دوستش می دارم - نسخهی قابل چاپ صفحهها: ۱ ۲ |
RE: دوستش می دارم - Manix - 26 آبان ۱۳۹۱ ۰۱:۴۲ ق.ظ
بادهای پائیزی... چه دردناک ! شلاق میزنند نانجیب تر از همه دوران!! |
RE: دوستش می دارم - Manix - 11 آذر ۱۳۹۱ ۱۱:۱۶ ق.ظ
گدایان بهر روزی ، طفل خود را کور می خواهند طبیبان، جملگی مخلوق را رنجور می خواهند تمام مرده شوران راضیند بر مرگ مردم بنازم مطربان را، خلق را مسرور می خواهند |
RE: دوستش می دارم - Manix - 16 آذر ۱۳۹۱ ۰۲:۰۲ ب.ظ
قصه مردانگی ها جزء افسانه ها نیست... قصه پهلوانی ها بهر سال های دور نیست.. قصه پرغصه "مَردهایِ مَرد" همچنان جاریست.. کافی است خوب نگاه کنیم! |
RE: دوستش می دارم - Manix - 29 دى ۱۳۹۱ ۱۲:۰۸ ق.ظ
ببوسم از سر شوقم دستهایت را که هر یک آیتی دارد نشان از رنج و سختی های دوران است که خود رنجیدی و آسایشت را با همان دستان خود ُکشتی و با دستان پرمهرت درخت راحتی را در دلم ِکشتی که شاید من به زیر هجمه طوفان این دنیا نرنجم نشکنم . . . من را تو پروردی |
RE: دوستش می دارم - Manix - 04 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۵۷ ب.ظ
عـشـق! آدم را به جاهای ناشناخته میبرد. مثـلا به ایستــگاههای متـروک به خلـوتِ زنگزدهی واگنها به شهری که فقط آن را در خواب دیده... وقتی عاشق شدی، ادامه این شعر را، تو خواهی نوشت...! |