|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Soldier's life - 11 بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۳۰ ق.ظ
قطعا با نبود خیل کثیری از موجودات دو پا دنیا جای خیلی خیلی بهتر و امن تری برای زندگی میشد اما
نکته همینجاست که اصلا قرار نیست که در بیشترِ موارد چنین جایی وجود داشته باشه چون اینجا فقط گذرگاهِ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milad_Hosseini - 11 بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۴۸ ق.ظ
یادش بخیر. توی کارشناسی یه درس رو بعد از دوبار افتادن به سختی پاس کردم. ولی خب خاطره ای شده که الان همه دوستام میخندیم باهم. درس مدار الکتریکی رو، ترمِ اولی که برداشتم، شده بودم ۶/۷۵/ گفتم خب ترم بعد برمیدارم دیگه، ترم بعد برداشتم، وهیچی نخوندنم، گفتم بابا استاد حق التدریس اینقدر خر نیست که بندازه منو برای دومین بار، حالا هم اتاقیا به من میگفتن میلاد بخون. میفتیا. من میگفتم نه بابا. سرتون رو درد نیارم، صبح امتحان شاد و خندان رفتم سر جلسه که دیگه پاسم و ایشالله نمره قبلی هم پاک میشه. رفتم امتحان دادن، دیدم ای بابا اینم سخت بود چقدر. گفتم ایشالله با ارفاق و تمرین و اینا ۱۰ میشم دیگه. نمره اومد شدم هفت : ))))))))) به صورت ۰/۲۵ی داشتم میرفتم جلو هر ترم.
گفتم خب پس یه بار دیگه هم باید این درس رو بگیرم. این دفعه بیست میگیرم که هر دوتا نمره قبلی پاک بشه. ترم سوم برداشتم، دیگه گفتم تمرینا رو کامل انجام میدم و حل تمرینا رو میرم و اینا. تمرین و اینا رو فرستادم. برای امتحانم خوندم یخورده ولی خب کلن پایه ای مشکل داشتم. اینبار رفتم سر جلسه دیدم اصلن هیچ سررشته ای ندارم من توی مدار. هیچی دیگه. چشمتون روز بد نبینه. گفتم خب پاسخنامه خالی که نمیشه بزارم. خداشاهده عکس مدارا رو فقط از توی سوالا کشیدم توی پاسخنامه، و داخلش الکی واسه خودم حلقه میکشیدمم و یکی در میون مینوشتم KCL یا KVL زیرشم چهارتا جریان و اینا مینوشتم الکی : )))))))))))))))))) تقریبا هیچ جوابی بدست نیاورده بودم. رفتم پاسخنامه رو تحویل استاد بدم، استاد منو دید باهم خندیدم، بهش گفتم استاد، کمک کنید یخورده که دیگه ترم بعد ایشالله نبینید مارو سر کلاساتون. خندید گفت حتما حتما فکر کنم ۱۱ داد بهم اخرش. یعنی میخوام بگم مجموع سه تا نمره ۲۵ شد : )))
اصن الان حتی اسم استادم یادم نمیاد. فقط یادش میفتم میخندم. همین. میخوام بگم که سخت نگیرید زندگی رو. خیلی چیزایی که با استرس گذروندید بعدا میخندید با یاد و خاطرش
حالا جالب تر هم بگم به شما که من بابام برق کار بود. باهم برق کشی ساختمون انجام دادیم. سیم کشی کردم. نقشه برق کاری ساحتمون رو کشیدیم. کنتور بستیم. این راحت تر بود والا تا اون مدارای مسخره سر کلاس
شما هم بیاید از خاطرات کارشناسی تون بگید یخورده شاد شیم. یاد خاطرات کنید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ghaderZ - 11 بهمن ۱۴۰۰ ۰۹:۳۰ ب.ظ
یادش بخیر ، چقدر خاطرات دانشجویی شیرینن ، من پروژه ها رو همیشه می نوشتم به هر کی که تو کلاس می خواست تحویل میدادم بهشون می گفتم تغییر بدید حداقل استاد متوجه نشه ، جالبه هیچکدوم زحمت کوچکترین تغییر رو نمی دادند ، آخرش هم چون قبل از من ارائه می دادند استاد می گفت تو از کی گرفتی حداقل یه تغییر میدادی ، خلاصه اینکه از اون به بعد من بودم که باید برنامه خودم رو تغییر می دادم ،من همیشه دیر می رفتم سر کلاس ، بعد امتحان سیستم عامل بود استاد گفت آقای ... شما خیلی بی نظم هستی حتی امتحانم دیر میای ، گفتم استاد من همیشه دیر میام؟ گفت :آره دیگه بی نظمی ، گفتم پس من منظمم چون همیشه دیر میام
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 12 بهمن ۱۴۰۰ ۰۳:۰۳ ق.ظ
من هنرستانی بودم و کاردانی و کارشناسی جدا خوندم و خوشبختانه یا متاسفانه تک جنسی بود تو هر دو مقطع : )
حالا دو تا خاطره تعریف می کنم .
ترم اول کارشناسی تو اراک استاد درس طراحی الگوریتم درس می داد ما هم جوگیر شده بودیم گفتیم برای ارشد چی بخونیم گفت برید یه سایتی معرفی می کنم سایت مانشت ! برید اونجا و این شد از سال ۹۲ من عضو مانشتم . بعد نکته جالب تر اینکه بعد از چند سال ( ۹۸ ) وقتی از سرکار می اومدم بیرون دیدم این استاده هم داره از محل کار میاد بیرون من رفتم جلوش رو گرفتم باهاش حرف زدم گفتم شما تو اراک چند سال پیش درس طراحی الگوریتم درس نمی دادین ! گفت چطور شما !؟ گفتم من اون موقع شاگردتون بودم ! من حس کردم الان خوشحال میشه برگشته می گه خوب ! خیلی ادم خشکی بود حتی اون موقع هم بهم نمره ۱۰ داد !
خاطره دوم : من چون شبانه بودم خوابگاه دولتی بهم ندادن منو معرفی کردن خوابگاه خودگردان دانشگاه آزاد بعد جام جهانی بود و بازی ایران با آرژانتین ما یه نقشه شومی کشیدیم بچه ها که رفتن پایین فوتبال نگاه کنند تو نمازخونه ما اومدیم زیر چوبی تخت اینا رو خالی کردیم گذاشتیم کنار فقط ابر تشک رو طوری گذاشتیم که نیفته پایین و حالت عادی نشون بده اقا اینا از سر بازی که اومدن و ایران هم باخته بود هر کسی می نشست رو تختش سقوط آزاد می کرد و من می خندیدم : )
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 12 بهمن ۱۴۰۰ ۰۹:۴۶ ب.ظ
نمیدونم چرا یهو یاد کتاب بهداشت دبستان افتادم که ۷صبح ما رو تو سوز سرما سرپا نگه میداشتن, یکی میخوند بقیه تکرار میکردن!
چه کار احمقانهای!
سراسری بود دیگه؟ یا فقط واسه ما اینجور بود؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 12 بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ
این نظام آموزشی هیچ توجیهی نداره. حالا یه زمانی دهه شصتی ها هر چی بزرگترها میگفتن گوش میدادن اما این نسل های جدید (خوشبختانه) دیگه شوخی ندارن و زیر بار هر حرفی نمیرن. فراگیری شبکه های اجتماعی هم باعث شده مردم از بقیه جاهای دنیا خبر داشته باشن و مطالبه گر بشن (تا حدی). امیدوارم این چرندیاتی که به ما درس دادن رو دیگه به بچه های درس ندن.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 15 بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۳۴ ب.ظ
ولی دقیقه نودی و دراماتیک می رفتیم جام جهانی لذت بخش تر بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ghaderZ - 15 بهمن ۱۴۰۰ ۰۵:۴۱ ب.ظ
(۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ۰۹:۴۶ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: نمیدونم چرا یهو یاد کتاب بهداشت دبستان افتادم که ۷صبح ما رو تو سوز سرما سرپا نگه میداشتن, یکی میخوند بقیه تکرار میکردن!
چه کار احمقانهای!
سراسری بود دیگه؟ یا فقط واسه ما اینجور بود؟
برای ما ناخنا رو نگاه می کردند با کابل ...
یادش بخیر چه دوران خوبی بود
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 15 بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۲۰ ب.ظ
(۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۰۵:۴۱ ب.ظ)ghaderZ نوشته شده توسط: برای ما ناخنا رو نگاه می کردند با کابل ...
یادش بخیر چه دوران خوبی بود
خوب بود؟
کجاش خوب بود؟
جدی شماها کتاب بهداشته رو نداشتید؟
البته کتابو دست ما نمیدادن, هر سری یکی رو میبردن جلو صف روزی یه صفحشو بخونه!
یه قطع مربعی هم داشت اگه درست خاطرم باشه!
دوستان اینو میخوام دانلود کنم از نرم افزار و ... استفاده میکنم باسرعت پایین دانلود میشه و وسطاش فیل میشه. ۱۰۸۰شو میخوام فقط.
یوتیوب هم که اینجا فیلتره وسرعت افتضاحتره. سایت مرجعش هم فقط لینک اختصاصی نزده
کسی راهکاری بلد نیست؟
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 16 بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۲۳ ق.ظ
(۱۵ بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۲۰ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: دوستان اینو میخوام دانلود کنم از نرم افزار و ... استفاده میکنم باسرعت پایین دانلود میشه و وسطاش فیل میشه. ۱۰۸۰شو میخوام فقط.
یوتیوب هم که اینجا فیلتره وسرعت افتضاحتره. سایت مرجعش هم فقط لینک اختصاصی نزده
کسی راهکاری بلد نیست؟
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یه اکانت رپید پارس بخیر.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 16 بهمن ۱۴۰۰ ۱۱:۲۵ ب.ظ
(۱۶ بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۲۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: یه اکانت رپید پارس بخیر.
چه خوبه این
نمیدونستم همچین چیزی هست
بهشت کپی رایته اینجا
بعد عدهای سطحینگر میرن مهاجرت میکنن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milad_Hosseini - 17 بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۴۹ ب.ظ
اصن همسر ۱۷ ساله خودش واژه ی غریبی هست. اینکه سرش رو بِبُری و بری با سرش وسط خیابون قشنگ یه صحنه آخرالزمانی هست.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 17 بهمن ۱۴۰۰ ۰۲:۴۰ ب.ظ
(۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۴۹ ب.ظ)Milad_Hosseini نوشته شده توسط: اصن همسر ۱۷ ساله خودش واژه ی غریبی هست. اینکه سرش رو بِبُری و بری با سرش وسط خیابون قشنگ یه صحنه آخرالزمانی هست.
متاسفانه تو خیلی از شهرستان ها فکر می کنند دختر سنش رسید به ۱۵ دیگه باید ازدواج کنه مگر نه می مونه به خاطر همین تفکر باعث میشه این اجازه رو بدن به پسرهایی که بالای ده سال با دختر اختلاف سنی دارن بیان باهاشون ازدواج کنند و همین اختلاف سنی زیاد بعد ازدواج موجبات اختلاف و ناسازگاری هست و این نوع اتفاقات هم می افته ! نمی دونم چرا فکر نمی کنند دختر ۱۶ الی ۲۲ سال هنوز به بلوغ فکری و درکی کامل نرسیده و صلاحیت ازدواج نداره و قدرت تصمیم گیری نداره ولی با همون روش قدیمی میرن جلو ! حتی به منم دختری از سمت خانواده معرفی شد که ۱۹ سالش بود یعنی ۱۱ سال اختلاف سنی که تو منطقه ما چیز عجیبی نیست اینقدر این نوع ازدواج ها صورت گرفته ولی من بعد از دو ماه صحبت کردن با این دختر خانم متوجه شدم واقعا هنوز بیش از حد احساساتی هست و تا ۲۱ حداقل قدرت تصمیم گیری منطقی نداره و منم کلا سمت دخترهای زیر ۲۲ سال نمی رم !
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 17 بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۰۷ ب.ظ
(۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ۰۱:۴۹ ب.ظ)Milad_Hosseini نوشته شده توسط: اصن همسر ۱۷ ساله خودش واژه ی غریبی هست. اینکه سرش رو بِبُری و بری با سرش وسط خیابون قشنگ یه صحنه آخرالزمانی هست.
یه دیالوگی هست تو سریال چرنوبیل:
این اتفاقاتی که میبنید، این تلفات کرونا که میبینید، اینا بعضیاش انتقام «نظم» از ماست. ما بدون برنامه رفتیم جلو، بدون نظم. سالیان سال قسر در رفتیم و فکر کردیم بدون نظم زندگیمون میچرخه، غافل از اینکه بدهی هامون به نظم داره زیاد میشه و یه زمانی نظم چک ما رو میذاره به اجرا.
ما برنامه ای برای نظام آموزشیمون نداشتیم. به جامعه یاد ندادیم قانون پذیر باشن. نه حتی مفهوم علم رو براشون جا ننداختیم (که خودش طنز غم انگیزیه که حاصل دانشگاه خودش ضد علم میشه!). ما بهشون یاد ندادیم نقد پذیر باشن، منطقی باشن، کنترل عواطف داشته باشن. اینا همه وظایف نظام آموزشی بود که با انتگرال و فلات ایران جاش پر شد.
چقدر از تجمعات تو بانک ها، تو ادارات، تو سالن ها، حتی حضور آدم ها سر کارشون قابل جلوگیری بود؟! خیلیاش! اما ما چون نظم و برنامه ریزی نداشتیم اصلا بلد نبودیم چیکار کنیم! ما نتونستیم کارمندای دولت رو بفرستیم از خونه کار کنن چون شبکه ملی اطلاعاتی نبود. نتونستیم فضای مطب رو خالی کنیم چون سیستم نوبت دهی درستی نداشتیم. نتونستیم بانک ها رو خالی کنیم چون بانک نه سیستم نوبت دهی درست حسابی داره و اصلا کارهایش همه حضوریه.
ما تو نظام اقتصادیمون نظم نداشتیم و بعدش یهو تو تورم خودش رو نشون داد. ما برنامه ریزی ای برای شرایط بحرانی نداشتیم که یهو تو کرونا خودش رو نشون داد.
بله میلاد! این اتفاقات انتقام نظم از ماست. الان داریم بدهیمون رو به نظم، با جونمون پس میدیم. بدهی ای که چندین ساله جمع شده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milad_Hosseini - 17 بهمن ۱۴۰۰ ۰۷:۲۱ ب.ظ
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
اگر میتونید که این رشته توییت رو تا اخرش بخونید...
کلن فکر کنم قانون درست حسابی ای هم نداریم علاوه بر اینکه آموزش های درستی نداشتیم از پایه.
(۱۷ بهمن ۱۴۰۰ ۰۴:۰۷ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: بله میلاد! این اتفاقات انتقام نظم از ماست. الان داریم بدهیمون رو به نظم، با جونمون پس میدیم. بدهی ای که چندین ساله جمع شده.
کلن که حرفات رو قبول دارم تا حدود زیادی. ولی ارتباطش به این قضیه رو نفهمیدم. یه چیز توی مایه های صحبت دکتر رئیسی بود به اون مرده توی کارخونه. طرف داشت میگفت حقوق نداریم، ممکنه از کار بیرون کنن و کارفرما اینطوریه و اونطوریه. بعد دکتر فرمودن به شما ناهار هم میدن؟
حالا اینم قضیه اش همینه، این همه قتل ناموسی و این مدلی داریم، بعد شما میگی نظم نداریم؟ انتقام نظم از ماست؟ خب از یه کشور جهان سوم چه انتظاری داری؟ فکر نمیکنی حالا که نظم نداریم، نیاز به یه قانون سفت و محکم برای این قضیه هست؟ الان شما انتهای تمام قتل های ناموسی رو ببین. چی میشه اخرش؟ چند درصد قصاص میشن فکر میکنی؟ نهایت یه چند سال زندان و بعدشم میاد بیرون.
|