|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 03 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۵۲ ق.ظ
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه
همین که کنارت نفس میکشم
برام هیج حسی شبیه تو نیست
تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه
تو زیباترین آرزوی منی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۳۹ ق.ظ
یه بازی فلش برای تست دقت
برای افراد زیر ۲۰ توصیه نمیشه.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۰۰ ق.ظ
(۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۳۹ ق.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: یه بازی فلش برای تست دقت
برای افراد زیر ۲۰ توصیه نمیشه.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
اقا ازاد! اخه این چیه نصفه شبی!
این وقت شب ...
وای قلبم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۶:۴۸ ق.ظ
(۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۰۰ ق.ظ)narges_r نوشته شده توسط: (03 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۳۹ ق.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: یه بازی فلش برای تست دقت
برای افراد زیر ۲۰ توصیه نمیشه.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
اقا ازاد! اخه این چیه نصفه شبی!
این وقت شب ...
وای قلبم...
واقعااااااااااااااااااااااااااااااااااا قلبم اومد تو دهنم ساعت ۴/۳۹ دقیقه ی بامداد این چه کاری بود من کردم آخه :| :| :| :| :|
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۴۲ ب.ظ
(۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۳۹ ق.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: یه بازی فلش برای تست دقت
برای افراد زیر ۲۰ توصیه نمیشه.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
تقدیم به شما
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
دوستان عزیز که دیشب بی خواب شدن نبینن لطفا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - الناز شاکردوست - ۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۰۲ ب.ظ
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است.
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.
و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ .
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۲۹ ب.ظ
قبلا بازی کرده بودم ولی بازم قلبم اومد تو دهنم!!!!!!یه همچین آدم شجاعی هستیم ما!!!!!!!
اونم تو روز روشن!!!!!!!!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۱۶ ب.ظ
بنده هم به نحوی قلبم در دهانم گیر کرد!
یه کلیپ خنده دار دارم، اینو به بچه های حدودا ۱۰ تا ۱۷ سال (خارجی) نشون میدن، بچه داره بازی میکنه، فاصله چشماش با مانیتور حدودا ۲۰ سانتیمتر هست، لامپ اتاق هم خاموش ؛ یه دفعه این تصویر ظاهر میشه . واکنششون بسیار جالب و خنده داره.
پ.ن: ببخشید اگه ناراحت شدید یا ترسیدید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۳۸ ب.ظ
دوستان این علامت " پ.ن" یعنی چی؟؟؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - my major - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۴۹ ب.ظ
(۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۳۸ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: دوستان این علامت " پ.ن" یعنی چی؟؟؟
پی نوشت!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تینا - ۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ ب.ظ
واقعا ترسیدم با اینکه نوشته های بچه ها رو خونده بودم و میدونستم که قرار یه تصویر ترسناک ظاهر بشه هنوز تپش قلب دارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ ب.ظ
همینها هستند!
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه!
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمیگردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدمهایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، .. .
آدمهایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خطهایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.
آدمهایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن…
آموخته ام که ...
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۸:۴۵ ب.ظ
چراسرعت مانشت اینقد پایین اومده!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - دریایه آبی پر تلاطم - ۰۳ آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۴۰ ب.ظ
اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید ؛ ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه میبست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود؛
محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛
همیشه میتوانستند تنها نباشند
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان ان نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم
اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان زندان حبس نمیکردیم
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....
اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا یود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ....
اگر عشق نبود
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند
اگر خداوند؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا
آنگاه نمیدانم
براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 03 آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ ب.ظ
عصر یک جمعه دلگیر...
دلم گفت بگویم، بنویسم...
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست...
عصر هر جمعه دلگیر...
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس....؟
Sent from my Galaxy S II (GT-I9100) using Tapatalk 2
|