|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zaynab - 13 آذر ۱۳۹۲ ۰۷:۴۵ ب.ظ
به یاد داشته باش که ذره ای عشق راهی طولانی میپیماید...
به یاد داشته باش که عشق فراوان تا ابدیت خواهد رفت...
به یاد داشته باش که دوستی سرمایه گذاری عاقلانه ای است...
گنجینه های زندگی بودن انسان ها در کنار یکدیگر است!!
من باور دارم …
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.
من باور دارم …
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.
من باور دارم …
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسیم تغییر یابد.
من باور دارم …
که گواهىنامهها و تقدیرنامههایى که بر روى دیوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
من باور دارم …
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.
من باور دارم …
« شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مىکند. »
چند جمله از نلسون ماندلا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 13 آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۳۳ ب.ظ
خدا را دیده ای آیا؟
به هنگامی که می فهمی دگر تنهــــــــــــای تنهایی!
رفیقی، همدمی، یاری کنارت نیست و می ترسی که راز بی کسی را با کسی گویی
یکی بی آنکه حتی لب گشایی، به آغوشی تو را گرم محبت می کند با عشق…
گمانم دیده ای او را
که من هم آرزو دارم ببینم باز هم او را
که او خود می گشاید دیده های روشن دل را…
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 13 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۳۵ ب.ظ
امیروز یکی از بهترین روزهای عمرم یا شایدم بهترین روز عمرم، از صبح وقتی که این اتفاق افتاد انقدر احساس خوشحالی می کنم که نگید و نپرسید، خیلی خیلی احساس خوبی دارم، نمی دونم چرا !؟
از مترو که پیاده شدم اونم از واگن قبل از ما پیاده شد، اون به سمت من میومدو من به سمت اون میرفتم، تو اون شلوغی نمیدونم چطور شد که نگاه من اونو گرفتو نگاه اونم منو ، همینطور به هم نگاه میکردیمو به هم نزدیک و نزدیک تر میشدیم، دیگه خیلی که به هم نزدیک شدیم سرشو تکون داد و گفت : " سلامٌ علیکم " منم گفتم " سلامٌ علیکم و رحمت الله " و از کنار هم رد شدیم، یه حاج آقایی بود . لابد الان میگید ملت دلشون به چه چیزایی خوشه ها... ولی باید بگم که تا نخوری ندانی...
خدایا صد هزار مرتبه شکرت... ما رو از این شادیها محروم نکن...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esmaeli.sh - 13 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۷ ب.ظ
آموختن آسان نیست
خستگی هر آن در کمین است
آزرده می شوی ، احساس شکست می کنی
شک می کنی که رها کنی و بگذری
می خواهی برکناره روی و وانمود کنی که اتفاقی نیافتاده
اما نه !
تو بازنده نیستی که یک مبارزی
پیش از آن که برنده باشیم باید بازنده باشیم
باید گاه بگرییم تا بتوانیم روزی بخندیم
باید آزرده باشیم تا روزی توانمند باشیم
اگر پیوسته بکوشی و ایمان داشته باشی
در پایان پیروزی از آن تو خواهد بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - farhud - 14 آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۰ ق.ظ
دیشب شبکه مستند یه برنامه نشون میداد،سخنرانی یه مرد معلول که دستها وپاهاش رشدنکرده بودن.یکی ازبهترین برنامه هایی بودکه ازتلویزیون دیدم.طوری حرف میزدکه میخکوب میشستی وفقط گوش میدادی.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ppositiveenergy - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۰۴ ق.ظ
چه رنجی می بری
وقتی حرف داری
و کلمه نداری
حتی
حالت در واژه ها هم نگنجد..............................
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گاهی کبوتری را میگری و در قفس نگه میداری و به آن عشق میورزی ...! اما کبوتر میمیرد ...! نیت تو کجا ...! و سرنوشت کجا ...!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دیوانه ات می کنند
مسئله هایی که در ذهنت به جای اینکه حل شده باشند
ته نشین شده اند.
چه رنجی می بری
وقتی حرف داری
و کلمه نداری
حتی
حالت در واژه ها هم نگنجد..............................
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گاهی کبوتری را میگری و در قفس نگه میداری و به آن عشق میورزی ...! اما کبوتر میمیرد ...! نیت تو کجا ...! و سرنوشت کجا ...!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دیوانه ات می کنند
مسئله هایی که در ذهنت به جای اینکه حل شده باشند
ته نشین شده اند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - farhud - 14 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۳ ق.ظ
(۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۰۶ ق.ظ)good-wishes نوشته شده توسط: میشه حدود ساعت یا اسم برنامه رو بگید ؟ که بشه ما هم ببینیم . ممنون
از
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
میشه دانلود کرد .
اسم برنامه رو متاسفانه یادم نیست. سه شنبه ۱۲ آذر. ساعت دور و بر نه شب.
پ.ن: لینک برنامه رو پیدا کردم. اسم برنامه هم
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - virtual girl - 14 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۶ ق.ظ
اینجا قزوین عجب بررررررررفی میاااااااد !
یووووهوووووو بریم برف بازی ! هی من میخوام بشینم سر درس و مقش ها ! خدایا ببین نمیذاری
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نارین - ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۴۸ ب.ظ
آقا ما هم برف میخواییم اینجا هوا ، هوای برفیه اما از آسمون هیچی نمیاد نمیدونم چرا والا ما به بارونشم راضییم. تازه کی گفته ما فرداآزمون داریم باید بخونیم ما میخواییم بریم بیرون خب ، من که عصر میرم دارم دیوونه میشم از استرس بیخیال بابا ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryam.raz - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۴:۱۲ ب.ظ
(۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۶ ق.ظ)virtual girl نوشته شده توسط: اینجا قزوین عجب بررررررررفی میاااااااد !
یووووهوووووو بریم برف بازی ! هی من میخوام بشینم سر درس و مقش ها ! خدایا ببین نمیذاری
خوش بحالتون چقد دلم برف میخواد.شیراز که خیلی وقته دیگه خبری از برف نیست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zaynab - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۴:۵۱ ب.ظ
اینجا داره برف میاد من رفتم بیرون زیر برف قدم زدم روحیه م خیلی بهتر شده
منتظرم برف حسابی روی زمین جمع بشه برم برف بازی
خیلی برف رو دوست دارم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۹ ب.ظ
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست؛
باید بنشینی و نظاره کنی؛
اما "مرکز" را که درست انتخاب کرده باشی،
دیگر هرچه می خواهد بچرخد....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۰۵:۴۱ ب.ظ
انشاالله با خواندن این دعا در صفر از بلادور و حاجت روا شوید
سُبحانَ اللّهِ یا فارِج اللهُمَ و یا کاشفَ الغم فَرِج همی و یُسر أمری و أرحَمَ ضَعفی وقُله(تَ) حیلَتی و أرزِقنی مَن حیثَ لا أحتَسِبَ یا رب العالمین
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۷:۳۷ ب.ظ
الهی ... !
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم ،
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی ...
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی ،
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی ...
کس به غیر تو نخواهم ، چه بخواهی چه نخواهی ،
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zaynab - 14 آذر ۱۳۹۲ ۰۸:۵۹ ب.ظ
خیلی دلم گرفته از اینکه می بینم این همه مدت برای رسیدن به چیزی که میخواستم صبر کردم و سختی کشیدم ولی حالا از اینکه به دستش آوردم نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت
ای کاش میشد زمان به عقب برگرده تحمل بعضی تجربه ها سخت تر از اونیکه که فکر میکین
|