|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۱۲:۳۶ ق.ظ
این فکرایه مسخره اگر از ذهن من برن بیرون منو خوشحال میکنن واقعا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۲۶ ق.ظ
یه زمانی هم یه بسته مانشت بود که پست می کردن و کــــــــــــــــــلی بحث داشت.
من چقدر از گذشته یاد میکنم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۳۶ ق.ظ
احیانا تبیان هم باز میشه؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۳ ق.ظ
ولی واقعا من هرجور حساب می کنم میبینم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا رفتن. اصلن برید تاپیک های قدیمی (نزدیک زمان تاسیس) رو ببینید، یه دونه کاربرش با کاربرایی که الان فعالیت دارن یکی نیستن!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۵۰ ق.ظ
چرا شما قدیمی هستید. تصحیح می کنم: بسیار معدود کاربران قدیمی فعالیت دارن هنوز.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: ولی واقعا من هرجور حساب می کنم میبینم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا رفتن. اصلن برید تاپیک های قدیمی (نزدیک زمان تاسیس) رو ببینید، یه دونه کاربرش با کاربرایی که الان فعالیت دارن یکی نیستن!
حاجی منو هم از قلم انداختیا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۲۴ ق.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا رفتن
شایدم رفتن عوض شدن اومدن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ق.ظ
خیلی کمبود وقت دارم، نمیرسم درست برای پایان نامه وقت بگذارم و فعلا این شرایط همینطوری هست و گذرا نیست
نمیدونم چیکار کنم؟؟؟؟؟
کسی تو شرایط مشابه بوده؟؟؟
عذاب وجدان میگیرم وقتی به کارام نمیرسم
قبلنا همیشه با برنامه ریزی پیش میرفتم ولی الان هیچ برنامه ای با شرایطم سازگار درنمیاد و نمیتونم بهش عمل کنم
تو فکرم یه تاپیک راه بندازم که صبح زود بیدار شم(مثلا۵) و بیام اونجا ساعت بزنم شاید کارم پیش بره(یه محرکی بشه برام، شاید کسی هم شرایطش مثل من بود به درد اونم خورد)، واقعا موندم چه برنامه ای بریزم، همش کارایی پیش میاد که به برنامم نمیرسم
عجب وضعی شده هاااااااااااااااااااااااا
**راستی تولدم مبارک**
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۱۳ ب.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: خیلی کمبود وقت دارم، نمیرسم درست برای پایان نامه وقت بگذارم و فعلا این شرایط همینطوری هست و گذرا نیست
نمیدونم چیکار کنم؟؟؟؟؟
کسی تو شرایط مشابه بوده؟؟؟...........
**راستی تولدم مبارک**
منم همچین شرایطی داشتم و متاسفانه استادا بیشترشون درک نمیکنن یا فراموش میکنن قبلا مشکلتو کلی واسشون توضیح دادی
یه تاپیک بزنید؛ سحرخیزان مانشت فکر خوبیه، جغدایی هم ک از نصف شب بیدار موندن نذارید بیان
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۲۸ ب.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: (22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: ولی واقعا من هرجور حساب می کنم میبینم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا رفتن. اصلن برید تاپیک های قدیمی (نزدیک زمان تاسیس) رو ببینید، یه دونه کاربرش با کاربرایی که الان فعالیت دارن یکی نیستن!
حاجی منو هم از قلم انداختیا
نه. شما هم جزو همون رفته ها هستید. کسایی که فقط سر میزنن ولی کاری نمی کنن حساب نیستن. به هر حال از دل برود هر آن که از دیده برفت
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۳۵ ب.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۲۸ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (22 اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: (22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: ولی واقعا من هرجور حساب می کنم میبینم خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا رفتن. اصلن برید تاپیک های قدیمی (نزدیک زمان تاسیس) رو ببینید، یه دونه کاربرش با کاربرایی که الان فعالیت دارن یکی نیستن!
حاجی منو هم از قلم انداختیا
نه. شما هم جزو همون رفته ها هستید. کسایی که فقط سر میزنن ولی کاری نمی کنن حساب نیستن. به هر حال از دل برود هر آن که از دیده برفت
من همیشه بچه آروم و خوبی بودم
مهمترین دستاورد من ، همون مصاحبه ای بود که گذاشتم و خوشبختانه پیغام هایی که دوستان بعد از ارشد دادن؛ ظاهرا براشون مفید بوده، این برای شروع و اتمام زندگی مانشتی من کافیه و راضی و خوشحالم که به کسی کمک کردم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۶ ب.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۳۵ ب.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: من همیشه بچه آروم و خوبی بودم
مهمترین دستاورد من ، همون مصاحبه ای بود که گذاشتم و خوشبختانه پیغام هایی که دوستان بعد از ارشد دادن؛ ظاهرا براشون مفید بوده، این برای شروع و اتمام زندگی مانشتی من کافیه و راضی و خوشحالم که به کسی کمک کردم
مسعود جان من که میدونم درگیر ارشد شدی وقت نمی کنی مانشت بیای. چرا بهونه میاری
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۸ ب.ظ
(۲۲ اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۴۶ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۳۵ ب.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: من همیشه بچه آروم و خوبی بودم
مهمترین دستاورد من ، همون مصاحبه ای بود که گذاشتم و خوشبختانه پیغام هایی که دوستان بعد از ارشد دادن؛ ظاهرا براشون مفید بوده، این برای شروع و اتمام زندگی مانشتی من کافیه و راضی و خوشحالم که به کسی کمک کردم
مسعود جان من که میدونم درگیر ارشد شدی وقت نمی کنی مانشت بیای. چرا بهونه میاری
من هر روز میام در ضمن ارشد برا من چیزی نیست( مثل آب خوردنه )
البته من ۲ ترمه درسام رو تموم کردم و الان درسی ندارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - n a z a n i n - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۴:۱۰ ب.ظ
-
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم،
لمس کن این با تو نبودنها را.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mammad_asir - 22 اسفند ۱۳۹۲ ۰۴:۴۴ ب.ظ
بجز فکر و اشک چیزی نمیتوان گفت .....................
|