|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
چون افسانه ای در یاد ماند و بر باد رفت - - rasool - - 03 فروردین ۱۳۹۱ ۰۸:۵۸ ب.ظ
ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم
چقدر فاصله ی بین مرگ و زندگی ناچیز و خرد است.
و چقدر زود دیر می شود.
چقدر زود
آدمها می آیند ، و بعد از مدتی کوچ می کنند
وقتی که می روند ، گویی که هیچ نیامده اند و انگار نبوده اند ...
امروز یکی از بستگان تقریبا نزدیک ما به رحمت خدا رفت و با دنیا وداع نمود.
چقدر این اواخر سختی کشید.
نمی دونم چرا وقتی کسی رو از دست می دیم بیشتر دلتنگش می شیم.
صد حیف و هزاران افسوس که لحظات آخر مرا ندید و من هم ندیدمش.
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد ...
اگر مجال و حوصله ای بود دعا کنیدش.
حداقل فاتحه ای کوتاه نثار روح بزرگش کنید ...
شاید این تحفه ها ، اسباب شادی او را در آن سرا فراهم کند و البته آرامش بیشتر را .
خدایش بیامرزد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 04 فروردین ۱۳۹۱ ۱۲:۲۸ ق.ظ
روزگارا...
تو اگر سخت به من می گیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
لیک باور دارم،
دلخوشی ها کم نیست.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Donna - 04 فروردین ۱۳۹۱ ۰۲:۱۲ ب.ظ
ﭼﻪ ﻧﻘﺎﺵ ﻣﺎﻫﺮﯼ ﺍﺳﺖ
ﻓﮑﺮ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۴ فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۰۰ ب.ظ
چقدر جملاتی که دوستان می نویسند زیباست از همه ممنونم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 04 فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۴۲ ب.ظ
خدا بده از این شانس ها:
پسرک خوش شانس
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید
از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریهای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است.
هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پیدرپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!
این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب میبردند.
هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته زنگ میخورد.
هر صفحهای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من میپرسید.
این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه میدانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!
تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقهها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!
بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم.
اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمیداشتم، یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشدهاش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد.
بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجیاش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!
یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچهها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون،منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره!
خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما
و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره!؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - homa - 04 فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۵۴ ب.ظ
خداوندا، خداوندا !!!
قرارم باش و یارم باش ...
جهان تاریکی محض است !!!
میترسم ،
کنارم باش ...
دوستان برام دعا کنید......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 04 فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۱۵ ب.ظ
مهر مادری ... چقدر نازه...
آخی ی ی ی ی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nikou - 05 فروردین ۱۳۹۱ ۰۴:۴۶ ب.ظ
زندگی به من آموخت ، هیچ کس شبیه حرف هایش نیست . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۵ فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۳۹ ب.ظ
نمی دونم چرا تلویزیون هیچی نداره!! شایدم به نظر من نداره! خوبه حداقل یه خنده بازار پخش می کنه . به نظرم طنز انتقادی خوبیه کاشکی گاهی وقتا مسئولین هم میدیدند یا اگه می بینند یه کم با دقت دیده می شد که یه کاری کنند واسه بعضی از مشکلات.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 05 فروردین ۱۳۹۱ ۱۱:۴۲ ب.ظ
بیا
تا پیداشم تو باش
تا من باشم هنوز
می شینم به هوای دیدن تو
تو با، این دل کندن کجا، رفتی بی من بمون، نزدیکم به شب رسیدن تو
بیا، که رها شم از این همه درد
که صدا شم از این شب سرد
که تموم بشه فاصله ها...
بیا، که من از تو خسته ترم
که من از من بی خبرم
به هوای خونه بیا...
...
بیا
تا پیدا شم نذار
تا من باشم هنوز
می شینم به هوای دیدن تو...
تو شب رسیدن تو...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۶ فروردین ۱۳۹۱ ۰۱:۲۶ ب.ظ
(۰۴ فروردین ۱۳۹۱ ۰۹:۵۴ ب.ظ)homa نوشته شده توسط: دوستان برام دعا کنید......
خدایا این هما خانوم خیلی دختر خانمیه خیلی هم موقع کنکور به بچه ها کمک کرد. هر مشکلی داره به بزرگیت حلش کن. الهی امیـن
(۰۶ فروردین ۱۳۹۱ ۰۷:۳۱ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: سالی که نکوست از بهارش پیداست!!!
اینم ۴ تا شکلک خنده    ان شالله بهار و تابستون و پاییز و زمستون این شکلی باشید. بقیه فصل ها هم خدا بزرگه
اینم یه صلوات واسه این که همه ارزوها و دعاهای قشنگ دوستان مانشتی براورده به خیر بشه و مشکلاتشون برطرف بشه . ان شالله 
اللهم صل علی محمد و ال محمد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 06 فروردین ۱۳۹۱ ۰۱:۲۹ ب.ظ
(۰۶ فروردین ۱۳۹۱ ۰۷:۳۱ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: سالی که نکوست از بهارش پیداست!!!
جوجه رو آخر پاییز میشمرن.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mamat - 06 فروردین ۱۳۹۱ ۰۳:۱۴ ب.ظ
شب عیدی آسمون وقتی که میباره
بیشتر از شبای پیش عطر قرآن داره
ســــــــــــــــال نـــــــــــــــــــو یعنــــــــــــــــــــی تـــــــــــــــــــــــو
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 06 فروردین ۱۳۹۱ ۰۳:۱۴ ب.ظ
انسان سه راه دارد:
راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است.
و راه سوم از تجربه میگذرد ، این تلخترین راه است.
کنفوسیوس
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۶ فروردین ۱۳۹۱ ۰۳:۲۰ ب.ظ
اقای esisonic شما هم فکر کنم عیدی بد جور گیر دادید به درس وسط روز این شده وضعیتتون عجب قهوه ای هم هست یخ نمی کنه همش داره ازش بخار درمیاد
یاد جکه افتادم که بنده خدا یه اسب تو زمستون می بینه که از بینیش بخار درمیاد.... بقیشم که می دونید   
خانم ec_a_j هم که چند وقته دیگه شکلک نمیذارن ان شالله که مثل شکلکه شده باشن من یه چند تایی به نمایندگی ازشون میذارم    
-------------
خانم uniquegirl هم ان شالله دلشون باز شده باشه
|