تالار گفتمان مانشت

نسخه‌ی کامل: هدفتون از خوندن ارشد چیه؟
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
سلام. من امروز عضو این سایت شدم. تاحالا فک می کردم فقط منم که این دقدقه هارو دارم اما با خوندن این مطالب حس کردم جایی رو پیدا کردم که همه همدرد خودمن. من عاشق درس خوندنم از بچگیم همون اوایل مدرسه تموم هدفم این بود که خوب درس بخونم تا آینوه خوبی داشته باشم و واقعا تا دیپلمم خیلی آدم موفقی بودم. وقتی می خواستم کنکور کارشناسی بدم شبانه روز درس می خوندم و تست می زدم با تمام تلاشی که کردم اما اونقدر موفق نشدم با این که همه درس هارو کاملا مفهومی مسلط بودم اما تستی خوندن بلد نبودم وقتی رتبم اومد دنیا رو سرم خراب شد دست از تلاش برنداشتم سال بعد دوباره شرکت کردم شاید بگم ۲ برابر سال پیش درس خوندم اما بازم اونی که می خواستم نشد دیگه ناامید شده بودم با همه چی لج کردم تو دوره کارشناسی اصلا درس نخوندم تاینکه بالاخره با هر مکافاتی بود لیسانسمو گرفتم اونم از یه دانشگاه پیام نور. بعد از فارق التحصیلی عزم جزم کردم که ارشد بخونم تا شاید این دفعه موفق بشم اما همون موقع یه جا واسم کار جور شد کارش اصلا ربطی به رشتم نداشت اما یه کار دولتی بود البته از اون دولتی ها که نه یه کار خدماتیه. پیش خودم گفتم می رم سر کار در کنارش درس می خونم که اگه سراسری ام قبول نشدم خرجشو خودم بدم اما واقعا فکرم اشتباه بود کار باعث شد کاملا از هدفم فاصله بگیرم یک سال فقط رفتم سر کار اومدم خونه یه دفعه به خودم اومدم دیدم شدم یه روبات یه کار روتین و هروز تکرار کن حداقل مرتبط با رشتمم نیست که بگم عیب نداره کار یاد گرفتم هیچی. از همه بدتر از کنکور ارشد جا موندم. با خودم تصمیم گرفتم که امسال هر طور شده واسه ارشد بخونم چون مهم ترین خواستم تو زندگی همینه اما موندم چه کنم! از یه طرف دلم می خواد کارو ول کنم بچسبم به درسم همه می گن حیفه از یه طرفم می ترسم بمونم سر کار ولی نتونم ارشد قبول بشم یا اصلا ارشدم قبول بشم ولی کار گیرم نیاد. همینجوری موندم چی کار کنم. میشه ازتون بخوام یکم راهنماییم کنید. ممنون
منم فقط کارم شده نفس کشیدن. که اونم دست خودم نیست.وگرنه شاید نا امیدنه قطع میشد. یه وقتایی به خودم امید میدم و میخونم.اما فقط چند روز و دوباره نا امید میشم.از بی اگیزگی باد کردم.صبحا از 8 تا 11 فقط و فقط ورزش میکنم.سنگین.سرحالم. اما همین که تموم شد دوباره همون بی انگیزه نا امید قبلی . اینقد به کتاب در بسته نگاه میکنم تا خوابم ببره. گاهی هرچی کارنکرده است موقع درس خوندن یادم میاد که انجام بدم.نمیدونم چطور به خودم نهیب بزنم که یه تکونی به خودم بدم.Confused
(04 تير 1393 09:32 ق.ظ)Bahar_HS نوشته شده توسط: [ -> ]با سلام،
اتفاقا این سوال من هم هست،

....دوست داشتم کنکور سراسری دانشگاه روزانه قبول شم؛ تصورم این بود که با قبولی در یک دانشگاه خوب نه تنها آینده م بلکه حتی کمبودهام رو هم می تونم جبران کنم....ولی خب نشد،دوباره کنکور شرکت کردم،دوباره،..

سر از پیام نور درآوردم!با سختی، نه! با بدبختی درس خوندم،دنبال یادگرفتن بودم سر این قضیه هم خیلی اذیت شدم؛ یه جایی باشی بخوای با هزار امید به دنبال یادگرفتن و ساختن آینده ت باشی ولی بقیه اینطوری نیستند؛خودم شروع کردم به یادگیری زبان برنامه نویسی؛رفتنم به شرکت خصوصی و برنامه نویس شدنم هم موفقیت آمیز نبود؛چون اونجا دنبال منافع خودشون بودن و کار خوب ارزشی نداشت..

فارغ التحصیل شدم؛با اینکه عاشق درس خوندن بودم ولی تو این ۴/۵ سال بلایی به سرم آورده بودن که از هر چی درس خوندن بود پشیمون شده بودم..

تا اینکه اتفاقی گذرم به گروه ارشد نرم افزار دانشگاه تهران افتاد؛ وای خدای من!همه چیز به نظرم عالی بود! استادا!دانشجوها!پروژه ها!...

من هوایی شدم که ادامه تحصیل بدم و زندگی م رو تغییر بدم،زندگی م رو بکنم همون تصویر رویایی م که همیشه برای خودم متصور بودم،....تلاش و تلاش و تلاش... سال اول رتبه م شد۹۷۰ در گرایش هوش! Blush عالی بود برای من حیف که قبولی توش نبود...
از اون سال(حدود ۴-۵ سال میشه) کنکور می دم ولی رتبه م از ۱۵۰۰ بهتر نمیشه که نمیشه...Sad
دیگه خسته شده بودم...رفتم کنکور ارشدفراگیرپیام نور ثبت نام کردم....
تا اینکه آقای عباسیان مطلب"چگونه رتبه اول ارشد شویم؟" رو گذاشتن روی سایت،دوباره بهم ریختم ....
دارم فکر می کنم ولی عقلم به جایی قد نمی ده!یه مدت هم تو فکر ادامه تحصیل در خارج از رفتن بودم؛
اگر دختر نبودم شاید حتما رفته بودم؛خانواده م هیج جوره راضی نمی شن برای ادامه تحصیل برم خارج...

اگر یادداشت من رو تا اینجا خوندید از شما تشکر می کنم،ببخشید که طولانی شد..
می دونم که باید با خودم به نتیجه برسم، دلم می خواد یکی بیاد دقیق و واضح و روشن!Big Grin بگه چکار کنم؟
ولی چنین کسی وجود نداره چون خودم باید این کار رو انجام بدم....نمی دونم چکار باید بکنم؟
شاید با همفکری بتونیم به یه جایی برسیم.....ان شاالله....

دقیقا متوجه ام چی میگین و متاسفم که همیشه اون چیزی که میخوایم نمیشه
با سلام
مدت ها پیش به این موضوع فکر کردم
بچه ها خوب با خودتون فکر کنید
گاهی ما فقط بر طبق بدیهیات داریم پیش میریم
خوب فکر کنید
گاهی فقط چون اطرافیانمون
دوستامون رفتن سمت ارشد داریم میریم به سمتش
چه بسا کسی با همون لیسانس بتونه واقعا پیشرفت کنه و آرزوهاش رو بنا کنه
قبل ها فکر میکردم دارم یه کار تقلیدی انجام میدم که تصمیم گرفتم ارشد بخونم
اما خوب که فکر کردم دیدم نه کسی با شخصیت من تنها راه خوشبختیش ادامه تحصیله
دیگه هم به این فکر نمیکنم بعد ارشد چی میشه
علاقه م تدریسه
قبل ها میگفتم باید مدرس دانشگاه باشم اما الان برای ارزوهام کمی توقعاتم رو کمتر کردم
آموزش توی آموزشگاهها و غیره همین...
و از ارشد دیگه هیچ توقعی ندارم و اینکه بخواد زندگیم رو تغییر بده
و ممکنه کسی از ارشد توقع پیشرفت و رسیدن به اهدافش رو داشته باشه و حتما راه رسیدن بهش رو میدونه
اما چیزی که مهمه اینه که تکلیفمون رو با خودمون مشخص کنیم
گاهی ما آدم ها از تغییر مسیر دادن میترسیم و سالیان سال رو وقتمون رو روی مسیری میذاریم که خودمونم بهش ایمان نداریم
سلام.
codin جان منم دقیقا این احساسات شما رو دارم.اما نمیدونم کجای آی تی و کامپیوتر میتونم ماسک بزنم؟!
بنده تا اونجا که ممکن هست نظر خودم رو بیان می کنم. دلیلش این هستش که در جامعه راه های برای ابراز وجود و تخلیه شدن فردی بصورت هیجان و شادی وجود نداره.. این باعث می شه فرد در مواجهه با جهانش به پوچی برسه حرف البر کامو درست نوع رابطه فرد با جهان منجر به پوچی میشه.. تکرار این وضعیت باعث میشه هیچ نوری دیده نشه در زندگی جز مرگ.
شما یک نگاه به کشورهای اروپایی یا امریکایی بکنید از صبح تا عصر سخت مشغول کار هستند از عصر به بعد همه در فضاهایی که موجوده براشون! دوباره حضور دارند ولی این بار برای تخلیه روحشون.
این حرفا زیاد اینجا معنی نداره.. تنها خودمون باید حواسمون جمع باشه که مسئولیت داریم در قبال شاد بودن خودمون اگه دیدیم کنکور قبول نمی شیم از یه راه دیگه بریم اگه تو اون راهم موفق نشدیم دوباره از یه راه دیگه.. چون اگه مریض بشیم نتونیم خودمون رو درمان کنیم عملا دیگه زامبی شدیم و مردیم. متاسفانه وضع همینه مردم هیچ ارزویی ندارن جز ثروت یا مرگ. این خیلی بده.

(18 تير 1393 04:47 ب.ظ)فررفرری نوشته شده توسط: [ -> ]منم فقط کارم شده نفس کشیدن. که اونم دست خودم نیست.وگرنه شاید نا امیدنه قطع میشد. یه وقتایی به خودم امید میدم و میخونم.اما فقط چند روز و دوباره نا امید میشم.از بی اگیزگی باد کردم.صبحا از ۸ تا ۱۱ فقط و فقط ورزش میکنم.سنگین.سرحالم. اما همین که تموم شد دوباره همون بی انگیزه نا امید قبلی . اینقد به کتاب در بسته نگاه میکنم تا خوابم ببره. گاهی هرچی کارنکرده است موقع درس خوندن یادم میاد که انجام بدم.نمیدونم چطور به خودم نهیب بزنم که یه تکونی به خودم بدم.Confused
ادامه این وضع هیچ کمکی تو قبولی کنکور بهتون نمیده جز اینکه هرچقدر زمان رو از دست بدین بیشتر استرستون بره بالا و برای سلامتی خودتون ضرر داره.. تنها راه بنظر بنده این هستش یک کار نیمه وقت سبک پیدا کنین حتی شده تقریبا رایگان باشه ولی باشه تو جامعه. کار کنید. اگه نتونستین پیدا کنین می تونید در خیریه ها رایگان پاره وقت مشغول کار بشین. باید به زندگیتون معنی بدین ورزش تنها برا این هست بدنتون از کسی و خمودکی نجات پیدا کنه و کمک زیادی به روحتون نمی کنه جز گذر زمان.
من میخواستم یه کار خوب پیدا کنم ولی موفق نشدم دیگه چاره ای جز درس خوندن نموده.هههههههه Smile)
(18 تير 1393 04:23 ب.ظ)mahsa Agr نوشته شده توسط: [ -> ]سلام. من امروز عضو این سایت شدم. تاحالا فک می کردم فقط منم که این دقدقه هارو دارم اما با خوندن این مطالب حس کردم جایی رو پیدا کردم که همه همدرد خودمن. من عاشق درس خوندنم از بچگیم همون اوایل مدرسه تموم هدفم این بود که خوب درس بخونم تا آینوه خوبی داشته باشم و واقعا تا دیپلمم خیلی آدم موفقی بودم. وقتی می خواستم کنکور کارشناسی بدم شبانه روز درس می خوندم و تست می زدم با تمام تلاشی که کردم اما اونقدر موفق نشدم با این که همه درس هارو کاملا مفهومی مسلط بودم اما تستی خوندن بلد نبودم وقتی رتبم اومد دنیا رو سرم خراب شد دست از تلاش برنداشتم سال بعد دوباره شرکت کردم شاید بگم ۲ برابر سال پیش درس خوندم اما بازم اونی که می خواستم نشد دیگه ناامید شده بودم با همه چی لج کردم تو دوره کارشناسی اصلا درس نخوندم تاینکه بالاخره با هر مکافاتی بود لیسانسمو گرفتم اونم از یه دانشگاه پیام نور. بعد از فارق التحصیلی عزم جزم کردم که ارشد بخونم تا شاید این دفعه موفق بشم اما همون موقع یه جا واسم کار جور شد کارش اصلا ربطی به رشتم نداشت اما یه کار دولتی بود البته از اون دولتی ها که نه یه کار خدماتیه. پیش خودم گفتم می رم سر کار در کنارش درس می خونم که اگه سراسری ام قبول نشدم خرجشو خودم بدم اما واقعا فکرم اشتباه بود کار باعث شد کاملا از هدفم فاصله بگیرم یک سال فقط رفتم سر کار اومدم خونه یه دفعه به خودم اومدم دیدم شدم یه روبات یه کار روتین و هروز تکرار کن حداقل مرتبط با رشتمم نیست که بگم عیب نداره کار یاد گرفتم هیچی. از همه بدتر از کنکور ارشد جا موندم. با خودم تصمیم گرفتم که امسال هر طور شده واسه ارشد بخونم چون مهم ترین خواستم تو زندگی همینه اما موندم چه کنم! از یه طرف دلم می خواد کارو ول کنم بچسبم به درسم همه می گن حیفه از یه طرفم می ترسم بمونم سر کار ولی نتونم ارشد قبول بشم یا اصلا ارشدم قبول بشم ولی کار گیرم نیاد. همینجوری موندم چی کار کنم. میشه ازتون بخوام یکم راهنماییم کنید. ممنون
سلام
خوش اومدی به جمع ما
اول بگو کار براب مهمتره یا درس؟
برا تفریح کار میکنی یا برا درآمد؟
نقل قول: هدف از زندگی ندارم چه برسه به ارشد.گاهی وقتا حرفای امیدوار کننده می زنم تا بخودم تلقین بشه.اما من فقط زندگی می کنم تا زمان مرگم برسه....نه کاری می کنم این دنیابرام خوش بگذره ...نه کاری برا آخرتم انجام می دم،بعضی وقتا هدفم از بودن رو نمی دونم چیه...همون موقع کنکور به خاطر اتفاقی بهترین ونزدیکترین دوستمو از دست دادم وچندماه که تو شوک از دست دادنشم.بعضی وقتا حالم بهتر می شه ولی باز...هدفی هم از ارشد ندارم می خوام استاد شم اما با این وضع مگه می شه استاد شد آخه ...یه دانشگاه ضایع تو شهرمون رفتم می گم من بخوام اینجا درس بدم باید حداقل چه مدرکی داشته باشم.مدیر گروهش می گه باید از تهران فارغ التحصیل بشی.خود دانشگاه تبریزو برا کامپیوتر قبول نمی کنیم.بخوام برم خارج باید حجاب بر دارم اینطوری بیام ایران که بهم کار نمیدن.نیام ایران، پس آیندم چی می شه.یک دخترتنها تو شهرغریب هزارتا مشکل داره بره یک کشور دیگه...روزانه هم که هستیم باید پول بدیم مدرک ....کنیم...یعنی هدر رفتن همه آرزوها.یاباید به زندگی ساده قانع بشم.یا باید پابذارم رو حرف مردم و فقط هدفمو در نظربگیرم.
شما اگر بخواین برید خارج باید حجابتونو بردارید؟؟؟!! کسی همچین چیزی رو به شما گفته هر کی گفته احتمالا خیلی بی اطلاع بوده.
بین این همه آدم ناامید ِ باسواد من چقدر امیدوارم به عنوان یک بی سواد!
جدی میگم.. من اطلاعاتم خیلی کمه.. خیلی. بنابه دلایلی تا ترم 7 هم درست حسابی درس نخوندم.. ترم 7 و 8 بهترین دوران درس خوندن من شد.. و همین ترم تابستونی امسال هم. دانشگاه خیلی خیلی خوبی هم درس نمیخونم .. در کل من پایم خیلی ضعیف تر از اکثریت شرکت کننده هاست. بنابه دلایلی از مهر برای ارشد میخونم + همزمان با تافل و چند آزمون دیگه. میخوام هر جوری شده ارشد قبول بشم اینجا اونجا هر جایی که شد.
با این همه بی سوادیم و معدل وحشتناکم خیلییییی امیدوارم
بابا چتونه همتون ؟ خیلی ها حسرت این موقعیت های ما رو دارن. حسرت اینکه یه دقیقه دغدغه شون درس باشه چه برسه به خود درس خوندن.
هدف تعیین کنید واسه خودتون خب.

من هدفمو بگم مطمئنم مسخره میشم ..هدفم رو نمیگم فعلا :دی اما دلیل علاقه ام به ارشد رو میگم و به ویژه هوش مصنوعی
دلیل علاقه ام اینه: پردازش زبان طبیعی.

من به عشق پردازش زبان طبیعی یه سال دارم میخونم و اینکه پردازش زبان طبیعی چه ربطی به هدفم داره بماند. ولی هدفم طوریه که باید بخونم ارشد و دکتری بگیرم.

فقط یه چیزی من بگم: کاری رو نکنید که همه میتونند انجام بدن.
هدفی رو انتخاب کنید که تک باشه خاص باشه خاص ِ خاصِ ِ خودتون باشه اون موقع میفهمید که باید ادامه بدید درس رو یا ارشد بخونید و دیگه اینجوریا نمیشه که همه برای ارشد اقدام کنند و یا کنکور ارشد ندن. همه ناامیدی ها از هدف نداشتنه.
(18 تير 1393 01:19 ب.ظ)نازین نوشته شده توسط: [ -> ]هدف از زندگی ندارم چه برسه به ارشد.گاهی وقتا حرفای امیدوار کننده می زنم تا بخودم تلقین بشه.اما من فقط زندگی می کنم تا زمان مرگم برسه....نه کاری می کنم این دنیابرام خوش بگذره ...نه کاری برا آخرتم انجام می دم،بعضی وقتا هدفم از بودن رو نمی دونم چیه...همون موقع کنکور به خاطر اتفاقی بهترین ونزدیکترین دوستمو از دست دادم وچندماه که تو شوک از دست دادنشم.بعضی وقتا حالم بهتر می شه ولی باز...هدفی هم از ارشد ندارم می خوام استاد شم اما با این وضع مگه می شه استاد شد آخه ...یه دانشگاه ضایع تو شهرمون رفتم می گم من بخوام اینجا درس بدم باید حداقل چه مدرکی داشته باشم.مدیر گروهش می گه باید از تهران فارغ التحصیل بشی.خود دانشگاه تبریزو برا کامپیوتر قبول نمی کنیم.بخوام برم خارج باید حجاب بر دارم اینطوری بیام ایران که بهم کار نمیدن.نیام ایران، پس آیندم چی می شه.یک دخترتنها تو شهرغریب هزارتا مشکل داره بره یک کشور دیگه...روزانه هم که هستیم باید پول بدیم مدرک ....کنیم...یعنی هدر رفتن همه آرزوها.یاباید به زندگی ساده قانع بشم.یا باید پابذارم رو حرف مردم و فقط هدفمو در نظربگیرم.

عزیزم واسه خارج رفتن اگر انقدر معتقد هستی که نمیتونی از حجابت بگذری مشکلی نیست اصلا.
جز بعضی کشورهای خاص که ممنوعه حجاب در دانشگاه ها مثل فرانسه. تو خود آمریکا با حجاب میشه درس خوند.
تو همین کشور دم گوشمون یعنی ترکیه (که منم میخوام شانسمو برا پذیرش دانشگاه های ترکیه امتحان کنم) هم چند ساله حجاب در دانشگاه آزاد شده.
زندگی بافتن یک قالیست

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این بین فقط می بافی

نقشه را خوب ببین

نکند آخر کار

قالی زندگی ات را نخرند !

Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
(03 تير 1393 08:16 ب.ظ)omid.torabi نوشته شده توسط: [ -> ]سلام دوستای گلم
یه سوالی تو ذهنم همیشه هست و منو به شک انداخته برا خوندن ارشد
اینکه اگه قبول شدم و مدرکمو گرفتم بعدش چی میشه
با این وضعیت شغل که ستاره سهیل شده و دستیابی بهش سخته اگه مدرکمو گرفتم و پشیمون شدم چی میشه
چند روز پیش با چند نفر برخورد کردم که مدرک ارشد حتی از دانشگاه های دولتی داشتند و بیکار بودند
میگفتند ته تهش میشی استاد حق التدریس که به زور میشه گذران زندگی کرد

حداقل تو رشته نرمافزار اگه به همون درسای کارشناسی مسلط باشی به برنامه نویسی کامپیوتر علاقه داشته باشی فقط کافی چند تا زبان برنامه نویسی یاد بگیری کلی شرکت برای استخدام هستن البته درسته اینجا اکثرن حقوق بالایی نمیدن ولی افرادیم دیدم که همین الان هم چون کارشون رو بلدن دارن حقوق بالایی میگیرن حتی با فوق دیپلم .در مورد ارشد فقط دیدت را بازتر میکنه اگر به دکترا فکر میکنی به کار توی دانشگاه ارشد خوندن درسته یا برای اپلای .ولی اگر فقط به کار فکر میکنی با مدرک لیسانس این رشته هم میشه کار کرد .چیزی که من تو محیط کار دیدم که وقتی میگی چرا ارشد نخوندین اکثرا پسرا میگن ما که کار خوبمون را داریم نیازی به خوندن ارشد نداریم Smile البته من خودم میخوام قبول بشم و بخونم بخاطر دلایل شخصی اپلای در کنار کارم.
هدفمون اینه که معتاد نشیم !
هدفم رسیدن به خیلی چیزا
یافتن کار....راحتی(بعد از پیدا کردن کار و پولدار شدنSmile

مهم تر از همه اثبات خودم به خودم.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
لینک مرجع