ویکتور خارا در ۱۱ سپتامبر ۱۹۲۳ در روستایی فقیر در شیلی بهدنیا آمد.
مادر ویکتور با گیتاری کهنه، ترانههای عامیانه شیلی را برای بچههایش اجرا میکرد تا آنها را در آن زندگی فقیرانه سرگرم کند. مادر ویکتور خارا اولین مشوق او در یادگرفتن موسیقی عامیانه شیلی و تنها حامی او تا ۱۵ سالگی بود اما در سال ۱۹۴۷ درگذشت و خارا تک و تنها، به زندگی ادامه داد. او پس از پایان تحصیلات مقدماتی ابتدا تصمیم داشت در رشته حسابداری ادامه تحصیل بدهد اما پس از آنکه مدتی درسهای این رشته را خواند، آن را رها کرد و به دنبال آن رفت که به لباس کشیشی دربیاید.
در نهایت رشته تئاتر بود که او را به خود جلب کرد و در دانشگاه سانتیاگو به تحصیل تئاتر پرداخت. خارا از همان دوران دانشجویی علاقه خود را به هنر مردمی نشان داد. او که شبها در یکی از اتاقهای دانشگاه میخوابید، گروهی را سازماندهی کرد که در مناطق فقیرنشین پایتخت یا مناطق دورافتاده کشور به اجرای برنامه میپرداختند.
خارا در آن سالها به اجرای موسیقی و تئاتر مشغول بود و بیشتر وقتش صرف مطالعه در فرهنگ عامه میشد. او پس از پایان تحصیلات خود به اروپا سفر کرد و به جست و جوی دیدگاههای خود در قارهای پرداخت که بسیاری از روشنفکران آمریکای لاتین خود را وامدار آن میدانند.
در آن سالها موج موسیقی اعتراض در اروپا و آمریکا شکل گرفته بود و خوانندگان این حوزه، طیف وسیعی از جوانان را تحت تاثیر خود قرار داده بودند. با این وجود خارا جذابیتی در این موسیقی ندید و درباره آن نوشت: اصطلاح موسیقی اعتراض دیگر نمیتواند کاربردی داشته باشد چون معنا و مفهوم آن از بین رفته است. به نظر من باید از اصطلاح آواز انقلابی استفاده کرد. یک هنرمند باید خالقی قابل اعتماد و در شکل پیشرفته، یک انقلابی باشد. فردی که به همان اندازه چریکهای مسلح خطرناک است آن هم به دلیل قدرتی که در برقراری ارتباط با مردم دارد.
خارا در بازگشت به کشورش همین ایده را که در ذهن داشت به عمل درآورد. البته او در آن زمان تنها هنرمندی نبود که به چنین موضوعهایی فکر میکرد. گروههای اینتی ایلیمانی و کویلا پایون نیز با همین طرز فکر مشغول کار بودند. اولین آلبوم خارا در سال ۱۹۶۶ منتشر شد که ترانههایی درباره زندگی کارگران و حاشیهنشینان جامعه را در خود جا داده بود. او در سال ۱۹۶۷ همزمان با به قتل رسیدن ارنستو چه گوارا، چریک آرژانتینی، آلبومی را برای بزرگداشت یاد او منتشر کرد.
یکی از آثاری که به شهرت خارا کمک بسیاری کرد، ترانهای بود که در سال ۱۹۶۹ در اعتراض به قتلعام مردم شیلی در پورتو مونت منتشر شد. از همان زمان دشمنی گروههای راستگرا با این خواننده آغاز شد و محبوبیت او در میان کارگران افزایش پیدا کرد. خارا در انتخابات سال ۱۹۷۰ که به پیروزی نیروهای چپگرا منجر شد، همکاری بسیار نزدیکی با سالوادور آلنده داشت و بارها در گردهماییهای طرفداران او به اجرای موسیقی پرداخت.
ویکتور خارا در طول سه سالی که آلنده بر مسند قدرت بود به جنبش ترانه نوین جانی تازه بخشید و تلاش کرد که با استفاده از زبان عامه مردم، پیام خود را در قالب موسیقی به گوش همگان برساند. او مدت کوتاهی پیش از کودتای ژنرال پینوشه در سال ۱۹۳۷، ترانهای را اجرا کرد که با نام مانیفست خارا شهرت دارد. به گفته یوان همسر ویکتور خارا، او از پیش میدانست در صورت رویدادن کودتا به قتل خواهد رسید و به همین دلیل آن ترانه را سرود، ترانهای که خارا در آن، این آواز را میخواند:
نه برای خواندن است که می خوانم
و نه برای عرضه صدایم
نه !
من آن شعر را با آواز می خوانم
که گیتار پر احساس من می سراید .
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد .
و پرنده وار ، پرواز کنان در گذر است .
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید می دهد .
پس ترانه ی من آنچنان که ویولتّا می گفت هدفی یافته است .
آری گیتار من کارگر است
که از بهار می درخشد و عطر می پراکند .
گیتار من دولتمردان و جنایتکاران را به کار نمی آید
که آزمند زر و زورند .
گیتار من به کار زحمتکشان خلق می آید .
تا با سرودشان آینده شکوفا شود .
چرا که ترانه آن زمانی معنایی می یابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد .
و انسانی آن ترانه را بسراید که
سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند .
شعر من در مدح هیچ کس نیست
و نمی سرایم تا بیگانه ای بگرید
من برای بخش کوچک و دوردست سرزمینم می سرایم .
که هر چند باریکه ای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست .
شعر من آغاز و پایان همه چیز است
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا .
دانلود ترانه :
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
بازسازی قتل:
سپتامبر ۱۹۷۳ است. اینجا سانتیاگو دو شیلی است. دسته های نظامیان، چماقداران و مزدوران آمریکایی، پیروزمندانه خیابان ها را اشغال کرده اند. دستگیری ها شروع شده است. ۵۰۰۰ نفر را در استادیوم ورزشیEstado de Chile گردآورده و زندانی کرده اند؛ روشنفکران، دانشجویان، سوسیالیست ها، کمونیست ها و همه طرفداران دولت مردمی سالوادور آلنده و شاعران و هنرمندان. ویکتور خارا نیز در میان آنهاست. روزها با شکنجه می گذرد.
اینجا آمریکای جنوبی است، حیاط خلوت ایالات متحده آمریکا. سازمان جاسوسی سیا، شرکت های بزرگ بین المللی و بانکهای بزرگ از آنطرف دنیا در اینجا دولت مردمی سالوادور آلنده را سرنگون کرده و حکومت فاشیستی ژنرال پینوشه را سرکار آورده اند. اکنون زمان تصفیه حساب است.
روز ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۳ است. ویکتور خارا را شکنجه کرده اند و او روی زمین افتاده است. دنده هایش و دستهایش را با تبر شکسته اند. رییس زندان استادیوم سرمست از پیروزی نزد ویکتور خارا می آید. “دوست داری برای دوستانت گیتار بزنی و بخوانی؟” ویکتور جواب مثبت می دهد. رییس زندان دستور می دهد گیتارش را بیاورند. ویکتور خارا با دستهای شکسته و خونین گیتارش را در آغوش می گیرد و سرود اتحاد را می خواند. دوستانش همراهی می کنند:
مردم متحد، هرگز شکست نخواهند خورد
مردم متحد، هرگز شکست نخواهند خورد
برپا خیز، بخوان
که ما پیروز خواهیم شد…
El pueblo unido, jamás será vencido,
El pueblo unido jamás será vencido..
De pie, cantar
Que vamos a triunfar
ترانه نیمه تمام ماند و سربازان ویکتور را به رگبار مسلسل بستند.تنها ۳۵ سالش بود.