اونوقت دیگه به کار اُفتادن عقل یعنی نمود پیدا کردن اشتباهات، یعنی لمس شکست، یعنی درماندگی، یعنی کاسهٔ چه کنم چه کنم به دست گرفتن، یعنی تقلا برای خلاصی پیدا کردن...
چرا آدما وقتی عاشق میشن فکر میکنن هر تفاوتی رو میتونن نادیده بگیرن و هر شرایطی رو تحمل کنن؟
(۰۱ مهر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۵ ب.ظ)hamideh1371 نوشته شده توسط: چرا آدما وقتی عاشق میشن فکر میکنن هر تفاوتی رو میتونن نادیده بگیرن و هر شرایطی رو تحمل کنن؟مشکل همین جاست که فکر نمیکنن دیگه
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
البته نگاه کلیپ واقعا ژرف نیست. اما بازم خوبه.(انتخاب نظریه ی هر کدوم از فیلسوفا بسته به شماست)
(۰۱ مهر ۱۳۹۵ ۰۷:۱۶ ب.ظ)samanbeigmiri نوشته شده توسط:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
البته نگاه کلیپ واقعا ژرف نیست. اما بازم خوبه.(انتخاب نظریه ی هر کدوم از فیلسوفا بسته به شماست)
جالب بود. مرسی.
همهاش یک طرف اون نظریه اول یک طرف. زیادی رؤیایی به نظر میرسید!
دو هفته از طریق معرفی با یک پسری آشنا شدم آلبته خانواده ها در جریان بودن. از روز اول پسره خیلی احساسی برخورد کرد و بعد اون روز رفته رفته حرف از عشق و دوست داشتن میزد حتی بهشم گفتم بنظرت اینجور رفتار کردن خیلی زود نیست؟ و حتی مناسب هم نیست چون وقتی هنوز عقدی صورت نگرفته خیلی زووده که انقدر احساسی برخورد کرد. حتی انقدر رو تصمیمش مسمم بود که قاطعانه درباره آیندمون میحرفید اما بعد اینکه اومد خواستگاری رسمی دیگه ازش خبری نشد بعد چند روز پیام داد که من جوابم منفی اما هیچ دلیلی برای اینکارم ندارم. واقعا چرا انقدر آدمها احساسات طرف مقابل براشون بی ارزشه که راحت هر حرفی رو میزنن و راحت هم زیره همه حرفاشون میزنن اونم بدون دلیل. واقعا برام عجیب و غیر قابل هضمه کسی که انقدر تصمیمش جدی بود یهو بزنه زیرش. ختی ازش پرسیدم مشکل منم؟ گفت نه.
(۰۱ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۳۶ ب.ظ)Miss Sahar نوشته شده توسط: دو هفته از طریق معرفی با یک پسری آشنا شدم آلبته خانواده ها در جریان بودن. از روز اول پسره خیلی احساسی برخورد کرد و بعد اون روز رفته رفته حرف از عشق و دوست داشتن میزد حتی بهشم گفتم بنظرت اینجور رفتار کردن خیلی زود نیست؟ و حتی مناسب هم نیست چون وقتی هنوز عقدی صورت نگرفته خیلی زووده که انقدر احساسی برخورد کرد. حتی انقدر رو تصمیمش مسمم بود که قاطعانه درباره آیندمون میحرفید اما بعد اینکه اومد خواستگاری رسمی دیگه ازش خبری نشد بعد چند روز پیام داد که من جوابم منفی اما هیچ دلیلی برای اینکارم ندارم. واقعا چرا انقدر آدمها احساسات طرف مقابل براشون بی ارزشه که راحت هر حرفی رو میزنن و راحت هم زیره همه حرفاشون میزنن اونم بدون دلیل. واقعا برام عجیب و غیر قابل هضمه کسی که انقدر تصمیمش جدی بود یهو بزنه زیرش. ختی ازش پرسیدم مشکل منم؟ گفت نه.چیزی به اسم عشق وجود نداره مخصوصن اونایی که لحظه این. فقط ترشح موقتی ی سری هورمونا تو مغزه. این پسر با این جوگیر بودنش نشون داده که به بلوغ فکری و روانی ازدواج نرسیده. خوشحال باش که با دمدمی مزاج بودنش منصرف شد و تو رو نجات داد. از همچین آدمایی باید ترسید و فاصله گرفت. اصلن قابل اعتماد نیستن. چه برسه باهاشون بخوای بری زیر یه سقف. اصلن عین خیالتم نباشه. تو زندگی همه جور آدمی به پستت میخوره. این وسط تویی که باید هوشمندانه عمل کنی و گول این حرف های رنگ و لعاب دارو نخوری.
فکر کنم بعضی ها برای ازدواج به تکاپو افتادن چون سن ازدواجشون بالا رفته
(۰۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۵۰ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط: فکر کنم بعضی ها برای ازدواج به تکاپو افتادن چون سن ازدواجشون بالا رفته
حــرفتو ندیده میگیرم
(۰۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۵ ق.ظ)kimya_r نوشته شده توسط:(02 مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۵۰ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط: فکر کنم بعضی ها برای ازدواج به تکاپو افتادن چون سن ازدواجشون بالا رفته
حــرفتو ندیده میگیرم
خودتو لو دادی
(۰۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۵۸ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط:(02 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۵ ق.ظ)kimya_r نوشته شده توسط:(02 مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۵۰ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط: فکر کنم بعضی ها برای ازدواج به تکاپو افتادن چون سن ازدواجشون بالا رفته
حــرفتو ندیده میگیرم
خودتو لو دادی
اصلنم
(۰۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۳۳ ق.ظ)dokhtare payiz نوشته شده توسط: چیزی به اسم عشق وجود نداره مخصوصن اونایی که لحظه این. فقط ترشح موقتی ی سری هورمونا تو مغزه. این پسر با این جوگیر بودنش نشون داده که به بلوغ فکری و روانی ازدواج نرسیده. خوشحال باش که با دمدمی مزاج بودنش منصرف شد و تو رو نجات داد. از همچین آدمایی باید ترسید و فاصله گرفت. اصلن قابل اعتماد نیستن. چه برسه باهاشون بخوای بری زیر یه سقف. اصلن عین خیالتم نباشه. تو زندگی همه جور آدمی به پستت میخوره. این وسط تویی که باید هوشمندانه عمل کنی و گول این حرف های رنگ و لعاب دارو نخوری.
ممنون عزیزم خیلی امیدوارم کردی. سنشم کم نبود ۳۰ سالش بود عجیبه انقدر نا پخته عمل کرد. اما بهرحال دیگه برام مهم نیست.
یکی از دلایل عدم ازدواج پسرا بی اعتمادی به دخترهاست یه پسر چطور به دختری که اینقدر راحت بیرون با لباس های آنچنانی می گرده اعتماد کنه بعد انتظار هم داشته باشه یکی خواستگاریش هم بره ... دیگه یه تعداد انسانیت رو گذاشتن کنار !
البته دلایل دیگری هم هست ولی اونا رو میشه کنار اومد ولی این بی اعتمادی رو نمیشه
(۰۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۶ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: یکی از دلایل عدم ازدواج پسرا بی اعتمادی به دخترهاست یه پسر چطور به دختری که اینقدر راحت بیرون با لباس های آنچنانی می گرده اعتماد کنه بعد انتظار هم داشته باشه یکی خواستگاریش هم بره ... دیگه یه تعداد انسانیت رو گذاشتن کنار !هر انسانی بنا به موقعیت و شان اجتماعی باید در انتخاب نحوه پوشش, بدون قضاوت دیگران آزاد باشه. اینی که شما میگین انسانیت نیس. احترام نگذاشتن به حقوق زنان یعنی بی اخلاقی.
البته دلایل دیگری هم هست ولی اونا رو میشه کنار اومد ولی این بی اعتمادی رو نمیشه