|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra 67 - 31 مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۰۵ ق.ظ
دوست داشتن چیزی فراتر از احساس است. به مرور زمان درک خواهی کرد من تو را به قدر خودم ، به علاوه ی خوشی هایم دوست دارم.
به مرور اینکه خاطره هایمان را مرور می کنی، کسی شبیه من برایت دست تکان می دهد، اما من نیستم!!!!!!!! او خود توست در ابعادی که من دوستت داشتم.
کنار همه ی کارهای روزانه ات، کنار خستگی ها و لبخندها، کنار اخم ها و خوشی ها، همیشه سایه ام را خواهی دید که دارد تو را به دیوار خانه نزدیک می کند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 31 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۴۹ ق.ظ
خواستم جای دیگه ای بنویسم اما موضوع بسته شده بود.....از خیلی حرفها می گذرم فقط به همه دوستان و به خصوص دوستان قدیمی تر عرض می کنم مانشت را تنها نگذارید به خصوص شخص دکتر رو حرفهایی زده شد که دور از انتظار بوده....فامیلی دکتر تنهایی هست اما نذاریم تنها بمونه....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 31 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۳۷ ب.ظ
بیداد رفت لاله بر باد رفته را ....... یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان بر دمید ....... نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود ....... باران به دامن است هوای گرفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین ....... بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۱۰:۳۰ - ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰۶:۴۴ ب.ظ
حذف شد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 31 مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۰۹ ب.ظ
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم . . . . . . بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد . . . . . . مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد . . . . . . که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل . . . . . . بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی . . . . . . که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست . . . . . . حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز . . . . . . که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد . . . . . . همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینم
البوم یاد ایام از استاد شجریان دل را با خود می برد...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۰۸ ق.ظ
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا / با شاه دوست پرور دشمن گداز من
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۵۱ ق.ظ
تو این هفته ی آخر تا اعلام نتایج نهایی سوالهای زیر خیلی از من پرسیده میشه ولی من فعلا مجبورم یک جواب به همشون بدم :
کِی میری سر کار : مدرسان شریف!
دانشگات چی شد : مدرسان شریف!
کِی ازدواج میکنی : مدرسان شریف!
کِی میری سربازی : مدرسان شریف!
کی : مدرسان شریف!
چی : مدرسان شریف!
کجا : مدرسان شریف!
مطمئنم که هر کی که منتظر اعلام نتایج نهاییه همین حس و حال منو داره یه حس و حال بلا تکلیفی ، چون از دوستایی که ارشد قبول شدن پرسیدم گفتن دقیقا همین حالو داشتیم، هیچ نمیدونی قراره چی کار کنی، باز یه چند روزی خودمونو با بنایی مشغول کردیم این یکی دو روز هم بگزره خیلی خوب میشه ، یه زمانی هم حسرت همین یکی دو روز رو میخوریم که ای وای چه زود گذشت کاش بیشتر استفاده میکردیم....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ
این دنیا عذاب ..
اون دنیا هم جهنم.....
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
خدا میگن تو عالم ذر یه نما از زندگیمونو بهمون نشون دادی از ما رضایت گرفتی که ایا ما این زندگی رو دوستداریم یا نه! من این زندگییییییییییییییییی این عذااااااااابا رو دوست داشتم؟ من اوکی دادم که بیام زمین!!
باورم نمیشه
الان میگم خستم...بریدم... دیگه طاقت عذاب ندارم..... منو ببر پیش خودت ..دارم خفه میشم خداااا..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۹ ق.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: این دنیا عذاب ..
اون دنیا هم جهنم.....
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
خدا میگن تو عالم ذر یه نما از زندگیمونو بهمون نشون دادی از ما رضایت گرفتی که ایا ما این زندگی رو دوستداریم یا نه! من این زندگییییییییییییییییی این عذااااااااابا رو دوست داشتم؟ من اوکی دادم که بیام زمین!!
باورم نمیشه
الان میگم خستم...بریدم... دیگه طاقت عذاب ندارم..... منو ببر پیش خودت ..دارم خفه میشم خداااا..
ان شالله خداوند به زودی بهتون ارامش و شادی زیاد عنایت کنه الهی امین.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ ق.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: این دنیا عذاب ..
اون دنیا هم جهنم.....
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
خدا میگن تو عالم ذر یه نما از زندگیمونو بهمون نشون دادی از ما رضایت گرفتی که ایا ما این زندگی رو دوستداریم یا نه! من این زندگییییییییییییییییی این عذااااااااابا رو دوست داشتم؟ من اوکی دادم که بیام زمین!!
باورم نمیشه
الان میگم خستم...بریدم... دیگه طاقت عذاب ندارم..... منو ببر پیش خودت ..دارم خفه میشم خداااا..
فقط سختی ها رو نبین برو تو زندگیت نگاه کن چه چیزی دقیق باعث شد که قبول کنی بیای این دنیا !!!!
ما آدما عادت داریم فقط به منفیها دقت میکنیم و شروع میکنیم به نا شکری میگیم چرا اصلا منو آوردی تو این دنیا ولی اگه خوب نگاه کنیم به داشته هامون توی زندگی (چه مادی چه معنوی ) ازش تشکر هم میکنیم که ما رو به این دنیا آورد !!!!!!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ ق.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ ق.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: این دنیا عذاب ..
اون دنیا هم جهنم.....
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
خدا میگن تو عالم ذر یه نما از زندگیمونو بهمون نشون دادی از ما رضایت گرفتی که ایا ما این زندگی رو دوستداریم یا نه! من این زندگییییییییییییییییی این عذااااااااابا رو دوست داشتم؟ من اوکی دادم که بیام زمین!!
باورم نمیشه
الان میگم خستم...بریدم... دیگه طاقت عذاب ندارم..... منو ببر پیش خودت ..دارم خفه میشم خداااا..
فقط سختی ها رو نبین برو تو زندگیت نگاه کن چه چیزی دقیق باعث شد که قبول کنی بیای این دنیا !!!!
ما آدما عادت داریم فقط به منفیها دقت میکنیم و شروع میکنیم به نا شکری میگیم چرا اصلا منو آوردی تو این دنیا ولی اگه خوب نگاه کنیم به داشته هامون توی زندگی (چه مادی چه معنوی ) ازش تشکر هم میکنیم که ما رو به این دنیا آورد !!!!!!!
به عذابش.. به نارضایتی های اطرافیانت... به نارضایتی خودم... نمیارزه..چه خبر دارین از عذاب روحی و ...... مردم! هی خودمم به خودم این حرفو میزدم ..اما الان دیگه نمیتونم این حرفو تو مغزم بگنجونم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۲۳ ق.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۰۳ ق.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط:
به عذابش.. به نارضایتی های اطرافیانت... به نارضایتی خودم... نمیارزه..چه خبر دارین از عذاب روحی و ...... مردم! هی خودمم به خودم این حرفو میزدم ..اما الان دیگه نمیتونم این حرفو تو مغزم بگنجونم
فکر کردین الان همه خوشند و فقط شما دارین سختی میکشین؟!!!!!!!!!!
نمی خوام شعار بدم شاید خود من هم بارها تو موقعیت فکری شما قرار گرفتم ولی اگه از زندگی اطرافیانمون به جای عکس گرفتن فیلم بگیریم دیدمون تغییر میکنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - donya123 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۲۵ ق.ظ
چه قدر سخته که آدم اینترنت هم میاد بغض گلوشو بگیره
خدایا امروز چه دلتنگم.....
ولی ناامید نیستم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۱۰ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: دارم خفه میشم خداااا...
این خفه شدن دو حالت داره ، یک حالت اینه که یکی داره شما رو خفه می کنه ، که اینو نمیشه کاریش کرد حالت دومش اینه که خودتون دارید خودتونو خفه می کنید... چند وقت پیش همینطور که نشسته بودم و داشتم به مسائل عادی فکر میکردم یک دفه ذهنم به سمت یه موضوع خیلی بد منحرف شد ، بعد از دو دقیقه دیدم لباسم خیس عرق شده و قلبم به شدت داره میزنه و دمای بدنم به شدت رفته بالا... همونجا متوجه شدم که باعثو بانیه بیشتر این عذاب های روحی خود ما و در واقع ذهن ماست... مطمئن باشید که خیلی ها وضعیتشون بد تر از شماست ولی با خوشی دارن زندگی می کنن... سعی کنید در حال زندگی کنید ، نه به گذشته ی بدتون فکر کنید و نه از آینده ی بدی که هنوز نیومده بترسید... به هیچ کدوم از این دوتا فکر نکنید به دقیقه ای که دارید توش زندگی میکنید فکر کنید و به هیچ وجه خودتونو نگران گذشته ی گذشته و آینده ی نامشخص نکنید... بعد از اینکه تونستید این کار رو انجام بدید ذهنتون آماده میشه تا برای حل مشکلات یک راه حل پیدا کنه... قبل از اینکه به راه حل ها فکر کنید سعی کنید بدترین حالت ها رو روی کاغذ بنویسید بعد شروع به نوشتن راه حل ها کنید... مطمئن هستم که به آرامش میرسید...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mastercandidate - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۳۴ ب.ظ
(۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۴۲ ق.ظ)maneshty نوشته شده توسط: منم بدم نمیاد واسه تمرکز و همینطور تنظیم ساعت خواب امتحانش کنم.
والا من خیلی خوندم در موردش، با کسی که نتیجه گرفته باشه حرف نزدم. ولی خب می دونی چیه... اینکه فرستادن فرکانس الکترومغناطیسی به مغز... آیا به دستگاه های ایرانی اعتمادی هست؟ آیا دکترهای این رشته تخصص کافی پیدا کردند؟ اینا آدمو دو به شک می کنه
|