|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - m.teymourpour - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۱۶ ق.ظ
باران میبارید، کودکی رو به آسمان کرد و گفت: خدایا گریه نکن، درست میشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Avril89 - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۶ ق.ظ
خدایا دلم معجزه میخواهد معجزه اى در حد خدابودنت
خدایا کمى نزدیکتر بیا باور کن من هم مانند موسى و ابراهیمت محتاج معجزه ات شده ام
خدایا من اینجا سخت محتاج معجزه ات شده ام کاش معجزه کنى معجزه اى کووووچک
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mcse2010 - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۴۴ ق.ظ
من فکر میکردم امروزکلید ازمون میاد!!!!
الان دیدم۲۶ بهمن یعنی هفته بعد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا!!!!!!تحمل ندارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۰۴ ب.ظ
کسی اینجا با git کار کرده ؟! یه سوال دارم درموردش.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۳۳ ب.ظ
(۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۰۴ ب.ظ)tabassomesayna نوشته شده توسط: کسی اینجا با git کار کرده ؟! یه سوال دارم درموردش.
من یه کم کار کردم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - peroshatperoshat - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۵۲ ب.ظ
کسی میدونه اگه بخوام یه کامپیوتر دست دوم بفروشم باید کجای تهران برای فروش برم ؟با برای یه کامپیوتر پنتیوم ۴ چه قیمتی بدم؟چه مشخصاتی از کامچیوتر برای فروش تاثیر داره ؟با میز و صندلیش میفروشم کامپیوتر خوشکلی هست ظاهرش اصلا به دست دوم نمی یاد .رفتم خدمات کامپیوتری گفت ۴۰۰ میخرم ولی فک کنم قیمتش رو الکی پروند .قیمتش چنده؟ظاهرش خییلی خوشکله.ممنون میشم کمک بفرمایین
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۱۹ ب.ظ
(۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۵۲ ب.ظ)peroshatperoshat نوشته شده توسط: کسی میدونه اگه بخوام یه کامپیوتر دست دوم بفروشم باید کجای تهران برای فروش برم ؟با برای یه کامپیوتر پنتیوم ۴ چه قیمتی بدم؟چه مشخصاتی از کامچیوتر برای فروش تاثیر داره ؟با میز و صندلیش میفروشم کامپیوتر خوشکلی هست ظاهرش اصلا به دست دوم نمی یاد .رفتم خدمات کامپیوتری گفت ۴۰۰ میخرم ولی فک کنم قیمتش رو الکی پروند .قیمتش چنده؟ظاهرش خییلی خوشکله.ممنون میشم کمک بفرمایین
میتونید برید سایتهایی که این محصولاتو (دست دوم) می فروشن.مثل ایسام و دیوار و اونجا ببینید بقیه با چه قیمتی میفروشن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - arash shiri - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۴۴ ب.ظ
(۱۷ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۵ ب.ظ)raha_ce نوشته شده توسط: کنکورمو که خیلی خراب کردم....
یعنی اصلاً حوصله ی چیزی ندارم...
میام اینجا میبینم بچه ها از سوالا و جوابا و تخمین رتبه ها حرف میزنن... خب خیلی خوبه , خوبه که نتیجشونو دارن میگیرن...
ولی پرم! خیلی پر!
اشتباه کردم اونایی که مطمئن نبودم رو زدم
اشتباه محض...
حالا پدر مادرم بعد ماه ها من و تو جمع خودشون میبینن , بعد ما ها دوری از جمع ها و مهمونی ها حالا که میرم تو جمعشون واقعاً ناراحتم ولی دلم نمیاد ناراحتشون کنم! لبام مبخندن! ولی واقعاً ناراحتم!
ناراحت ازینکه نمیتونم خوشحالشون کنم! آرزوهای خودم مهم نیست؛ اینکه چقد تلاش کردم مهم نیست؛ اینکه هم کار کردم هم درس خوندم مهم نیست, اینکه گاهی انقدر خسته بودم که از شدت خستگی بخاطر فشار کاری مریض شدم ....
مهم نیست دیگه! کاش ولی میتونستم بعد این مدت یه خوشحالی واسه خودم و پدر مادرم خلق کنم....
از وقتی برگشتم همه یا بهم زنگ میزنن یا اس میدن....
و من واقعاً حتی تحمل حرف زدن با کسی رو ندارم....
این زحمت ها بی جواب نمیمونه
کار خلاف که نکردی....
منم دقیقا همین طور شدم
ایشاله که قبول میشی یه جای خوب
امیدت به خدا
با انرژی برو به جنگ سختی ها
کاری نیست مه آدم از پسش بر نیاد
موفق و پیروز باشی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - هلیا۹۹ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۳:۰۵ ب.ظ
(۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۳۴ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: با وقت کمی که دارم به پایان نامه ام که نمیتونم برسم، خیلی سعی کردم خیلی ولی راه به جایی نبرد
دلم میخواد برنامه نویسی تحت وب کار کنم، اما نمیدونم از کجا شروع کنم و چطوری... و اونم نمیدونم با وقت و اوضاع من میشه یا نه. ایکاش یکی بود که کمکم کنه یا حداقل مشورت بده و راهو نشونم بده
من این وضعیت رو دوست ندارم خدایا یا توان تغییر بده یا توان پذیرش
سلام
منم دقیقا میخوام برنامه نویسی وب کار کنم اما نمیدونم چطوری و چه شکلی!
کاش میشد کار کنیم و یکی از اول راه رو نشونمون بدهههههه
از همه تقاضای کمک....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۳:۱۲ ب.ظ
(۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۳:۰۵ ب.ظ)هلیا۹۹ نوشته شده توسط: (18 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۳۴ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: با وقت کمی که دارم به پایان نامه ام که نمیتونم برسم، خیلی سعی کردم خیلی ولی راه به جایی نبرد
دلم میخواد برنامه نویسی تحت وب کار کنم، اما نمیدونم از کجا شروع کنم و چطوری... و اونم نمیدونم با وقت و اوضاع من میشه یا نه. ایکاش یکی بود که کمکم کنه یا حداقل مشورت بده و راهو نشونم بده
من این وضعیت رو دوست ندارم خدایا یا توان تغییر بده یا توان پذیرش
سلام
منم دقیقا میخوام برنامه نویسی وب کار کنم اما نمیدونم چطوری و چه شکلی!
کاش میشد کار کنیم و یکی از اول راه رو نشونمون بدهههههه
از همه تقاضای کمک....
سلام .. بهتره موضوعات اینجا رو بخونید اگه به کارتون نیومد یه تاپیک داخلش بزنید تا دوستان راهنمایی تون کنند :
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
همین طور این تاپیک :
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۰۶ ب.ظ
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - rahhil - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۳۴ ب.ظ
آه ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۵۰ ب.ظ
انقدر خواهرزاده ام اومده رو میز و نشته رو لپ تابم یا پاشو گذاشته روشو و نوشته های رو دیوار رو کنده، که محل اتصال مانیتور به کیبورد ترک برداشته، چیزی نمونده یه طرفش جدا شه
یعنی جدا شه چی میشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 19 بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ ب.ظ
(۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۴۴ ب.ظ)arash shiri نوشته شده توسط: (17 بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۵ ب.ظ)raha_ce نوشته شده توسط: کنکورمو که خیلی خراب کردم....
یعنی اصلاً حوصله ی چیزی ندارم...
میام اینجا میبینم بچه ها از سوالا و جوابا و تخمین رتبه ها حرف میزنن... خب خیلی خوبه , خوبه که نتیجشونو دارن میگیرن...
ولی پرم! خیلی پر!
اشتباه کردم اونایی که مطمئن نبودم رو زدم
اشتباه محض...
حالا پدر مادرم بعد ماه ها من و تو جمع خودشون میبینن , بعد ما ها دوری از جمع ها و مهمونی ها حالا که میرم تو جمعشون واقعاً ناراحتم ولی دلم نمیاد ناراحتشون کنم! لبام مبخندن! ولی واقعاً ناراحتم!
ناراحت ازینکه نمیتونم خوشحالشون کنم! آرزوهای خودم مهم نیست؛ اینکه چقد تلاش کردم مهم نیست؛ اینکه هم کار کردم هم درس خوندم مهم نیست, اینکه گاهی انقدر خسته بودم که از شدت خستگی بخاطر فشار کاری مریض شدم ....
مهم نیست دیگه! کاش ولی میتونستم بعد این مدت یه خوشحالی واسه خودم و پدر مادرم خلق کنم....
از وقتی برگشتم همه یا بهم زنگ میزنن یا اس میدن....
و من واقعاً حتی تحمل حرف زدن با کسی رو ندارم....
این زحمت ها بی جواب نمیمونه
کار خلاف که نکردی....
منم دقیقا همین طور شدم
ایشاله که قبول میشی یه جای خوب
امیدت به خدا
با انرژی برو به جنگ سختی ها
کاری نیست مه آدم از پسش بر نیاد
موفق و پیروز باشی
منم درکتون میکنم کاملا
ولی غصه خوردن چیزو تغییر نمیده!!
باید منتظر موند...من ب عادل بودن خدا ایمان دارم
مطمئن باش اگ اینجا نتیجه اونی نباشه ک میخوای یجای دیگه خدا بهترشو برات رقم میزنه..شک نکن..
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - لنیا - ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۵ ق.ظ
دیگه حرفم نمیشه زد
|