|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 04 مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۹ ب.ظ
(۰۴ مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۰ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: یه موضوع برای پایان نامم تعریف شده که من هیچی ازش نمیدونم و حتی درسای مرتبطش رو هم پاس نکردم، نمیدونم باید چیکار کنمو از کجا شروع کنم!!!!!!!!!!!!!! حسابی سردرگم شدم
نگران نباشید راه میفتید
پیشنهاد می کنم در بخش پایان نامه ها هم بپرسید که دوستانی که می دونن کمک کنن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 04 مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۵۴ ب.ظ
آقایون و خانم ها....داغونم به شدت!!
بگین چرا...
.
.
.
امروز بعد از ظهر رفتم کتابخونه دانشگاه امیرکبیر که درس بخونم . ولی حراستش گفت که باید حتما ً دانشجوی اینجا باشی!! دیدم نمیشه
رفتم سمت دبیرستان البرز که برم تو کتابخونه اش ... دربونش گفت فقط شنبه تا چهارشنبه!!
رفتم کتابخونه تو پارک دانشجو ... گفتن روزای فرد مال خانم هاست!!
...
هیچی دیگه ... یه روز عقب افتادم...!!
حالا نشستم جلو کتاب نظریه بهش میگم : گفتم غم تو دارم...
میگه : گفتی یا نگفتی؟؟..گفتی یا نگفتی؟؟...گفتی یا نگفتیییییی؟؟
...
فکر کنم قید کنکور رو بزنم سنگین تر باشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 04 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ب.ظ
(۰۴ مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۵۴ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: آقایون و خانم ها....داغونم به شدت!!
بگین چرا...
.
.
.
امروز بعد از ظهر رفتم کتابخونه دانشگاه امیرکبیر که درس بخونم . ولی حراستش گفت که باید حتما ً دانشجوی اینجا باشی!! دیدم نمیشه
رفتم سمت دبیرستان البرز که برم تو کتابخونه اش ... دربونش گفت فقط شنبه تا چهارشنبه!!
رفتم کتابخونه تو پارک دانشجو ... گفتن روزای فرد مال خانم هاست!!
...
هیچی دیگه ... یه روز عقب افتادم...!!
حالا نشستم جلو کتاب نظریه بهش میگم : گفتم غم تو دارم...
میگه : گفتی یا نگفتی؟؟..گفتی یا نگفتی؟؟...گفتی یا نگفتیییییی؟؟
...
فکر کنم قید کنکور رو بزنم سنگین تر باشه
آخه اینم شد دلیل برای داغونی و جا زدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خب وسط پارک بساط میکردید، برید یه کتابخونه پیدا کنید که روزای فردش برای آقایونه یا اگر نزدیکیاتون امامزاده هست میشه برید اونجا ، حتی امامزاده هام بعضیاشون کتابخونه دارن و ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 05 مهر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۲ ق.ظ
(۰۴ مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۵۴ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: آقایون و خانم ها....داغونم به شدت!!
بگین چرا...
.
.
.
امروز بعد از ظهر رفتم کتابخونه دانشگاه امیرکبیر که درس بخونم . ولی حراستش گفت که باید حتما ً دانشجوی اینجا باشی!! دیدم نمیشه
رفتم سمت دبیرستان البرز که برم تو کتابخونه اش ... دربونش گفت فقط شنبه تا چهارشنبه!!
رفتم کتابخونه تو پارک دانشجو ... گفتن روزای فرد مال خانم هاست!!
...
هیچی دیگه ... یه روز عقب افتادم...!!
حالا نشستم جلو کتاب نظریه بهش میگم : گفتم غم تو دارم...
میگه : گفتی یا نگفتی؟؟..گفتی یا نگفتی؟؟...گفتی یا نگفتیییییی؟؟
...
فکر کنم قید کنکور رو بزنم سنگین تر باشه
سر کار می ذارین؟؟؟؟!!!!!!!!!!!همچین میگین داغونم انگار چه اتفاقی افتاده!!!!!!!!!!
خوب کتابخونه نرین بشینین خونه درس بخونین. رفت و آمد خودش کلی وقت می گیره .حتی اگه خونه شلوغ باشه باز به کتابخونه می ارزه جدی میگم
(۰۴ مهر ۱۳۹۲ ۰۳:۱۰ ق.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: پیری! عجب دردیست...
سلام های بیهوده، خوش آمد گفتن های بیهوده، گریه کردن های پیرانه، چشم های سرخ، دست های لزران، روح های سرد و خشک ...
همدیگر را دلداری میدادند با اینکه احساسم میگفت خودشان درددار ترینٍ آدم ها هستند.
زندگیشان بسیار از زندان، زندان تر بود، زندانی که "پیری" دوچندان میکند این درد را ...
به یاد شان باشیم، این ها هم روزی برای خودشان کسی بودند ...
دیداری از سرای سالمندان - ۳ / ۷ / ۹۲
میشه آدرسش بدین؟؟؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 05 مهر ۱۳۹۲ ۰۵:۰۹ ق.ظ
(۰۴ مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: آخه اینم شد دلیل برای داغونی و جا زدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خب وسط پارک بساط میکردید، برید یه کتابخونه پیدا کنید که روزای فردش برای آقایونه یا اگر نزدیکیاتون امامزاده هست میشه برید اونجا ، حتی امامزاده هام بعضیاشون کتابخونه دارن و ...
(۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۰۲:۲۲ ق.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: سر کار می ذارین؟؟؟؟!!!!!!!!!!!همچین میگین داغونم انگار چه اتفاقی افتاده!!!!!!!!!!
خوب کتابخونه نرین بشینین خونه درس بخونین. رفت و آمد خودش کلی وقت می گیره .حتی اگه خونه شلوغ باشه باز به کتابخونه می ارزه جدی میگم
آخه قضیه اینجاست...من فقط پنجشنبه عصر ها برای درس خوندن میرفتم کتابخونه دانشگاه امیر کبیر که هم تنوع بشه هم از دیدن خود دانشگاه و دانشجو ها انگیزه بگیرم ( ذوق کنم ) ...
خلاصه که امروز هر کاری کردم نشد درس رو نجات بدم
ولی یکی از دوستان مانشتی از ۸۹ کنکور داده تا امسال قبول شده!!!! خدایی آخر انگیزه بود...۸۹ ، ۹۰ ، ۹۱ ، ۹۲!! ۴ سال کنکور خوندن ... والبته امیر کبیر هم قبول شد... دمش گرم!!...هر وقت زده میشم یاد اون میوفتم میشینم دوباره درس خوندن!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 05 مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ ب.ظ
حکایت عجیبی است رفتار ما :
خدا می بیند و می پوشاند ... مردم نمی بینند و فریاد میزنند.... !
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 05 مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۴ ب.ظ
سلاااااام
دقت کردین امروز اصن هوا یه جوری باحال بود ؟ اخه تولدم بوده واسه همینه
خود شیفتگی در حد فیل در من نفوذ کرده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۰۹:۴۸ ب.ظ
(۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۴ ب.ظ)kati نوشته شده توسط: سلاااااام
دقت کردین امروز اصن هوا یه جوری باحال بود ؟ اخه تولدم بوده واسه همینه
خود شیفتگی در حد فیل در من نفوذ کرده
سلام
سالروز تولدتون بسیار مبارک باشه
ان شالله عمری طولانی و با برکت با سلامتی و شادی داشته باشید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 05 مهر ۱۳۹۲ ۰۹:۵۸ ب.ظ
کســی نیامده جـــــز او سر قـــرار خودش
نشستـ ه غرق تماشای شیعیـــان خودش
چـه انتظار عجیبیست اینکـه شب تا صبح
کســی قنــوت بگیرد بـه انتــظار خــودش
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - atenaa - 05 مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۰۶ ب.ظ
اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام
בلـَــم را בیگــر هیـــچ نمـے لرزانــב!!
בر مـَـטּ دلهـُــره….!!!
בر مـَـטּ تـــرس….!!!
בر مـَـטּ "احســآس مُــرבه است" !!
ایـטּ روزهـآ بــے خـیـآل خیـالـَم شـُבه ام...
مـُنتظرَم בنــیـا تـَمـام شـَوב...!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 05 مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۲۲ ب.ظ
(۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۴ ب.ظ)kati نوشته شده توسط: سلاااااام
دقت کردین امروز اصن هوا یه جوری باحال بود ؟ اخه تولدم بوده واسه همینه
خود شیفتگی در حد فیل در من نفوذ کرده
اوووووه .. متولد ماه مهر !!!
تولدت مبارک دوستم ایشالله به همه آرزوهات برسی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 05 مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ب.ظ
(۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۲۲ ب.ظ)saam نوشته شده توسط: اوووووه .. متولد ماه مهر !!!
تولدت مبارک دوستم ایشالله به همه آرزوهات برسی
می دونم ماه قشنگیه واسه همین تعجب کردید
ممنون
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۳۳ ب.ظ
(۰۵ مهر ۱۳۹۲ ۱۰:۲۳ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: ......
تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما ،
ته قلبت پشیمانی
و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز برگردی
نمی دانی که در را بسته او یا نه ؟
یکی با اولین کوبه ، به در ، آهسته می گوید :
بیا ، ای رفته ، صد بار آمده ، باز آ
که من در را نبستم ، منتظر بودم که برگردی
....
تو آیا دیده ای ، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها
بساط زورق اندیشه را
در صد خروش موج می پیچد
کسی سکان این زورق ، به ساحل می برد با مهر
و می داند که تو
بی آنکه در ساحل ، به شکری ، قدر این خوبی به جای آری
بدون گفتن یک ، یا خدا
این نا خدا ، از یاد خواهی برد
....
جوابت را ، نه از آنکس که پرسیدی
جوابت را ، خودش با تو ،
و با لحن و کلام مهر می گوید
که من نزدیک تو هستم ، به هنگامی که می خوانی مرا
آری ، تو دعوت کن مرا ، با عشق
اجابت می کنم ، با مهر
هدایت می شوی ، بر نور
خدا را دیده ای آیا ؟
گمانم دیده ای او را
که من هم آرزو دارم ، ببینم باز هم او را
به چشم سر ، که نه
او خود گشاید ، دیده های روشن دل را
لطیف و خلق آگاه است
چه زیبا می شود ،چشمی که می بیند ترا
چشم دلی ، از جنس نور و عشق و آگاهی
زیبا بود ممنون
خصوصا این بخش هاش که رنگی کردم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 05 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۱ ب.ظ
من این شعر خدا را دیده ای آیا ... که خانم vesta نوشتن رو خیلی دوست دارم
از آقای کیوان شاهبداغی هست
قدیما تو پروفایل خودم هم نوشته بودمش
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - n268 - 06 مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۰ ق.ظ
ادم گیج میشه که آزمونای مدرسانو شرکت کنه یا پارسه رو
مگه چند ماه دیگه وقت داریم؟؟؟
بعد تازه ادم میره تاپیک رتبه ی یکو میخونه .... هیچی نگم بهتره
|