|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - taro - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۱۹ ق.ظ
تمامه دنیام
تو قعر دستات
خلاصه میشه
واسه همیشه
دیوونه میشم
راهی راهه
این خونه میشم
دیوونه میشم..
تا آخرین لحظه ی عمرم
عشق تو توو بغل میگیرم
اون لحظه ای که دستام جدا شه
بدون که آروم دارم میمیرم
دارم می میرم
یک شبو یک روز
با تو نفس بود
بعدش تمامه
دنیا قفس بود
حیف ندونستی
منم مثل تو
تو کُنج رویا
عاشق دریام..
♫♫♫
تو کُنج چشمات
می خونه داری
یه قلب ماهه
دیوونه داری
اگر که دیدی
تنهات میذارم
منم یه قلب ِ
دیوونه دارم
دیوونه دارم
تا آخرین لحظه ی عمرم
عشق تو توو بغل میگیرم
اون لحظه ای که دستام جدا شه
بدون که آروم دارم میمیرم
دارم می میرم
تا آخرین لحظه ی عمرم
عشق تو توو بغل میگیرم
اون لحظه ای که دستام جدا شه..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Ametrine - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۷:۴۶ ق.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۲۸ ق.ظ)neda_Network نوشته شده توسط: دکتررفتم دگزا زدم بازم فایده نداشت این الرژی همراه باسر ما خوردگی دیگه اعصابما خرد کرده
منم امشب دوتا قرص سرما خوردگی+۲تاکدیین+۲انتی هیستامین+۲تا کلداکس+۲تااموکسی سیلین+۲تاسفکسیم خوردم یا خوب میشم یا دار فانیا وداع میگم خوبی بدی دیدین حلال کنید
این همه رو با هم خوردید؟!
خانوم رحم کنید به خودتون.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ ق.ظ
بابا دیروز ما نبودیم اینجا چه خبرا بوده.مدیر x86مبارکه انشالله.
اوا جان هوا هم که بارونیه بپر بیرون نیمه ها منتظرن
هوا تب داره عاشقها.
بابا شوخی کردم دختر سنگین باشه.سنگین وزنی به چه درد میخوره اخه
تازه تازه تازه تولدم مبارک
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 02 آذر ۱۳۹۳ ۱۰:۴۵ ق.ظ
از وقتی پدرم با پدیده ای به اسم دانلود اشنا شد، من رسما بیچاره شدم !!!
هر وقت با نت کار دارم باید یه دور مک فیلترو راه بندازم!
خداوند صبری عطا کند
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ziba.O - 02 آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۴۰ ق.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ ق.ظ)software94 نوشته شده توسط: بابا دیروز ما نبودیم اینجا چه خبرا بوده.مدیر x86مبارکه انشالله.
اوا جان هوا هم که بارونیه بپر بیرون نیمه ها منتظرن
هوا تب داره عاشقها.
بابا شوخی کردم دختر سنگین باشه.سنگین وزنی به چه درد میخوره اخه
تازه تازه تازه تولدم مبارک
دوستم تولدت مبارک
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 02 آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۴۴ ق.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۴۰ ق.ظ)ziba.O نوشته شده توسط: (02 آذر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ ق.ظ)software94 نوشته شده توسط: بابا دیروز ما نبودیم اینجا چه خبرا بوده.مدیر x86مبارکه انشالله.
اوا جان هوا هم که بارونیه بپر بیرون نیمه ها منتظرن
هوا تب داره عاشقها.
بابا شوخی کردم دختر سنگین باشه.سنگین وزنی به چه درد میخوره اخه
تازه تازه تازه تولدم مبارک
دوستم تولدت مبارک
قربونت
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 02 آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۵۰ ق.ظ
حالا هی بگوو
تا کادو نگیری ول کن نیستیا
تولدت مباااااااااارک رفیق نازنینم...خواهر گلم...
پ.ن:یه تشکر ویژه از مانشت که باعث شد من و software94 الان بشیم دوستای صمیمی. یه هفته نبینیم همو مریض میشیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 02 آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۵۲ ق.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۵۰ ق.ظ)Ava.arshad94 نوشته شده توسط: حالا هی بگوو
تا کادو نگیری ول کن نیستیا
تولدت مباااااااااارک رفیق نازنینم...خواهر گلم...
پ.ن:یه تشکر ویژه از مانشت که باعث شد من و software94 الان بشیم دوستای صمیمی. یه هفته نبینیم همو مریض میشیم
کادو رو که بعدا اساسی میگیرم ازت
قربونت.رفیق کلمه کمی واسه دوستیه ما.خدا همه دوستارو واسه هم نگه داره.مارو هم واسه هم حفظ کنه.
مانشت دوستایه زیادی به من داد اما اوا یه چیز دیگه است
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۲۵ ب.ظ
تنها سایتی که برام باز میشه مانشته. ای لاو مای ای اس پی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۲۹ ب.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۱۲:۵۰ ب.ظ)پوونه نوشته شده توسط: رفقا یک سوال
ممنون میشم جواب بدین.
وقتی مقاله ای رو میفرستیم به یه کنفرانسی.. باید داده ها و برنامه های خودمون هم بفرستیم یا همون توضیحات مقاله کافیه؟
بعد اگه حتی اکسپت شد رفتیم ارائه باید اونجا دمو نشون بدیم و برنامه رو اجرا کنیم؟
+من فلشم سوخت ! فایلا و برنامه هام پرید! اصلا تعجب میکنم چرا تو کامپیوترم یه کپی ازشون نگه نداشتم!
از کارام فقط یه فایل متنی دارم الان!
میخوام بدونم لازمه دوباره فایلای برنامه و کلا دمو رو آماده کنم یا میتونم فقط نتایج و کارایی که انجام دادم رو ارائه بدم؟
تو ارائه ی مقالات لازم نیست شما برنامه ای اجرا کنید,اونجا از شما فقط توضیحات میخوان , اینکه ایده ی کلی چی بوده , چیکار کردید و چه نتیجه ای گرفتید, و مهمتر از همه دفاع خوب از مقاله و ایده تون در برابر داوران هست.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - neda_Network - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۱:۵۹ ب.ظ
بزرگترین اشتباهی که تو عمرم کردم این بود که گفتم مهندس ایتی هستم گفتن کامپیوتره گفتم اره هر روز دارم نرم افزار و سخت افزار درست میکنم تو خوابگاه حالم دیگه داره بهم میخوره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۲۶ ب.ظ
(۰۲ آذر ۱۳۹۳ ۰۲:۰۵ ب.ظ)پوونه نوشته شده توسط: وااای مرسی زهراجان خیالم راحت شد.
از صبح اعصابم به هم ریخته بود سر این قضیه.
خواهش میکنم ,موفق باشی دوسته من
راستی فلشت چی بود و چطوری سوخت؟؟؟؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Donna - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۴:۱۲ ب.ظ
خدایااااااااااااا
همه دنیا بخواد و تو بگی نه / نخواد و تو بگی آره ، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی / به محتاج تو محتاجی حرومه . . .
توکل میکنم به تو …
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۵:۰۱ ب.ظ
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای شیطنت های بی وقفه،بی خیالی هر روزه،
ناز و کرشمه ی من وآیینه،خنده های بلندو بی دلیل،
برای آن احساسات مهار نشدنی...
حالا اما...دخترک حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی هوا این همه بزرگ شده..
چه قدی کشیده طاقتم.. ضرب آهنگ قلبم
چه آرام و منطقی میزند...!
چه شیشه ای بودم روزی، حالا اما به سخت شدن
هم رضا نمیدهم،به سنگ شدن می اندیشم
اینگونه اطمینانش بیشتر است!!!
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را
قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است.
این روز ها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده
که خودم هم از خودم حساب میبرم...
در اوج شادی هم قهقهه سر نمیدهم و به لبخندی
اکتفا میکنم...چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانم،
همین که پیش اسمت می نشیند تمام
سرخوشی و بی خیالیت را از تو میگیرد
و به جایش وزنه ی وقار و متانت را
روی شانه ات میگذارد،نه اینکه این ها بد باشد،
نه، فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود
که دخترک حساس و شیرین درونم
زیر سنگی بمیرد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - taro - 02 آذر ۱۳۹۳ ۰۸:۱۱ ب.ظ
کاشکی زمون عقب بره .وایسه رو اولین حرفا .یه دل سیر گریه کنم. خاطره هاتو جا بذار.چشمامو میبندم برو. با گریه میخندم برو .به آرزو میرسونم با دستای خالیم تو رو . اگه گفتم برو اگه ازت جداشدم بیشتر به خاطر تو بود کمتر بخاطر خودم . تو که نمیتونی دیگه منو ببخشی...
گفتم برو خودم ولی نمیبینی حال منو .چرا یکی نمیرسه ببنده راه رفتنو. نیمه ی خالی سهم من. عشق خیالی سهم من.ارزوهام برای تو آشفته حالی سهم من. عطری دیگه شبیه تو توی اتاقم نمیاد. هیچوقت دیگه از ته دل خنده سراغم نمیاد.برای خوشبختی تو جاده نشست به انتظار . چطور دلت اومد بری خودت رو جای من بذار....
دستاتو ول کردم بری با اینکه دستام جون میداد هر کدوم از ما عشقشو باید یجور نشون میداد
|