|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 26 خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۴۸ ب.ظ
وقتی درونت آشوبه دقیقا" مثله وقتیه که هدفون تو گوشته و داری آهنگ گوش میدی.. از بیرون همه چی آرومه و کسی آهنگ آشوبی که داره تو مغزت پخش میشه رو نمیشنوه .. !
اگه بخوای آشوب درونتو به دیگران بفهمونی باید هدفونو بدی تا گوش کنن ! تعریف کردن فایده ای نداره ..!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 26 خرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۵۱ ب.ظ
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .
" رحیم معینی کرمانشاهی"
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۵۹ ق.ظ
آه ای روزگار....خیلی سخته از دوست خیلی صمیمیت ضربه بخوری...
اصلا فکرشم نمیکردم توی شوکم هنوز
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - iammiti - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۲۲ ب.ظ
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه
بیخبر از اتمام جنگ
نگهبانی میدهد
#کپی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - arezoo174 - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۰۶:۳۸ ب.ظ
همه کارام لنگ میزنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۰۷:۲۳ ب.ظ
سلام دوستان
عجب تهرانی
عجب دانشگاهی
عجب مسافرتی
کلادر مسافرت حالم بدشد زود برگشتیم
گرما زده شدم سوالاتو قاطی جواب دادم
هم چیزایی که به نفعم بود و هم سوالایی که به ضررم بود
کلا حال و هوایی داشتم
الان باگوشیم و نمیتونم تعریف کنم
سخته سوالامو بذارم و جواب دوستان رو بدم
الان که خونه خاله ام اصفهان
مثلا صبح مصاحبه داشتم فقط با یه سرعتی از تهران فرار کردم
در اولین فرصت رسیدم شیراز خودمون شهر گل و بلبل دوباره فعالبت خودمو شروع میکنم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۴۰ ب.ظ
خدایم !
وقتی که دلم رو از صندوقچه چوبینش بیرون آوردم و تو دستای تو گذاشتم ... دیگه آسوده خاطر شدم ...
دیگه حتی فکر هم نمیکنم که چی میخواد پیش بیاد ... چون تو برای حوای خودت هیچ وقت بد نخواستی و نمیخوای ....
دیگه تا آخره عمرم آرومم ... چون تو رو دارم و الان هم بر تخت پادشاهی نشستم ....
زندگیم قشنگ و قشنگ تر میشه ... هر روز بیشتر از دیروزم ...
الهی ! دخترک حالا دیگه توکل کرده بتو ؛ ازت میخواد هر چه به صلاحش هست براش رقم بزنی تو زندگی ... دستاش رو پر کن از شکوفه گل های زیبا ... چون:
تویی مهربانترین مهربانان
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 28 خرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۲۲ ب.ظ
امروز روز خوبی بود، اتفاق خاصی نیوفتاد، اما احساس خوبی دارم
یه مدت عادت کرده بودم سر هرچیزی بلند از خدا تشکر میکردم
صبها که کلاس میرفتم به همه چیز با لبخند نگاه میکردم
چقدر همه چیزو قشنگ میدیدم
و خیلی چیزها به چشمم میومدن که قبلا نمیومدن، حتی کبوتری که بهم بی محلی میکرد وقتی از کنارش رد میشدم برام جذابو خنده دار میومد
شکوفه هارو میدیدم
گربه هایی که زیر ماشینا لم دادنو عابرارو تماشا میکنن
تاثیری که تشکر از خدا روو زندگیم گذاشته بود خیلی جالب بود
من کار سختی نکردم
نه نمازمو مرتب خوندم
نه روزه گرفتم
فقط هرروز صبح سرمو با لبخند بالا گرفتمو گفتم شکرت، شکرت خدای خوبم، شبا قبل خاب بابت هراتفاقی ازش تشکر کردم
امتحان کنین
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mehrdad_tclh - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۳۱ ق.ظ
دوست دارم یه راه تو افق باز شه...من کم کم برم بالا سمتش...اونقد برم که محو بشم...
توی راه هم شربت اسطوخودوس بخورم...دوسش دارم بخصصوص اسمش
در کل راضیم ازت
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar_rostami2 - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۴۱ ق.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۳۱ ق.ظ)mehrdad_tclh نوشته شده توسط: دوست دارم یه راه تو افق باز شه...من کم کم برم بالا سمتش...اونقد برم که محو بشم...
توی راه هم شربت استوخودوس بخورم...دوسش دارم بخصصوص اسمش
در کل راضیم ازت
شربته چی؟!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۱۶ ب.ظ
میدانی...
بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !
دیده ای ؟!
شنیده ای... ... ؟!
بعضـــی ها بی نهایتند !
مـــــثل مـــــادر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mehrdad_tclh - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۴۷ ب.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۴۱ ق.ظ)sahar_rostami2 نوشته شده توسط: (29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۳۱ ق.ظ)mehrdad_tclh نوشته شده توسط: دوست دارم یه راه تو افق باز شه...من کم کم برم بالا سمتش...اونقد برم که محو بشم...
توی راه هم شربت استوخودوس بخورم...دوسش دارم بخصصوص اسمش
در کل راضیم ازت
شربته چی؟!
اسطوخودوس! یه گیاه جالب و خواب آور...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۵:۵۴ ب.ظ
نانوا هم جوش شیرین میزند!
بیچاره فرهاد....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۳۶ ب.ظ
سلام بر شیراز
سلام بر طبیعت شیراز
رفتم تهران اصلا له له شدما
آقو اصن یه وضی بود
نمدونی چه وضی
سک سک کردیم برگشتیم فقط نک انگشتون خورد به تهران
نتونستیم تحمل کنیم
یه روزم اونجو نبودیم
شمال جنوب همش آلوده
رفتیم بازار همه سیگار میکشیدن
حتی بو کبابشم با بو سیگارش میکس شده بود_بوی سیگار+دود+کباب
نمیدونم ایناهایی که سیگار میکشن نمیگن حق الناس مرتکب میشن؟؟
نمیگن شاید یکی نفس تنگی داشته باشه؟؟
خب ریه خودتو داغون میکنی زورت به بقیه هم میرسه؟
نمیدونم چی بگم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - olom tahghighat - 29 خرداد ۱۳۹۳ ۱۱:۲۶ ب.ظ
همه این مدلین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ی هدف در نظر میگیرم به سمتش میرم بعد که بهش میرسم وقتی بهش میرسم انگار کوچولو بوده باز ب ی هدف دیگه اصلا میگم اه اینم هدف بود اروممممممممممم ندارم ..........نمیشم ...
|