سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - نسخهی قابل چاپ |
سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - soha2009 - 23 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۲۹ ق.ظ
با سلام منم میخواستم در امتداد بحث آقای مدیرکل مبنی بر چگونگی عکس العمل های افراد به نتایج کنکور (اون موضوع بسته شد مجبور شدم اینجا با عنوان جدید مطرح کنم)یه چیزی رو بگم که شاید منفی زیاد بخوره، اما بقول لوطی های قدیم، بیخیال، حرف گفتنی رو باهاس گفت رفیق! بعنوان کسی که در راه کنکور همی رنج برده در این سال سه(هنوز سی نشده!) میخوام بگم منم جزو کسانی بودم که هی حرص میزدم و تمام هم و غم این چند سالم این بود که حتما برم دانشگاه، اونم نه هرجایی ، فکر میکردم اگه ارشد نداشته باشم و ادامه تحصیل ندم بعدها پشیمون میشم و این آرزو تبدیل میشه به یه حسرت دائمی. الان که ساعاتی بیش نگذشته از اعلام نتایج از خارج گود به این قضیه نگاه میکنم. میگم خارج گود واسه اینکه یک هفته بعد از کنکور ناجوانمردانه و نابخردانه امسال که حس میکردم حاصل تمام زحمات چندسالم رو به باد داد، آزمون پردیس دانشگاه یک شهری رو با بی انگیزگی و رخوت زیاد و مجبورانه شرکت کردم و جالب اینکه با رتبه خوبی قبول شدم. منی که تمام اعتماد به نفسم رو با اون کنکور ناعادلانه از دست داده بودم و الکی مهذ اجبار و زور یه امتحان رو شرکت کردم و قبول شدم حتما باید خیلی خوشحال می بودم نه؟ اما من خوشحال نبودم، تمام حسم را از دست داده بودم ، اینکه نتیجه زحمات من ختم میشد به این قبولی حرصم رو بیشتر درمی آورد. فکر اینکه آیا مزد زحمات من اینه کامم رو تلخ میکرد. تنها حسنی که برام داشت این بود که این قبولی سوپاپ اطمینانی میشد تا اعلام نتایج کنکور، که اگر واقعا این بدشانسی سر کنکور در حد فاجعه میشد( که باد دیدن کارنامه م همین هم شد) حداقل میدونستم که جای دیگه ای رو دارم و یک ترم رو هم جلو میفتم . اما الان، بعد از ثبت نام و رفتن سر کلاس و آشنایی با درسها و ... میخوام بگم اصلا چیزی که فکر میکردم نیست، میخوام بگم دید ماها از ارشد بسیار ناقصه، مثل همون دید ناقصی که خیلیهامون برای انتخاب رشته لیسانس داشتیم. شاید مشکل اینجاست که ما بین چیزی که دوست داریم و چیزی که فکر میکنیم دوست داریم تفاوتی قائل نیستیم.و اینکه ارشد هم دقیقا مثل مقاطع دیگه مباحثی داره که هیچ علاقه ای بهش نداری و شاید بدت هم بیاد و شاید در آینده اصلا بدرت نخوره و فقط برای گرفتن مدرک مجبور بشی مسیری که پیش گرفتی ادامه بدی. اینکه تجربه ی محیط آکادمیک و دانشگاهی بسیار وسوسه انگیز هست هم به لحاظ تجربه یه سطح علمی بالاتر و هم به لحاظ پرستیژ اجتماعی ،اصلا انکار نمیکنم، اما من بعد از اینهمه نوسان و سیلان و تلاطم رسیدم به این بخش پر پرستیژ ، و حالا تنها سوالم از خودم این هست که آیا ارزششو داشت؟ واقعا ارزش اینهمه اصرار و پافشاری و ارزش اینهمه صرف وقت و انرژی و روحیه رو داشت؟ از نظری باید بگم: بله داشت ، چون این مدت صبر و تلاش و تلاش و تلاش رو به من آموخت . اما از نظری هم باید بگم: نه نداشت، چون شاید میشد بجای این پافشاری و اصرار بر خواسته ام این انرژی رو صرف تجربه محیط کاری و یادگیری عملی و عجین شدن با مسائل حرفه ای تر مربوط به رشته خودم میکردم. کاری که به هر حال باید انجامش بدم، حالا با مدرک ارشد یا بدون مدرک ارشد، دیر یا زود ، و چه بهتر بود که زودتر انجامش میدادم . وگرنه صرف پاس کردن چند واحد درسی، کسی علامه رشته خودش نمیشه . الان بیشتر از اونکه خوشحال باشم که ارشد میخونم ،حس میکنم وفق پیدا کردن با خواسته های ریز و درشت اساتید و پاس کردن درسهایی که انگیزه ای نسبت بهشون ندارم شده دغدغه اصلی این روزهای من. میخوام بگم رفیقی که داری این مطلبو میخونی، اگه رتبه تو دیدی، حالا خوب یا بد ، کم یا زیاد، دو رقمی یا ده رقمی ، فرقی نداره هر چی که میخواد باشه، رفیق نه از رتبه ی خوبت خیلی خیلی خوشحال بشو و نه از رتبه ی بدت خیلی خیلی ناراحت . میخوام بگم اگه بی تکلیف باشی، اگه بی هدف باشی، اگه ندونی مسیری که میخوای بری چه جوریه یا ندونی راهی که میری رو واقعا دوست داری یا فقط فکر میکنی که دوستش داری ، چه رتبه ت عالی باشه چه افتضاح فرقی نمیکنه ؛ چون این ندونستن بالاخره یه جا یقه تو میگیره و میگه هییییییییییییی! خانوم! آقا! بالاخره کجا؟! رفیق میخوام بگم دنبال حرف این و اون نرو ، چون چیزی تهش درنمیاد. اشتباه نشه، منظورم این نیست که با دیگران مشورت نکن، نه. منظورم اینه که خودتو اسیر جبر جو جامعه نکن. اینکه جو جامعه همه رو هول داده پشت درهای کنکور، اول لیسانس حالا هم فوق لیسانس و دکتری، تو مجبور نیستی اسیر این جبر باشی. اول از همه با خودت رو راست باش،ببین با خودت چند چندی، بعد به هر نتیجه ای رسیدی همونو عمل کن. ارشد رفتن یه چیزی رو به من یاد داد، اونم اینکه هر کسی حسرت شرایط اون یکی رو میخوره. اونایی که کار دارن میگن خوش بحال شمایی که بیکاری و با فراغ بال میشینی سر درست ، غافل از اینکه اونایی که بیکارن تنها به این امید اومدن دانشگاه که یه کاری دست و پا کنن! میبینی رفیق! زندگی همینه . پس این مرحله ی زندگی رو زیاد سخت نگیر. نتیجه ت هر چی که هست ، چیز مهمی رو از دست نمیدی یا چیز خارق العاده ای رو بدست نمیاری. اینم یه مرحله از زندگیه ، هر کی یه تصمیمی میگیره ، یکی پافشاری و اصرار تا به خواسته ش برسه، یکی هم تغییر مسیر میده و از راه دیگه ای به خواسته هاش میرسه . اما موضوع تلاشه که در هر دو مشترکه. فقط اینو یادتون باشه که بعضی وقتا تغییر مسیر تو زندگی لازمه. و یادتون باشه هیچ وقت برای سنجش عدالت زندگی، محک کنکور رو انتخاب نکنید؛ چون کنکور محکمه ایست بسیار ناعادلانه و ابدا جای مناسبی برای محاسبه میزان عدالت زندگی نیست. کنکور رو باید فقط بعنوان یه مرحله از زندگی تجربه کنید و اگر نتیجه نداد بدونید که دنیا به آخر نرسیده و در زندگی راههای دیگه ای بجز تحصیلات هم برای پیشرفت وجود داره و همونطور که قبلا گفتم در دانشگاه چیز محیرالعقول یا اعجازآمیزی برای آدم نریخته. وقتی بری توش تازه میبینی خبرخاصی هم نبوده . بازم بقول لوطی های قدیم ، آدم باهاس جنم داشته باشه وگرنه دانشگاه و مدرک و اینا همش بهانس(رویه کاره و مغز کار چیز دیگه ایه)! اینا رو بعنوان کسی که به اندازه کافی برای خواسته ش وقت گذاشت اما به عدالت کنکور نرسید نوشتم ، نه بعنوان کسی که حالا که خودش به اونور رود رسیده بقیه رو از اومدن منع میکنه. نتیجه هر چی که هست و انتخابتون هم هر انتخابی، امیدوارم پیروز و بهروز باشید . --------------------------------- رفیق! منفی میزنی بزن، اما رو این چند خط نوشته هم کمی فکر کن ... |
RE: سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - x86 - 23 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۱۹ ق.ظ
(۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۲۹ ق.ظ)soha2009 نوشته شده توسط: میخوام بگم رفیقی که داری این مطلبو میخونی، اگه رتبه تو دیدی، حالا خوب یا بد ، کم یا زیاد، دو رقمی یا ده رقمی ، فرقی نداره هر چی که میخواد باشه، رفیق نه از رتبه ی خوبت خیلی خیلی خوشحال بشو و نه از رتبه ی بدت خیلی خیلی ناراحت . میخوام بگم اگه بی تکلیف باشی، اگه بی هدف باشی، اگه ندونی مسیری که میخوای بری چه جوریه یا ندونی راهی که میری رو واقعا دوست داری یا فقط فکر میکنی که دوستش داری ، چه رتبه ت عالی باشه چه افتضاح فرقی نمیکنه ؛ چون این ندونستن بالاخره یه جا یقه تو میگیره و میگه هییییییییییییی! خانوم! آقا! بالاخره کجا؟! اول از همه اینکه واقعا از خوندن این مطلب لذت بردم، گرچه رتبه ی من بد نشده ولی به نظرم این سخن مرحمیست برای همه، به قول شما چه اونهایی که کنکور خوب دادن چه اونهایی که بد دادن. راستشو بخوایید من قبلا هدف رو از درس خوندن جاهای دیگری بیان کردم و دیگه لازم نمی دونم که دوباره تکرار کنم و چون راه دیگری برای رسیدن به هدفم ندارم مجبورم درس بخونم، وگرنه برای موفقیت شخصی راه های بسیاربسیار بیشتر وجود دارند و فکر میکنم که کنکور بین اونها گم باشه... به قول شما ما باید هدف رو بذاریم جلوی خودمون تا ببینیم از چه مسیری میشه به این هدف رسید. این تصویری رو که مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید. میتونید ببیند (همین الان با گوشی از دفتر عکس گرفتم) من تو تاریخ ۱۵ فروردین ۸۹ کشیدم و هدف خودم رو مشخص کردم. درسته که یه هدف بیهوده ای هست ولی هدف از رسیدن به هدف خوشحالی مادرمه و من هم به خاطر همینه دارم درس میخونم وگرنه با رفتن به دانشگاه MIT چیزی به آدم نمیرسه ، شاید تو این دنیا برسه ولی هیچ چیزی باقی نمی مونه، شخصا به دنبال الباقیات الصالحات هستم. امیدوارم که موفق و پیروز باشید. |
RE: سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - soha2009 - 24 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۳۵ ق.ظ
(۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۱۹ ق.ظ)arcsin نوشته شده توسط:با سلام(23 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۲۹ ق.ظ)soha2009 نوشته شده توسط: میخوام بگم رفیقی که داری این مطلبو میخونی، اگه رتبه تو دیدی، حالا خوب یا بد ، کم یا زیاد، دو رقمی یا ده رقمی ، فرقی نداره هر چی که میخواد باشه، رفیق نه از رتبه ی خوبت خیلی خیلی خوشحال بشو و نه از رتبه ی بدت خیلی خیلی ناراحت . میخوام بگم اگه بی تکلیف باشی، اگه بی هدف باشی، اگه ندونی مسیری که میخوای بری چه جوریه یا ندونی راهی که میری رو واقعا دوست داری یا فقط فکر میکنی که دوستش داری ، چه رتبه ت عالی باشه چه افتضاح فرقی نمیکنه ؛ چون این ندونستن بالاخره یه جا یقه تو میگیره و میگه هییییییییییییی! خانوم! آقا! بالاخره کجا؟! اول اینکه بهتون خیلی تبریک میگم بخاطر رتبه خوبتون، و دوم اینکه بسیار ممنون از لطف شما. امیدوارم در همه مراحل زندگیتون همینطور مصمم و با انگیزه و هدفمند باشید.(یاد یارانه افتادم!!) فقط لطفا وقتی به دانشگاه MIT رفتید، یه نگاهتون هم به نیازهای وطن پرگهرمان به وجود متخصصینی چون خودتون باشه. پیروز باشید. |
سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - ati314 - 24 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۳:۱۶ ب.ظ
دوست عزیزم soha... اول اینکه من ازت ممنونم بابت حرفات...تو راست میگی...زندگی خ فراتر از چیزایی هست که همه به نوعی باش درگیریم.... ولی داشتن یهدف و تلاش کردن واسه رسیدن بش خ قشنگه.....حتی اگه تهش اون چیزی نشه که آرزو داشتیم...ولی آرامش واقعی تو تلاشی که میکنیم....من برخلاف فکری که پارسال داشتم..دیگه زندگیمو به کنکور یا حتی اگه رفتم یجا و دانشجو شدم محدود نمیکنم ولی از هر فرصتی واسه خوندن استفاده میکنم اما نه بعنوان تنها هدف زندگیم,که اگه بازم نتیجه نگرفتمو تلاش بیشتر خواست احساس نکنم , کل زندگیمو از دست دادم...شاید این بزرگترین درسی بود که کنکور به من داد.....و چه خوب شد که از اون تفکر غلط نجاتم داد..... من رتبه خوب نیاوردم..ولی احساس میکنم دانشم کمی بیشتر شده,تو خونه به خواهر برادرم تو درس میتونم کمک میکنم...ترسم از درسای نخونده کنکور ریخته....و یجور تجربه مدیریتی خوب بود(نظم رو یاد گرفتم ..من آدمی بودم که وقتی دانشجو بود,تا لنگه ظهر میخوابید:دی)..به ارزش چیزایی پی بردم که قبلش تو فکرم نمیگنجید... و خ چیزای دیگه.... و همینا باعث میشه حس نکنم زندگیم رو چند سال هدر دادم.... |
RE: سخنی چند با همرزمان و دلسوختگان راه علم و دانش - mahdokht91 - 01 خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۵۸ ق.ظ
سلام دوستان . میخواستم منم کمی از تجربه درس خوندن خودم بگم . من بعد از فارغ التحصیلی از کارشناسی، بلافاصله رفتم سرکار . بعد از تقریبا دو سال ، یک خلاء ای رو تو زندگیم حس میکردم . من تو دوره کارشناسی علاقه به رشته ام داشتم( حتی درس هایی که شاید در آینده به صورت عملی و اجرایی نمیشد ازشون استفاده کرد) و از اینکه میدیدم اونها کم کم داره فراموشم میشه خیلی ناراحت بودم . تصمیم گرفتم برای کنکور بخونم . و چند ماه وقت گذاشتم . درسته الآن نتیجه خوبی نگرفتم و احساس میکنم شرایط سر جلسه کنکور و رو به رو شدن با سوالای ناهماهنگی که داده بودن نذاشت تمرکزم رو حفظ کنم و بتونم در حد تلاشم ، نتیجه بگیرم ؛ ولی الان از تلاشی که کردم خیلی راضی ام . روی درس ها تسلط خوبی پیدا کردم و حس میکنم روی تواناییم در زمینه های دیگه هم تاثیر گذاشته ، وقتی می بینم این چند ماه خودم با برنامه ریزی خودم به صورت طولانی مدت( نه اینکه مثلا دو روز دیگه امتحان دارم ) سخت کوشانه تلاش کردم از خودم راضی هستم . خدا رو شکر .. و انگیزه ام الآن برای تلاش های بیشتر چه در این زمینه و چه در زمینه های دیگر زندگی خیلی بیشتر شده و کلا چند بعدی بودن برای شخصیت انسان رو خیلی می پسندم . با این حرف خانم ati314 هم خیلی موافقم : نقل قول: احساس میکنم دانشم کمی بیشتر شده,تو خونه به خواهر برادرم تو درس میتونم کمک میکنم...ترسم از درسای نخونده کنکور ریخته....و یجور تجربه مدیریتی خوب بودامیدوارم همه شما در مراحل زندگیتون موفق باشید . |