|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - explorer - 10 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۴۱ ق.ظ
...Tomorrow Never Dies
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - **sara** - 10 آبان ۱۳۹۲ ۰۸:۴۷ ق.ظ
خیلی جالبه توی این دنیا انقدر دروغ و تظاهر زیاد شده که هر چی صادق تر و راستگوتر باشی بیشتر بهت شک می کنن!
کلا انگار ارزش ویژگی های مثبت با منفی جاش عوض شده...
بی خیال هر کی هر جور دوست داره فکر کنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۰ آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۰۶ ب.ظ
اگر همراه با هر دعایی که میکردم،قدمی بر میداشتم...
اکنون کنار خدا ایستاده بودم...
---------------------
اغلب فکر میکنیم چون خیلی گرفتاریم به خدا نمیرسیم
اما واقعیت این است: که چون به خدا نمیرسیم خیلی گرفتاریم....
---------------------
خدایا!
می دانم خالی از تقصیر نیستم،
اما می خواهم از این که مرا در هر حال دوست داری سپاسگزاری کنم ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 10 آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۱۶ ب.ظ
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود ..... وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او ..... گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون ..... پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان ..... کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان ..... دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم ..... چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او ..... در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین ..... کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم ..... وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل ..... وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من ..... گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن ..... من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا ..... طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۰ آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۱۰ ب.ظ
ندیدنت چه احساس بدیه
ندیدم و برات دل تنگ می شم
بگو کدوم هفته کدوم روز
کجا منتظر اومدنت شم....
سپردی دست کی پیرهانت رو
که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا
اگر این باد سرگردون بذاره....
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 10 آبان ۱۳۹۲ ۰۶:۴۹ ب.ظ
زندگی آب روانی است روان می گذرد ،
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nazanin_sh - 10 آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۵۴ ب.ظ
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه ی نو
زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد
زندگی بایست در پیچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذیرد
زندگی بایست یکدم یک نفس حتی
زجنبش وانماند
گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد
زندگی همچنان آبست
آب اگر راکد بماند چهره اش افسرده خواهد گشت
و بوی گند می گیرد.
در ملال آبگیرش غنچه ی لبخند می میرد.
آهوان عشق از آب گل آلودش نمی نوشند
مرغکان شوق در آئینه تارش نمی جوشند
................
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Donna - 10 آبان ۱۳۹۲ ۱۰:۴۶ ب.ظ
و ان مع العسر یسرا
Sent from my GT-S5660 using Tapatalk 2
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryam.raz - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۱۳ ق.ظ
خدایــــا
تـــو را چـــه کســـی در آغـــوش میـــگیـــرد کـــه اینچنیـــن آرامـــی؟؟؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۰۴ ق.ظ
باز محرم رسید، ماه عزای حسین
سینهی ما میشود، کرب و بلای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین
(کم کم بوی محرم داره میاد)
حسین ارباب مرا دریاب......
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nazanin_sh - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۱۰ ق.ظ
گدایان بینی اندر روز محشر
به تخت ملک بر چون پادشاهان
چنان نورانی از فر عبادت
که گویی آفتابانند و ماهان
تو خود چون از خجالت سر برآری
که بر دوشت بود بار گناهان
اگر دانی که بد کردی و بد رفت
بیا پیش از عقوبت عذرخواهان
سعدی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - lotus - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۰۱ ق.ظ
سیدی
خدا
پروردگارم
آنانکه تو را دارند همه چیز دارند و آنان که تو را ندارند هیچ ندارند...
چند روزی است فراموشت کرده ام. مرا ببخش. وقتی تو نیستس در زندگی ام انگار هیچ چیز سر جایش نیست...
مرا به خود وانگذاری
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 11 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ ب.ظ
سرم داره منفجر میشه چرا باید اولین روز هفته ام رو با یه سری ادم سر و کله بزنم که واقعا آدم رو مرز دیوانگی می رسونن!!!!
اخه مراعات حال دیگران هم بد نیست به خدا....
هر چه بیشتر مراعات دیگران رو می کنم و بهشون بیشتر احترام میزارم بیشتر به ادم ضربه میزنن :| اخه چی کار کنم که بلد نیستم منم مثل این ادم ها بی رحم باشم و بی تفاوت به حال و روز بقیه هر کاری دوست دارم بکنم؟! ادم بعضی وقتا دوست داره وسط دعاهاش بگه خدایا یه ذره به منم بی رحمی یاد بده!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۵۲ ب.ظ
چگونه شد که رسم بازی های کودکیم را فراموش کرده ام ؟!
آن روزها مادر مرا در آن سمت اتاق رها میکرد و خودش در سمتی دیگر آغوش باز میکرد و می گفت : بیا بیا بیا بیا
و من می دویدم . با چه ذوقی در اندیشه رسیدن به او گام بر میداشتم و چه لذت بخش بود لحظه رسیدن
این روزها خدا مرا در سمتی از اتاق زندگی رها کرده و خود در سمتی دیگر آغوش باز کرده و میگوید : بیا بیا بیا بیا
اما من آنقدر با نقش قالی سرگرم شده ام که یادم رفته او صدایم می زند
و دردی در دل دارم !!! که چرا رها شده ام ؟! پس خدا کو ؟!
چگونه شد که رسم بازی های کودکیم را فراموش کرده ام ؟!
۱۱ آبان ۹۲
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nazanin_sh - 11 آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۱۴ ب.ظ
(۱۱ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ ب.ظ)kati نوشته شده توسط: سرم داره منفجر میشه چرا باید اولین روز هفته ام رو با یه سری ادم سر و کله بزنم که واقعا آدم رو مرز دیوانگی می رسونن!!!!
اخه مراعات حال دیگران هم بد نیست به خدا....
هر چه بیشتر مراعات دیگران رو می کنم و بهشون بیشتر احترام میزارم بیشتر به ادم ضربه میزنن :| اخه چی کار کنم که بلد نیستم منم مثل این ادم ها بی رحم باشم و بی تفاوت به حال و روز بقیه هر کاری دوست دارم بکنم؟! ادم بعضی وقتا دوست داره وسط دعاهاش بگه خدایا یه ذره به منم بی رحمی یاد بده!!
اینجور مواقع به این فکر میکنم که چقد خدا مراعات مارو میکنه و باهامون راه میاد ولی دقیقا مثل همین آدما من نامردی میکنم و .....
|