زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۵:۵۱ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

The BesT
(بعد از فتح مانشت داره دماوند رو هم فتح می کنه)
بعد از فتح مانشت داره دماوند رو هم فتح می کنه
*****

میزان هدیه: ۵۰۰۰ تومان
تاریخ ثبت نام: ۱۲ اسفند ۱۳۹۰
تاریخ تولد: مخفی
زمان محلی: ۲۹ April 2024 , 05:51 PM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۹۵/۴+
۳۰۶
۱۸

اطلاعات انجمن The BesT
تاریخ عضویت: ۱۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین بازدید: ۰۴ آبان ۱۴۰۲ ۰۱:۳۸ ق.ظ
کل ارسال‌ها: ۱,۳۴۰ (۰/۳ ارسال در روز | ۰/۳۶ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۱ ماه, ۵ روز, ۲۱ ساعت, ۸ دقیقه, ۱۹ ثانیه
اعتبار: ۴۸ [جزییات]

اطلاعات تماسِ The BesT
وب‌ سایت:
پیام خصوصی: ارسال یک پیام خصوصی به The BesT.
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی The BesT
جنسیت: خانم
مکان زندگی شما:
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: فارغ التحصیل کارشناسی ارشد
دانشگاه کارشناسی ارشد: اصفهان
دانشگاه دکتری:
گرایش: معماری کامپیوتر
لینک مصاحبه با مانشت:


نظرهای کاربران
 The BesT (12 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۲:۴۴ ق.ظ)
خدایا !

کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه ، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن
 The BesT (11 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۱:۵۸ ق.ظ)
فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
 The BesT (09 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۴:۱۲ ب.ظ)
این روزها بدجوری دلم آغوش خدا رو می‌خواد ...

بهم خرده نگیرید ... من خیلی کمتر از اون "شبان" ام ...
 The BesT (09 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۴:۴۸ ق.ظ)
همیشه برای رسیدن به آسودگی سختی می کشیم، حالا برای یکبار، فقط برای یکبار هم که شده با آسودگی به سختی برسم. من دلم برای سختی ها روزگار تنگ شده. سختی هایی که پر از خاطرات جورواجور بود. خدایا سختی برسان.
 The BesT (09 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۴:۴۷ ق.ظ)
همه کسانی که در کنارشان بودم

کسانی که در حضورشان لبخند می زدیم

کسانی که در نبودش گریستیم

و همه دیگر کسان ...

همه دردهایی که تحمل کردیم

همه فغان هایی که سردادیم

همه اشک هایی که ریختیم

تمام لبخندهای زورکی

و همه بدهایی که رخ داد

تنها، و فقط تنها از این همه اتفاق چیزی جز خاطرات خواه شیرین و تلخ باقی نمانده

در این دوران با این خاطرات زندگی می کنم و از آینده هراسانم

باشد که در انتهای کلبه کوچک خود، اینها مرا تنها مگذارند

اما تو به یاد آر که من برای زندگی کردن مرده ام.
 The BesT (09 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۴:۴۷ ق.ظ)
هیچ چیز جز انتظار پایان مرا چنین خوار نکرد

امید که سهل است، من همه چیز را از دست داده ام

به چه دل خوش کنم، وقتی پایان مرا به سوی خویش می خواند

من صدای کسانی را می شنوم که در خیابان پرسه می زنند در پی هیچ

صدای کسانی که زمان را برای سپری کردن می گذرانند

کسانی که رخت خود بسته و دلی به امید رابطه ها بسته اند.

کسانی که گرفتار بیماری رابطه ها شده اند.

کسانی که کمرشان را جامعه خورد کرده

و من هم یکی از آنها

و ما هم یکی از آنها
 The BesT (09 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۳:۲۳ ق.ظ)
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻗﺖ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﯽ
ﺗﯿﺮﺵ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻧﺪ
... ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﺖ
ﺁﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ
ﻫﻤﺮﺍﻩ
ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻤﺎﻥ
 The BesT (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۰۳ ب.ظ)
ای کاش کسی بیاید که موقع رفتن،نرود...
 The BesT (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۷:۵۱ ب.ظ)
وقتی که قلب هایمان کوچکتر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ...
وقتی احساس میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهممان است
و رنجها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میکشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...


وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...

آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم که تو
فقط تویی که کمکمان میکنی ...


آن وقت است که تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است که تو را آه میکشیم
تو را گریه میکنیم ...
و تو را نفس میکشیم ...


وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاک میکنی ...
و یکی یکی غصه ها را از دلمان برمیداری ...
گره تک تک بغض هایمان را باز میکنی
و دل شکسته مان را بند میزنی ...
 M*Gh (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۷:۱۰ ب.ظ)
با سلام
مطالب پروفایلتون خیلی زیبا و دلنشینه. با اجازه همشونو خوندم.
ممنون به خاطر مطالب زیباتون
 The BesT (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۴۹ ق.ظ)
من هَمینم ؛
نه چشمان آبی دارم ، نه کفشهای پاشنه بلند ...
همیشه کَتانی مـی پوشَم ؛ روی چَمَن ها غَلت میزنم ...
عِشوه ریختن را خوب یادَم نَداده اند ...
وقتی از کِنارم رَد میشوی بوی اُدکلنم مَستت نمیکُند ...
گاهی از فَرط غُصّه بلند داد میزَنم ...
خدایَم را با تمام دنیا عَوض نمیکُنم ...
و بعضی آدم های اطرافَم را هم با تمام دنیا عَوض نمیکنم ...
شب ها پایه ی پَرسه زدن در خیابان و مهمانی نیستم ...
بلد نیستم تا صبح پای گوشی پِچ پِچ کنم و بگویم دوستَت دارم ...
وقتی حتی به تعداد حروف دوستت دارم هم ، دوستت ندارم
ولی اگر بگویم دوستَت دارم ، دوست داشتَنم حد و مرزی ندارد ..
من خالِصانه هَمینَم !!
 The BesT (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۴۷ ق.ظ)
من همینم نه چشمان ابی دارم..



نه کفش پاشنه بلند...کتانی میپوشم...



روی چمن ها غلت میزنم..نگران پاک شدن رژلبم نیستم..



خالصانه همینم..



مرااینگونه اگرمیخواهی..بسم الله..
 The BesT (05 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۳۷ ق.ظ)
در دنیای ما شغال ها و کفتار ها توبه کردند ٬
لاشخورها ٬ اجساد خاکسپاری میکنند و اما ؟؟؟؟
امان از آهوهای تازه به دوران رسیده ...
 The BesT (04 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۱:۵۹ ب.ظ)
سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده

شاید دوباره گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوییدیم

پس بنام زندگی

هرگز مگو هرگز
 The BesT (04 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۹:۰۱ ب.ظ)
یـکی باید باشد...
یـکی که آدم را صدا کند...
یـک جوری که هیچکس دیگر بلد نباشد...
یـکی باید آدم را بلد باشد...
 The BesT (03 مرداد ۱۳۹۲ در ۱۰:۰۸ ب.ظ)
نمی دانی

چه دردی دارد

وقتی حالم در واژه ها نمی گنجد
 The BesT (03 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۳۰ ق.ظ)
گوشه ای مینشینم و به نفس کشیدن دقیق می شوم

سعی می کنم هوایی را که هر لحظه وارد شش هایم میشود حس کنم

فکر می کنم هوای اطرافم حتما باید من را از خودم بیشتر بشناسد

چون هر لحظه در عمق وجودم جاری می شود

دستانم را به نرمی روی هوای اطرافم تکان می دهم

امروز حسی به من می گفت باید سرپرست کودک یتیم نابینایی شوم

می خواهم دنیا را من برایش تعریف کنم

یک دنیای زیبا

چشمانم را می بندم و

تصور می کنم که نابینا هستم

حالا شروع به ساختن دنیای خودم می کنم

از نو

برای خودم

برای او، آن

برای همه

برای تو، آری برای تــــــــــــــــــو



و برای اینکه تمرین کنم دنیای دیگری را چطور زیبا بسازم

حالا با چشمان بسته نفس می کشم و

به همین سادگی زیبایی نفس کشیدن را تجسم می کنم ...

هوا سرشار است، از یاد و بوی تو

باز چشمانم را می بندم و به جهان آرایی آینده ام فکر می کنم ...

پیش تر به تو گفته بودم: چشمانم را که می بندم چه می شود و چه می بینم

یادت که هست؟!
 The BesT (03 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۲۸ ق.ظ)
دوستش دارم ،بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …
 The BesT (03 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۲۸ ق.ظ)
اگر تو نبـــودی مــن بی دلـــیل ترین اتفـــاق زمیـــن بــودم . . .

تو هـــستی و مـــن محکـــمترین بهـــانه ی خلقت شـــدم ... ♥
 The BesT (03 مرداد ۱۳۹۲ در ۰۲:۲۷ ق.ظ)
پــیـامـبـرِ دنیایِ دلـتـنـگی ام بــاش،

کـه مـن بـی اعـجـاز،

تـــو را مـؤمـنــم!‏

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close