|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۴۸ ب.ظ
گفتم یه خبر بدم
فعلا خدا دوست داره من روزی چند بار بمیرم و بعد زنده شم، الان زنده ام
قوربون خدا برم، نمیدونم غصه خودمو بخورم یا بقیه، اصلا این چند روز بیمارستان یه اتفاقاتی افتاد که دیگه هیچی ازم باقی نمونده انقدر استرس کشیدم
الان که تو خونه ام تو گوشم صدای زنگ اخطار بیمارستانه
دوستای گلم هم ببخشن که نگرانشون کردم، بعد میام جواب پیاماتون رو میدم، نیاز به ریکاوری دارم از نوع خواب زمستانی، وقتی میام خونه تازه خسته میشم
خدا خیلی سخت امتحان میگیره، خیلی (( ...بازم شکر
از همتون ممنونم که وقتی میخوام دعا کنید، دریغ نمیکنید. انشاالله هیچ وقت غم نبینید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amalthea - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۵:۳۶ ب.ظ
هیچ کس آماده ی دریافت چیزی نیست، مگر اینکه باور داشته باشد می تواند آن را به دست بیاورد. ذهن باید در حالتِ اعتقاد باشد، نه صِرفِ امید و آرزو.
"ناپلئون هیل"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - alim93 - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۵:۴۷ ب.ظ
(۲۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۱:۲۵ ق.ظ)monji_421 نوشته شده توسط: فیلم کره ای
مامان من عاشق فیلم کره ایه.مگه تو خونه کسی جرات داره کانال عوض کنه،وقتی تلویزیون فیلم کره ای نشون میده؟؟؟آمار همه فیلمارو هم داره.الانم سه تا فیلم کره ای نشون میده(جومونگ برای صدمین بار،سرنوشت،افسانه خورشید و ماه) همه رو میبینه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - str93 - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۶:۵۵ ب.ظ
کاش می شد رنگ مانشت را عوض کرد، چیه آخه آبی، آدم دلش میگیره. این همه رنگ های خوب و شاد... سبز، قرمز، زرد ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۷:۳۷ ب.ظ
۵ روز مامان بابام خونه نبودن؛ هر روز اندازه ۵ تا آدم کار میکردم..
خداییش کارهای خونه خیلی زحمت داره، مادرا ایثار میکنن این همه زحمت میکشن و دم نمیزنن..
شرمنده اتم مادر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Doctorwho - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۰۶ ب.ظ
سنگ تموم
آدمها برای هم سنگ تموم میگذارند،
اما نه وقتی در میانشان هستی،
نه .....
آنجا که در میان خاک خوابیدی،.....
سنگ تموم را میگذارند و
میروند.................
علی (ع) فرموده است :
رساترین چیزی که به وسیله ی آن می توانی رحمت الهی را به خود جلب کنی این است که در باطن به همه ی مردم عطوف و مهربان باشی.
باران
بیا و قصـــمو خودت روایت کن حالا خودت قضاوت کن
اگه بدم چرا هوامو داری آخه فدای تو،چقد فداکاری
مگه به من بدهکاری می بخشی من رو منت نمیذاری
نبودی و هزاردفه زمین خوردم نبودی و کم آوردم
ولی همش به داد من رسیدی
با هرکی غیر تو اگه که سر کردم آخرش ضرر کردم
وقتی باشی تمومه نا امیدی
دل شکسته قیمتی تره آره صدای بهتری داره
خداببین چقد دلم شکسته
بیا و لحظه هامو آسمونی کن بیا و مهربونی کن
بیا ببین چه بد دلم شکسته
پشیمونم از این مسیر وارونه از اینکه گم شده خونه
از اینکه از سر خودم زیادم
پشیمونم ولی بازم دلم قرصه یکی حالمو میپرسه
تو لحظه ای که شمعِ رو به بادم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۴۸ ب.ظ
نگران حال دو تا از بیمارا هستم. نمیتونمم به همراهاشون پیام بدم، وضعیتشون خیلی بد بود، میترسم طوری شده باشه و ناراحتشون کنم خدایا خودت کمکشون کن، بخاطر بچه هاشون بخاطر خودشون
هنوز حالم بده، اصلا دیدن شرایط اورژانسی یک شنبه شب حالم رو بد کرده... دیدن این چیزا از نزدیک خیلی بده... هنوز صدای شوکایی که به بیمار زدن تو گوشمه... خیلی بده اون لحظه، دخترش دیگه داشت پرپر میشد، به زور دو دقیقه آرومش میکردم هی میگفت آیه الکرسی بخون من انقدر استرس داشتم میومدم بخونم یادم میرفت باز خداروشکر حداقل شب بود و میشد کنارش باشم
واقعا بعضی آدما خیلی بی انصافن، دکتر تو اون وضعیت اومده به دخترش میگه مادر تو این بیماری رو داره باید خودت رو آماده کنی امروز نه فردا !!! گاهی میمونی چی بگی به آدما
یا اونروز به خودم گفتن مامانت جراحی میخواد، تا برسم مردم(آخه تا یه معجزه نشه که تومورا کلا از بین بره یا به حالت جراحی برسه، مامانم رو جراحی نمیکنن مگر یه حالت اورژانسی بدی پیش بیاد که دکتر قبلا گفته بود)، رفتم میگم چی شده چرا دکتر اطلاع نداده، برگشته میگه مگه عروسی یا خواستگاری که قبلش بهتون خبر بدن!!!!!!!!!! واقعا چی بگم بهت!! بعد تازه فهمیدم اصلا یه عمل دیگه است و چون نتونستن رگ پیدا کنن براشون پورت گذاشتن، خیلی سخت بود پشت در اتاق عمل، قلبم درد میکرد تا مامانم یکی رو فرستاد که بهم بگه خوبه. لحظه ای که رضایت نامه جراحی رو نوشتم، خیلی بد بود خیلی
هنوز یعنی از اون روز و فوت بعضی بیمارا و حال خرابی بعضیای دیگه حالم خوب نشده. اونجا همراها درد مضاعف میکشن
حالا قسمت خنده دار ماجرا: آقا من هر دفعه میرم بیمارستان این خانوما عاشق من میشن، خلاصه از اقصی نقاط کشور پیشنهاد دارم!!!
صبح ساعت ۷ تا ظهرم که شوتمون میکنن بیرون، این چند روزه کارم شده بود وقت گرفتن واسه بیمارا داخلم میرفتم نقش آبمیوه گیری و همراه همگانی داشتم بازم خداروشکر که بودم کنارشون، یه وقتایی واقعا لازم میشه
فقط خداروشکر میکنم که کارم با جون آدما و احساساتشون نیست، خیلی سخته، خیلی... خدایا کمک کن که انسانیت نمیره، مهربونی نمیره...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Doctorwho - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۰۲ ب.ظ
گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد..........
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۵ ب.ظ
(۲۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۴۸ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: واقعا بعضی آدما خیلی بی انصافن، دکتر تو اون وضعیت اومده به دخترش میگه مادر تو این بیماری رو داره باید خودت رو آماده کنی امروز نه فردا !!! گاهی میمونی چی بگی به آدما
مسئله اینه که خیلی از دکترا دلسوز نیستن، درک ندارن.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Doctorwho - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۵ ب.ظ
کاش اولین روز دبستان بازگردد کودکی ها شاد وخندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده درس پند اموز روباه وخروس
روبه مکارو دزد وچاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود باوجود سوزو سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود همکلاسی های درد ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود وتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد ان آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barabox - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۲ ب.ظ
احیانا از دوستان لینوکس کار کردن ؟
یا در شرف هستن ؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mehdi.m2 - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۲۲ ب.ظ
(۲۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۲ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: احیانا از دوستان لینوکس کار کردن ؟
یا در شرف هستن ؟
بله گنولینوکس کار های حرفهای اینجا هستن اینم لینک پروفایل چندتا که من میشناسم
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
خوب اینا یادم بودن
خودم هم یه خرده بلدم اگه در حد مبتی به دردتون میخوره در خدمتم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barabox - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۲۶ ب.ظ
(۲۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۲۲ ب.ظ)mehdi.m2 نوشته شده توسط: (29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۲ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: احیانا از دوستان لینوکس کار کردن ؟
یا در شرف هستن ؟
بله گنولینوکس کار های حرفهای اینجا هستن اینم لینک پروفایل چندتا که من میشناسم
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
خوب اینا یادم بودن
خودم هم یه خرده بلدم اگه در حد مبتی به دردتون میخوره در خدمتم
منم چیزایی بلدم میخواستم یخورده اطلاعات بگیرم
شما میدونین موارد استخدام لینوکس چیا میتونن باشن ؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mehdi.m2 - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۳۷ ب.ظ
(۲۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۲۶ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: منم چیزایی بلدم میخواستم یخورده اطلاعات بگیرم
شما میدونین موارد استخدام لینوکس چیا میتونن باشن ؟
تا اونجا که من میدونم
تنها اداره دولتی که به گنولینوکس مهاجرت کرده اداره فناوری اطلاعات هستش.
ولی یه ابلاغ هست که همه ادارات دولتی باید مهاجرت کنن البته زیاد بهش امیدی نیست
تو سپاه و ارتش هم احتمالا لازم داشته باشن ( کلا جاهای حساس اگه تا حالا هم مهاجرت نکرده باشن حتما مهاجرت می کنن)
تو شرکتهای خصوصی هم تو تهران کار گیر می یاد به عنوان سیس ادمین این چیزا
یه سری شرکت هم هستن بچههای گنولینوکس کار راه انداختن تو گنولینوکس برنامه نویسی میکنن
چیزایی که من میدونستم اینا بود احتمالا دوستای دیگه بیشتر اطلاع داشته باشن
راستی اگه یه تاپیک جدا باز میکردی برای این سوالت شاید هم بهتر جواب میگرفته هم به بقیه کمک میکرد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tohidi4503 - 29 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۴۴ ب.ظ
یه جایی خوندم که ۶۵۰۰۰ نفر در سال ۹۲ رفتن به حج. نفری یازده میلیون تومن.
میشه ۷۱۵۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تومن. اگه دلار رو ۳۰۰۰ تومن حساب کنیم میشه ۲۳۹ میلیارد دلار... جالبه نه!
پولی که اونجا خرج میکنن به کنار... سوغاتی به کنار... حج تمتع... به کنار،
اونوقت کل بودجه ی همون سال یعنی ۹۲؛ ۵۸۶ میلیارد دلاره.....
من دیگه حرفی ندارم...
صرفا جهت اطلاع "جهالت" کاری کرد که پیرزن ایرانی گاو خود را بفروشد که به مکه مشرف شود،
تا عرب از " شتر " به " لامبورگینی " و از " چادر " به" برج " برسد و
مردم ما سعادت را دو دستی به اعراب تقدیم کنند که شاید سعادت خود در دنیای دیگر را یابند!!!
آیا میدانید خدا کجاست؟
(خدا در قلب کودکیست که در همسایگی حاجی از فقر ناله میکند و حاجی در بین عربها بدنبال "خدا" میگردد... )
|