|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - pos - 22 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۲۷ ق.ظ
نقل قول: cygwin کامپایلر gcc تو محیط ویندوزه .
من با اجازه یک تصحیح کوچیک بکنم. cygwin شبیه ساز لینوکس تو ویندوز هست. که کامپیایلر gcc هم همراهش هست.
ولی با لینوکس کار کردن هم عالمی داره ها. لینوکس هم آدم یاد می گیره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 22 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۳۳ ق.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۲۷ ق.ظ)pos نوشته شده توسط: من با اجازه یک تصحیح کوچیک بکنم. cygwin شبیه ساز لینوکس تو ویندوز هست. که کامپیایلر gcc هم همراهش هست.
حق با شماست
|
همی گویم و گفتهام بارها : - - rasool - - 22 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۳۴ ق.ظ
همه جا بروم به بهانه تو، که مگر برسم در خانه تو
همه جا دنبال تو می گردم، که تویی درمان همه دردم ...
یا علی (علیه السلام)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - ronaldo - 22 آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۵۸ ق.ظ
خدا عمر بده این دو خواهر رو( یکی انرژی مثبت و اون یکی بچه مثبت )دوتایی مانشت رو کنترات ور داشتن .  
انرژی مثبت: خوب موردی رو انتخاب کردید، هاتف کیس مناسبیه برا گیر دادن، بنده اعلام موافقت میکنم .
-------------- سوال اول از هاتف: پرویز اقبالیان رو چقدر دوس داری ؟؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۲:۱۴ ق.ظ
.
او را تاییـد می کنم امیـد را
وقتی به ستـاره ای دیگر می اندیشـم به خود می گویـم هرگـز دیــر نخواهد بود
کبوتـر پـرواز خواهد کـــرد , پـرواز خواهد کـــرد
همچون یـوغ محـکم مشتـهایم امیـد را نگـاه می دارد
امیـد به اینکـه , همه چیز تغییـر خواهد کرد.
.
.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - leilast - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۳:۱۲ ب.ظ
امید لازم دارم
خیلی ناامیدم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - هاتف - ۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۳:۱۳ ب.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۵۸ ق.ظ)ronaldo نوشته شده توسط: سوال اول از هاتف: پرویز اقبالیان رو چقدر دوس داری ؟؟
سلام
تو هم که شمسی پوری که!!! آها، شمسی پور دانشگاه شده، یکی از دانشکده هاش رئال مادریده؟
اونم توی حیاط پشتی بازی می کنن نه؟ بهمونجا که بارون اومده بود دریاچه شده بود؟!
آقای اقبالیان که اگر به وقتش خدمتشون برسی، خیلی خوب و کار راه اندازن، بعضــــــــــــی وقتها خوب اعصاب ندارند دیگه.
من دوستشون دارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۳:۱۹ ب.ظ
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهرـــــــــــــــــــــــ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد ـــــــــــــــــــــــ کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
|
همی گویم و گفتهام بارها : - - rasool - - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۳:۲۲ ب.ظ
خدا را دیده ای آیا ؟
تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک
میان بودن و نابودن امید فردائی
هراسی می رباید خواب از چشمت
کسی، خورشید و صبح و نور را
در باور روح تو، می خواند
و هنگامی که ترسی گنگ می گوید، رها گردیده، تنهائی
و شب، تاریکی اش را، بر نگاه خسته می مالد
طلوع روشن نوری به پلکت، آیه های صبح می خواند
کلام گرم محبوبی
کمی نزدیکتر از یک رگ گردن ،
به گوش ات با نوای عشق می گوید:
غریب این زمین خاکی ام، تنها نمی مانی
تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما ،
ته قلبت پشیمانی
و می خواهی از آن راهی که رفتی، باز برگردی
نمی دانی که در را بسته او یا نه ؟
یکی با اولین کوبه، به در، آهسته می گوید:
بیا، ای رفته، صد بار آمده، باز آ
که من در را نبستم، منتظر بودم که برگردی
و هنگامیکه می فهمی، دگر تنهای تنهائی
رفیقی، همدمی، یاری کنارت نیست
و می ترسی که راز بی کسی را، با کسی گوئی
یکی بی آنکه حتی، لب تو بگشائی
به آغوشی، تو را گرم محبت می کند با عشق
به هنگامیکه، دلبر های دنیائی
دلت را برده اما، باز پس دادند
دل بشکسته ات را، مهربانی می خرد با مهر
درون غار تنهائی ، به لب غوغا ، ولی راز سخن با او ، نمی دانی
کسی چون نور می گوید، بخوان
و تو آهسته می گوئی، که من خواندن نمی دانم
و او با مهر می گوید
بخوان، آری بنام خالق انسان، بخوان ما را
و تو با گریه های شوق، می خوانی
تو آیا دیده ای
وقتی که بعد از قهر و بد عهدی
به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی
به یک قد قامت زیبا، تو می آیی
به تکبیری، تو را همچون عزیز بی گناهی ،راه خواهد داد
و می پوشاند او، اسرار عیبت را
و از یاد تو هم، بد عهدی ات را، پاک خواهد کرد
جواب آن سلام آخرت را، بر تو خواهد داد
و با یک نقطه در سجده، تو گویا باز هم، در اول خطی
تو آیا دیده ای وقتی که چیزی آرزویت بوده، آنرا جسته ای
آنگاه می بینی، بجز یک سایه ، چیزی در درون دست هایت نیست
کسی آهسته می گوید
نگاهم کن، حقیقت را رها کرده، مجازی را تو میجوئئ ؟
تو سیمرغی درون آسمان گم کرده ،
اینک سایه اش را بر زمین خاک می پوئی ؟
اگر یابی، بجز یک سایه، چیز دیگری داری ؟
پس آنگه یک شعاع نور ، چشمان تو را، از خاک تا افلاک خواهد برد
تو آیا دیده ای، وقتی هوای سینه ات ابر است و باریدن نمی داند
و دشت سینه ات، می سوزد از بی آبی خوبی
تمام غنچه های مهر، در جان تو خشکیده ست
به یادش، قلب تو، آرام می گیرد
و چشمان امیدت
گونه های چشم در راه تو را ،
با بارشی، سیراب خواهد کرد
و گل های محبت، در تمام پهنه جان تو می روید
تو ایا دیده ای وقتی دلت می گیرد از دلگیری مردان تنهایی
که شب هنگام، سر به زیر افکنده
شرم خالی دستان خود را،در کویر مهربانی، چاره می جویند
کسی آهسته می گوید:
سرای عشق را، یک بار دیگر آب و جارو کن
سوار صبح در راه است
تو آیا دیده ای، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها
بساط زورق اندیشه را
در صد خروش موج می پیچد
کسی سکان این زورق، به ساحل می برد با مهر
و می داند که تو
بی آنکه در ساحل، به شکری، قدر این خوبی به جای آری
بدون گفتن یک، یا خدا
این نا خدا، از یاد خواهی برد
خدا را دیده ای آیا ؟
به هنگامی که در این بیکران ، این پهنه هستی
به ترسی از رها بودن، تو می پرسی
کسی می بیندم آیا ؟
کسی خواهد شنید این بنده تنها ؟
جوابت را، نه از آنکس که پرسیدی
جوابت را، خودش با تو ،
و با لحن و کلام مهر می گوید
که من نزدیک تو هستم، به هنگامی که می خوانی مرا
آری، تو دعوت کن مرا، با عشق
اجابت می کنم، با مهر
هدایت می شوی، بر نور
خدا را دیده ای آیا ؟
گمانم دیده ای او را
که من هم آرزو دارم، ببینم باز هم او را
به چشم سر، که نه
او خود گشاید، دیده های روشن دل را
لطیف و خلق آگاه است
چه زیبا می شود ،چشمی که می بیند ترا
چشم دلی، از جنس نور و عشق و آگاهی
شعر از: کیوان شاه بداغی
پرسیدند بهشت را خواهی یا دوست؟
گفتم جهنم است بهشت بی دوست.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Masoud05 - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۴۴ ب.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۴۲ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: عجب زندگیی شده!!!
انگار تمام حالات نهایی nfa زندگیم تهی شده!! همشون هم trapاند. 
حالت های بدرد بخور هم هیچکدام نهایی نیستن!!!
بهتره برم سراغ بی نظمی!!!!!
پیشنهاد میکنم nfa زندگیت رو ازش مکمل بگیری تا همه حالات نهایی بشن اینجوری دست به هر کاری میزنی به جواب میریسی.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - - rasool - - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۰۶ ب.ظ
گفتم: «غم تو دارم» گفتا: «غمت سر آید»
گفتم: که «ماه من شو» گفتا: «اگر برآید»
گفتم: «ز مهرورزان رسم وفا بیاموز»
گفتا: «ز خوبرویان این کار کمتر آید»
گفتم: که «بر خیالت راه نظر ببندم»
گفتا: «که شب رو است او از راه دیگر آید»
گفتم: که «بوی زلفت گمراه عالمم کرد»
گفتا: «اگر بدانی هم اوت رهبر آید»
گفتم: «خوشا هوایی کز باد صبح خیزد»
گفتا: «خُنُک نسیمی کز کوی دلبر آید»
گفتم: که «نوش لعلت ما را به آرزو کشت»
گفتا: «تو بندگی کن؛ کو بنده پرور آید»
گفتم: «دل رحیمت کی عزم صلح دارد؟»
گفتا: «مگوی با کس تا وقت آن درآید»
گفتم: «زمان عشرت دیدی که چون سر آمد؟»
گفتا: «خموش حافظ! کاین غصه هم سر آید»
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - firouzi.s - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۱۶ ب.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۰۶ ب.ظ)yaali نوشته شده توسط: گفتم: «غم تو دارم» گفتا: «غمت سر آید»
گفتم: که «ماه من شو» گفتا: «اگر برآید»
گفتم: «ز مهرورزان رسم وفا بیاموز»
گفتا: «ز خوبرویان این کار کمتر آید»
گفتم: که «بر خیالت راه نظر ببندم»
گفتا: «که شب رو است او از راه دیگر آید»
گفتم: که «بوی زلفت گمراه عالمم کرد»
گفتا: «اگر بدانی هم اوت رهبر آید»
یادش بخیر
خدارحمت کنه بابابزرگم رو همیشه این شعر رو همیشه برای مادربزرگم میخوند
انگار همین دیروز بودکه....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۵۵ ب.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۴:۴۲ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: عجب زندگیی شده!!!
انگار تمام حالات نهایی nfa زندگیم تهی شده!! همشون هم trapاند. 
حالت های بدرد بخور هم هیچکدام نهایی نیستن!!!
بهتره برم سراغ بی نظمی!!!!!
ای بابا! خدا نکنه به حالت نهایی برسین حالا حالاها .
راستش اون موقع که آدم همه کارای زندگیش روبه راه شده و دیگه به همه جا رسیده تا میاد پاشو بندازه رو پاش بگه آخیش آقای ملک الموت تشریف میآرن می گن تشریفتونو ببرین کارتون اینجا تموم شده .
در بهتر بودن بی نظمی که شکی نیست !!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 22 آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۱۸ ب.ظ
چه عجله ایه؟ ما پدر مادرامون ۲۰-۳۰ سال کار کردن تازه به جایی رسیدن که به بتونن یه ذره آرامش داشته باشن . هرچی این آدم می کشه از دست زیاده طلبی فطری و ذات این دنیاس .
شما هم نگاه کنین به خودتون حتما عقب نیستین از جوونی پدر مادرتون .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۸:۴۴ ب.ظ
(۲۲ آبان ۱۳۹۰ ۰۷:۲۵ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: (22 آبان ۱۳۹۰ ۰۶:۵۵ ب.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: ای بابا! خدا نکنه به حالت نهایی برسین حالا حالاها .
راستش اون موقع که آدم همه کارای زندگیش روبه راه شده و دیگه به همه جا رسیده تا میاد پاشو بندازه رو پاش بگه آخیش آقای ملک الموت تشریف میآرن می گن تشریفتونو ببرین کارتون اینجا تموم شده .
در بهتر بودن بی نظمی که شکی نیست !!
nfa زندگی را گفتم نه خود زندگی را !!
آخه fainal stateها همه اش بی پولی و دردسر و کار هست. جاهایی هم که پولی میرسه یا فرصتی پیش میاد که استراحتی کنم ،باز با یک لاندا میره به حالت بی پولی و کار !!!
با اینهمه گرفتاری و کار، فعلا" تا یک صد سالی قصد مردن ندارم، مگر اینکه جناب ملک الموت برنامه دیگری داشته باشند
ای بابا زیاد سخت می گیرید فکر کنم. خوبه که کار دارید حالا ملت کار ندارند باید مگس بپرونند 
البته فکر کنم توپ پلاستیکی زندگی شما دیگه خیلی بزرگه ان شا... جای بقیه چیزا رو نگیره . به نظرم (نظر کاملا شخصیه ) یه وقتایی هم به خودتون استراحت بدید البته معمولا وقتی اسم استراحت میاد همه میگن که وقت نیست واسه استراحت نباید حتما کار وقت گیری انجام داد (البته اینو واسه همه میگم و البته خودم )گاهی وقتا خوندن چند صفحه کتاب مورد علاقه،دیدن یه دوست، قدم زدن تو پارک یا یه جای خوب و خوش اب و هوا هم می تونه خیلی کمک کنه 
-------------------------------------------------------------------
امروز یکی از دوستام رفته یکی از دوستاشو که از ۸ سالگی ندیده ببینه تازه عکس اون موقش رو هم داره و با خودش برده به نظرم خیلی هیجان انگیزه 
-----------------------------------------------------------------------
خدایا شکرت بخاطر این که تنم سالمه یه خانواده خوب دارم که دلم براشون تنگ بشه می تونم برم ببینمشون و خدایی که همیشه همراهمه و دوسم داره و تنهام نمیذاره (ومطمئنا همینها بهترینها خواهند بود )
|