|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 17 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ
ما همیشه سال که نو می شه خونه تکونی می کنیم!
هر از گاهی اتاقمو نو مرتب می کنیم!
کاغذ باطلهها رو دور می ریزیم و چیزای دیگه رو سر جاشون می چینیم!
. . .پس چرا من هیچ وقت ذهن و دل و روحم و خونه تکونی نمی کنه؟
چرا ذهنم و مرتب نمی کنم و کاغذ باطله هاشو دور نمی ریزم؟
چرا دلمو جارو نمی کشم و اون خاطرات بد و که مثل تار عنکبوت می مونن از بین نمی برم؟
.
.
.
دلم می خواد همین الان بشینم و همهی چیزا و کسایی که مثل خوره داره روحم و می خوره بنویسم رو یه کاغذ و دونه دونه دورشون بریزم...!
همهی چیزهایی که بدن و نمی خوامشون...رد پای گلی ادمایی که رفتن و نیستن ... خاطرهای کهنه و ...بعد برم واسه دل و روحم خرید!!
خوبی هایی که تو طاقچهی دلم کمه واسه دلم بخرم...یه سری چیزا رو هم خودم درست کنم و آویزون کنم به دیوار دلم... روحم و گرد گیری کنم و ....
تما می ترسم...می ترسم مثل ادمایی که چیزای بدرد نخورو یادگاری نگه می دارن و نمی تونن دورشون بندازن نتونم...خدایا تو کمکم کن تا بتونم دل بکنم از چیزایی که بدن ...از رد پاهای کهنه که سایه شون و از زندگیم کم نمی کنن!تو بگو من چی کار کنم...تو کمکم کن!!
می خوام در خونه تو بزنم
می خوام بیام اشتی
تو کمکم کن!در خونه تو بروم باز می کنی یا باید پشت در بمونم؟
واقعا از کجا باید بفهمم در و باز کردی یا هنوز بسته است؟
تو که باهام حرف نمی زنی!شایدم می زنی و من نمی فهمم...درو باز کن!من پشت درم!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 17 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۲ ب.ظ
(۱۷ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: ما همیشه سال که نو می شه خونه تکونی می کنیم!
هر از گاهی اتاقمو نو مرتب می کنیم!
کاغذ باطلهها رو دور می ریزیم و چیزای دیگه رو سر جاشون می چینیم!
. . .پس چرا من هیچ وقت ذهن و دل و روحم و خونه تکونی نمی کنه؟
چرا ذهنم و مرتب نمی کنم و کاغذ باطله هاشو دور نمی ریزم؟
چرا دلمو جارو نمی کشم و اون خاطرات بد و که مثل تار عنکبوت می مونن از بین نمی برم؟
.
.
.
دلم می خواد همین الان بشینم و همهی چیزا و کسایی که مثل خوره داره روحم و می خوره بنویسم رو یه کاغذ و دونه دونه دورشون بریزم...!
همهی چیزهایی که بدن و نمی خوامشون...رد پای گلی ادمایی که رفتن و نیستن ... خاطرهای کهنه و ...بعد برم واسه دل و روحم خرید!!
خوبی هایی که تو طاقچهی دلم کمه واسه دلم بخرم...یه سری چیزا رو هم خودم درست کنم و آویزون کنم به دیوار دلم... روحم و گرد گیری کنم و ....
تما می ترسم...می ترسم مثل ادمایی که چیزای بدرد نخورو یادگاری نگه می دارن و نمی تونن دورشون بندازن نتونم...خدایا تو کمکم کن تا بتونم دل بکنم از چیزایی که بدن ...از رد پاهای کهنه که سایه شون و از زندگیم کم نمی کنن!تو بگو من چی کار کنم...تو کمکم کن!!
می خوام در خونه تو بزنم
می خوام بیام اشتی
تو کمکم کن!در خونه تو بروم باز می کنی یا باید پشت در بمونم؟
واقعا از کجا باید بفهمم در و باز کردی یا هنوز بسته است؟
تو که باهام حرف نمی زنی!شایدم می زنی و من نمی فهمم...درو باز کن!من پشت درم!
من آخرش یه روز مطالب این تاپیک و تاپیک های قبلیشو کتاب می کنم می بینین چقدر پر فروش می شه .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 17 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۲ ب.ظ
(۱۷ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: می خوام در خونه تو بزنم
می خوام بیام اشتی
تو کمکم کن!در خونه تو بروم باز می کنی یا باید پشت در بمونم؟
واقعا از کجا باید بفهمم در و باز کردی یا هنوز بسته است؟
تو که باهام حرف نمی زنی!شایدم می زنی و من نمی فهمم...درو باز کن!من پشت درم!
خدا آمیخته با روح انسانه لازم نیست بری در بزنی. به خودت رجوع کن میفهمی کجاست.
از پشت درم بلنشو برو کنار جلو راهو گرفتی میخوایم رد شیم .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 18 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۰۵ ق.ظ
(۱۷ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۲ ب.ظ)sasanlive نوشته شده توسط: (17 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۵۲ ب.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: می خوام در خونه تو بزنم
می خوام بیام اشتی
تو کمکم کن!در خونه تو بروم باز می کنی یا باید پشت در بمونم؟
واقعا از کجا باید بفهمم در و باز کردی یا هنوز بسته است؟
تو که باهام حرف نمی زنی!شایدم می زنی و من نمی فهمم...درو باز کن!من پشت درم!
خدا آمیخته با روح انسانه لازم نیست بری در بزنی. به خودت رجوع کن میفهمی کجاست.
از پشت درم بلنشو برو کنار جلو راهو گرفتی میخوایم رد شیم .
امکان نداره بلند شم!چی فکر کردین؟امشب همچین می چسبم به این در ولشم نمی کنم!شما هم بلند شین برین به یه در دیگه بچسبین!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 18 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۵۱ ق.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۰۵ ق.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: امکان نداره بلند شم!چی فکر کردین؟امشب همچین می چسبم به این در ولشم نمی کنم!شما هم بلند شین برین به یه در دیگه بچسبین!!
بلندشو برو سر زندگیت.
بابا خدام دیگه از دستت خسته شده هر روز میری یه شکوائیه پر میکنی میای شکایت.
تو هر شعبه ای یه پرونده داری.
بابا خسته شدن اون فرشته های بیچاره.
اون از اون جبرئیل که هر روز بهش گیر میدی که سوالای کنکورو در گوشم بگو.
اون از اون میکائیل که هر روز از قیمت گوشت و تخم مرغ پیشش مینالی . هر روز یه درخواست تازه.
خدا میدونه چقدر پرونده داری پیششون. بابا یکم مراعات فرشتگان خدا رو هم بکن. نمیذاری یه لحظه استراحت کنن.
حالا میری یا زنگ بزنم گندشون (عزرائیل) بیاد .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۰۹ ق.ظ
نه بلند نمی شم!امکان نداره!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mahi_24 - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۰ ق.ظ
من خیلی ناراحت و سردرگمم.
از وقتی درسم تموم شده دچار رکود شدم.رشته امو(نرم افزار)کلا کامپیوتر رو دوست ندارم.به خاطر انتخاب رشته غلط مجبور شدم برم.دوست دارم ارشد بخونم.هر چند وقت یه بار یکم از درسایی که یکم خوشم میومد میخونم.اما باز دلسرد میشم.وولش میکنم.من همیشه عمران و معماری رو دوست داشتم.و استعدادم تو طراحی خوبه.اما نمیدونم چکار کنم.از طرفی فکر میکنم باید تو رشته خودم ادامه بدم.چون فکر میکنم واسه ارشد باید پس زمینه قبلی داشته باشم .از طرفی خوشم هم نمیاد.نمیدونم باید چه راهی رو انتخاب کنم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - narges_r - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۴:۲۳ ق.ظ
من جای شما بودم میرفتم تو رشته ای که بهش علاقه دارم دوباره لیسانس میگرفتم و اون رشته ادامه میدادم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۶ ق.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۰ ق.ظ)mahi_24 نوشته شده توسط: من خیلی ناراحت و سردرگمم.
از وقتی درسم تموم شده دچار رکود شدم.رشته امو(نرم افزار)کلا کامپیوتر رو دوست ندارم.به خاطر انتخاب رشته غلط مجبور شدم برم.دوست دارم ارشد بخونم.هر چند وقت یه بار یکم از درسایی که یکم خوشم میومد میخونم.اما باز دلسرد میشم.وولش میکنم.من همیشه عمران و معماری رو دوست داشتم.و استعدادم تو طراحی خوبه.اما نمیدونم چکار کنم.از طرفی فکر میکنم باید تو رشته خودم ادامه بدم.چون فکر میکنم واسه ارشد باید پس زمینه قبلی داشته باشم .از طرفی خوشم هم نمیاد.نمیدونم باید چه راهی رو انتخاب کنم.
وقتی دوست نداری نخون....
برای چی می خوای درس بخونی؟
برای کار؟ این بزرترین اشتباه زندگیت خواهد بود.....
دنیا ارزش اینو نداره که هر روز با چیزی درگیر باشی که دوسش نداری....
اگر یک سال درسهای عمران یا معماری رو بخونی و کمی صبر کنی بهتر نتیجه می گیری
امروز که آزمون داشتیم و من نتیجه نگرفتم به این فکر کردم که تقصیره خودمه
وقت های زیادی رو در این دو هفته از دست دادم
در یک کلا نخوندم!
وقتی امتحان می دی بعدش افسوسه!
البته خودمو دلداری می دم که بیشتر بچهها یک موقع هایی اینجوری می شن
به هر حال من که این دو هفته این جوری بودم
می خوام برای ۲۵% چهارم جبران کنم و بچه خوبی باشم! شب هم قبل خواب حتما مسواک بزنم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - هاتف - ۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۳ ب.ظ
به بها می دهند نه به بهانه!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Bache Mosbat - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۱۶ ب.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۳ ب.ظ)هاتف نوشته شده توسط: به بها می دهند نه به بهانه!
چیو؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۵:۰۴ ب.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۱۶ ب.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: (18 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۳ ب.ظ)هاتف نوشته شده توسط: به بها می دهند نه به بهانه!
چیو؟
فکر کنم همه چیو !
البته بجز آدامس و آبنبات
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - هاتف - ۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۶:۵۰ ب.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۱۶ ب.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط: (18 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۳ ب.ظ)هاتف نوشته شده توسط: به بها می دهند نه به بهانه!
چیو؟
همه چیز با تلاش بدست میاد.
تکیه بر سوابق گذشته، موفقیت های اون!
تکیه بر نفوذ افراد خارجی در رفع امور ما
کنکور!
کنکور با بهانه جمع نمیشه.
این نهیب به خودم بود که تلاشام در حد بضاعتام نیست، و قعطا امثال من با این جور درس خوندن، هیچ اولویتی به ورود به دانشگاههای مطرح ندارند، که این خلاف عدل است!
حالا ۲۰ نفر دعای خیر کنن، جای تلاش بیشتر من خالی ست!
خدا به همه همت و صبر بده انشاالله
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Parva - 18 آذر ۱۳۹۰ ۰۷:۰۴ ب.ظ
(۱۸ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۳ ب.ظ)هاتف نوشته شده توسط: به بها می دهند نه به بهانه!
به قول آقای موج
شریـــــــــــــــــــــف را به بها می دهند نه به بهانه!
*************************************************
تو همان شقــــــــــــایق معروف شعر سهـــــــــــــــــرابی!
تا تـــو هســـــــــــتی
زندگی باید کـــــــــــــــــرد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 19 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۵۶ ق.ظ
دل ما هم به تو خوش بود ...تو هم که همه اش درس داری...!
اصلا نمی دونم این درس خوندن چه صیغه ای بود تو مملکت ما باب شد!
لیسانس...فوق ...دکترا...
من می خوام دو کلمه با بهترین دوستم حرف بزنم...درس داره
می خوام با خواهرم باشم ...درس داره یه شهر دیگه است
می خوام با برادرم حرف بزنم...باید تلفن بزنم آخه درس داره یه شهر دیگه است...
ای خداااااااااا من نمی خوام همهی عزیزام تو بهترین لحظه های عمرمون تو لحظه هایی که باید با هم باشیم ازم دور باشن چون درس دارن...
کی گفته ادم باید تا ۳۰ سالگی درس بخونه؟؟؟
کی گفته ادم باید درسب خونه تا خوشبخت شه؟زمان می گذره و ما حتی حالا که می تونیم دور هم باشیم نیستیم چون درس بینمون فاصله انداخته...فاصله ای به اندازهی یک کشور... و به اندازهی نصف کرهی زمین....!
دلم برای همه تون تنگ شده...
|