|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yaser_ilam_com - 07 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۴۱ ب.ظ
زندگی باغی است که با عشق باقی است.
مشغول دل باش نه دل مشغول.
بیشتر غصه های ما از قصه های خیالی ماست.
پس بدان اگر فرهاد باشی همه چیز شیرین است...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yaser_ilam_com - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۰۰ ق.ظ
یک داستان واقعی
خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»
منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»
خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»
منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.
خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»
رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»
خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»
رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»
خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»
شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:
دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۱۱ ق.ظ
از هیچ کار بچگی پشیمون نیستم جز اینکه آرزو داشتم بزرگ بشم ......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Lantern - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۱۵ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۱۳ ب.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: صد بار هم که دیده باشی باز هم دلت میخواد ببینی فیلم "مادر" علی حاتمی را.
خدارحمتش کند. چه خوب بود سینمای ایران !
کاملاً موافقم.
واقعاً راست گفتن علی حاتمی ، سعدی سینمای ایران بود. دیالوگ های فیلم هاش بی نظیر بودن.
خدایش بیامرزد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۵۲ ب.ظ
فراموشی
همان چیزی است
که این سیاره نشینان
<< اگاهی >> می خوانندش
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۳:۳۳ ب.ظ
باد می وزد . . .
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی
هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yaser_ilam_com - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۳:۵۸ ب.ظ
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جـدل نکنم چون چیـزی بـرای از دسـت دادن ندارد و روحـم را تبـاه می کند.
از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۴:۳۷ ب.ظ
بعد از مـرگـم . . .
قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید
من و دلـــم هیچ گاه
آبـمـان توی یک جـوی نرفت ...!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Potential - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۴:۵۴ ب.ظ
خدایا ...
نرسان "زمانی" را که برای زندگی کردن ، همه چیز داشته باشیم غیر از "زمان " ...!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - goldoonehkhanoom - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۶:۱۹ ب.ظ
به یادت هستم حتی زمانیکه گمان فراموشی در ذهنت نقش می بندد... به یادت هستم بی هیچ بهانه ای... شاید دوست داشتن همین باشد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sasanlive - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۶:۵۷ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۶:۴۴ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: belissima کجایی؟
فکر کنم آخر کاره خودشو کرد از بالای مانشت خودشو انداخت پایین .
اینهمه به دکتر گفتم دکتر جان حفاظ بذار اطراف مانشت خطرناکه .
هی دکتر مینویسه
در دامنه مانشته
داره از مانشت بالا میره
مانشتو فتح کرد
آدمو میبره بالای کوه , آخرشم نمیگه چه شکلی بنده خداها باید برگردن پایین .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۰۰ ب.ظ
یـادمـــــ تـو را فـرامـوشــــــ نمـی شـود انـگـار !
خـواهـشــــا بـیــا و بـا خـود ببـر یـادتــــــ را ...!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۲۵ ب.ظ
Have you ever watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید
On a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
Or listened to the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،
Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟
Ever followed a butterfly's erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟
Or gazed at the sun into the fading night?
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟
You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won't last
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت
Do you run through each day
On the fly?
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the reply?
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your bed
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through your head?
در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
Don't dance so fast.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last
. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
We'll do it tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"
And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see his sorrow?
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good friendship die
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last
.موسیقی دیری نخواهد پایید.
When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.
Life is not a race.
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید
Hear the music
به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yaser_ilam_com - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۴۴ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۳۴ ب.ظ)sansho نوشته شده توسط: اخی، من خودم بمیرم..................... 
امروز گفتم به نظرتون کجا قبول میشم؟؟ .............
خواهرم گفت: هروقت تو منتظر نتیجه خوبی از امتحانی ، کاری چیزی بودی همیشه برعکسش برات اتفاق افتاده...
وقتی به حرفش فک کردم دیدم ۹۹٪ مواقع همینطور میشه.............. 
...................
سلام دوست عزیز 
حالا شما به اون یک درصد فکر کن خدا هر چی بخوا همونه . تجربه بهم ثابت کرده واسه این چیزا حرص نخورم . خانواده من خیلی هیجان
دارن و روز شماری میکنن اما من بیخیالم و دارم با قدرت در مانشت به بچه ها کمک می کنم یا البته هر از چند وقتی کل کل . می دونم
وظیفه ام رو خوب انجام دادم همه چی رو هم به خودش واگذار کردم توصیه دارم اینو به فرهنگ تو زندگیت تبدیل کنی 
حالا این امضا رو هم بردار تا این قدر به این موضوع فکر نکنی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sasanlive - 08 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۰۴ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۲۵ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: Don't dance so fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
ا ی کاش یه توضیح میدادین که قضیه اش چیه؟
با اجازه مادر بزرگ:
این متن توسط یک نوجوان مبتلا به سرطان نوشته شده است...
او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند...
این کل متن اوست...
این متن را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند در بیمارستان نیویورک نگاشته است و آنرا به یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است.
|