|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 05 تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ب.ظ
بازم دم "همراه اول" گرم که تولدمو تبریک گفت. و اِلا فکر نکنم کسی یادش بوده باشه
مگه این امتحانا میذارن ببینیم تو دنیا چی میگذره و دوروبرمون چه خبره (به قول دوستان : این نیز بگذرد )
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۰ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: بازم دم "همراه اول" گرم که تولدمو تبریک گفت. و اِلا فکر نکنم کسی یادش بوده باشه
مگه این امتحانا میذارن ببینیم تو دنیا چی میگذره و دوروبرمون چه خبره (به قول دوستان : این نیز بگذرد )
عیبی نداره . پارسال هم فقط همراه اول به من تبریک گفت
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۵۶ ب.ظ
گشنمه.
اومدم سنندج؛ احیانا از دوستان سنندجی کسی نیست ناهار مارو دعوت کنه؟ والا ثواب داره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۳۲ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: بازم دم "همراه اول" گرم که تولدمو تبریک گفت. و اِلا فکر نکنم کسی یادش بوده باشه
مگه این امتحانا میذارن ببینیم تو دنیا چی میگذره و دوروبرمون چه خبره (به قول دوستان : این نیز بگذرد )
تولدتون مبارک
ان شالله سالهای سال به خوبی زندگی کنید و موفق و شاد باشید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۵۷ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: بازم دم "همراه اول" گرم که تولدمو تبریک گفت. و اِلا فکر نکنم کسی یادش بوده باشه
مگه این امتحانا میذارن ببینیم تو دنیا چی میگذره و دوروبرمون چه خبره (به قول دوستان : این نیز بگذرد )
منم تولدم خرداد بود ، که امتحانات ما افتاد خرداد ، و همه تولد منو فراموش کردن
اشکال نداره . از طرف همه بچه های مانشت میگم :
تولدتون مبارک ک ک ک ک ک
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - The BesT - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۱۱ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
من هم همین احساس رو دارم ، با این تفاوت هرموقع پیش قدم میشم برای صحبت ،
مادر گرامی میفرمایند دختر مگه سرگنجشکی خوردی اینقدر حرف میزنی پاشو برو بذار تلویزیونم رو ببینم !!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۳۰ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۳۲ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: تولدتون مبارک
ان شالله سالهای سال به خوبی زندگی کنید و موفق و شاد باشید.
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۵۷ ب.ظ)شاپری نوشته شده توسط: منم تولدم خرداد بود ، که امتحانات ما افتاد خرداد ، و همه تولد منو فراموش کردن
اشکال نداره . از طرف همه بچه های مانشت میگم :
تولدتون مبارک ک ک ک ک ک
ممنون دوستای گلم دم شما هم گرم
چه اونایی که تو این تاپیک تبریک گفتن چه اونایی که با ارسال نظر و تو چت و ... تبریک گفتن
ممنون یه دنیا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yasemi - 05 تیر ۱۳۹۲ ۰۹:۱۳ ب.ظ
گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟
گفت چون از ته دل خوشحالم،
این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم آخر چرا؟
و او جواب داد :وقتی آدم این جور خوشحال باشد
" سرنوشت "آماده است چیزباارزشی را از آدم بگیرد!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 05 تیر ۱۳۹۲ ۱۰:۴۹ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: بعضی وقتا دلم واسه مــامــانم میسوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما ...
وای اره منم همین حس رو دارم ، وقتی می بینم که توی دنیای خودم و دنیای مجازی غرق شدم و اطرافیانم رو فراموش کردم حس بدی بهم دست میده.... از همون حسای بی عاطفه ای
گاهـی دلم میخواهد کسی [بیهوا] در ِ اتاقم را باز کند و حواسم را از همهچیز پرت کند، کاری کنــد کمی از فضایی که در آن غوطهورم جدا شوَم و چند ثاینهای از زمان فرار کنم؛ مثل همان وقــتهایی که توی کلاس ِ درس نشستــه بودیـم که یکهو ناظم یا کسی دیگر [بیهوا] در ِ کلاس را باز میکرد و رو به معلم میگفت: «اجازه میدین چند لحظه وقتِ کلاستون رو بگیریم و این شیرینیها و شکلاتها رو بین ِ بچهها تقسیم کنیم؟»
دلم کمی از این فرارهــای کوتاه میخواهد، یا به قولی برای چند لحظه هم که شده [زمان را] «دو دره» کنم..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 06 تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ق.ظ
ماجرای زیر نحوه ادب شدن بنده توسط خدا می باشد، اینجا نوشتم باشد که مایه عبرت سایرین گردد
روز نیمه شعبان بنا به دلایلی اوضاع و احوال من و خانواده ام اصلا خوب نبود. یهو نگاهی به آسمون کردم، گفتم خدایا ما رو گرفتی ها. هی میگی صبر کن، دعا کن، صبر کن. آخه چقدر دیگه. خب یه باره بگو دعای ما کشکه.
حالا بگذریم که بعدش خودم فهمیدم چه جفنگی گفتم و رفتم حرم جهت عذرخواهی
اما امروز یه خبر خیلی خوش بهم رسید که هم خوشحالم کرد هم تا اخر عمر ادبم کرد
در همسایگی مون خانم جوانی سه سال پیش همسرش فوت کرد. مشکلات مالی و فشار کار که بیمارش کرده بود از یه طرف، بحث حضانت بچه و فشارهای خانوداه همسر مرحومش و پسر چهار ساله اش که ازش بابا میخواست!! همگی عرصه رو بر این بنده خدا تنگ کرده بود. تنها راه نجاتش ازدواج بود اما متاسفانه خواستگاران مناسبی نداشت، خودش رو میخواستند بچه اش رو نه!!! ما هم کاری که ازمون بر نمی اومد فقط دعا می کردیم براش شب و روز!
گویا تازگی آقایی که خودش در کودکی یتیم بوده و مادرش اونا رو رها کرده و رفته دنبال زندگیش، پیشنهاد ازدواج داده به ایشون.
اینم اثر دعا.
یعنی جون گرفتم وقتی اینو شنیدم. خدا کسی رو یادش نمیشه، فقط همه چی به موقعش.
صبر می کنم، و باز هم صبر می کنم تا وقتی موقعش برسه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - babakk - 06 تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۱ ق.ظ
(۰۶ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۲۳ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط: من تازه این تاپیک رو دیدم.
یه چیزی برای من سواله که باپست اولتون شروع میشه. اونم اینه که شما یه سری سوال مطرح کردین که بقول خودتون دوستانتون هم نتونستند جواب بدن و البته یه سری چیزایی راجع به حکمت و اینا گفتین.
الآن هدف شما اینه که جواب سوالاتتون را پیدا کنید یا عقاید دیگران را به چالش بکشید.
چون برای هر کسی میشه یه جوری استدلال کرد. افراد در سطوح مختلفی از باور هستند و استدلال براشون متفاوته.
امیدوارم این توهین تلقی نشه ولی یک روستایی ساده در دورافتاده ترین نقطه زمین ممکنه خدا و حکمت خدا را باور داشته باشه و بشدت بهش معتقد باشه در حالیکه کتابی را هم مطالعه نکرده.و بالعکس . این بجهت این نیست که او چشم و گوش بسته چیزی را باور داره و اگه بدونه نظرش عوض میشه . بلکه این بخاطر باوریست که در قلبش هست و بجهت بعضی موضوعات و شرایطی هست که من نمیخوام دیدگاه دینی را در موردش بگم که بحث جدیدی باز بشه.
ولی بنظرم باز کردن اینگونه بحثها در اینجا ، بیشتر بنظر میرسه به چالش کشیدن عقاید دیگرانه.
تاکید مجدد میکنم که برای پاسخ بشما کتابها ی زیادی نوشته شده و افراد صاحبنظری هم در قید حیاتند که میتونن جواب شما را بدهند.
بنظرم شما اگه خواستید بگید تا من کتابهایی را بهتون معرفی کنم.
در پاسخ به شبهات مذهبی ، نیاز داریم که افرادی جوابگو باشند که جوابها کامل و مستدل باشه. شما هم اگه دنبال جواب مستدل هستید لطفا" به محل مناسبش رجوع کنید یا بگید تا من ارجاعتون بدم.
ما روزی بیش از بیست بار میگیم سبحان الله و شخصا" هم بلحاظ قلبی و هم بلحاظ استدلالی باین معتقدم نمیدونم چگونه مدیران اجازه میدن شما بسادگی در این موضوع ایجاد شک و شبهه کنید. اینجور بحث کردن در این سایت تخصصی کامپیوتر
مضراتش بیشتر از مزایایش هست. چون خیلی از سوالات و شبهات شما یا پاسخ کامل داده نمیشه یا بی پاسخ میمونه. اگه شما بخواهید اثبات یه قضیه ریاضی را رد کنید قطعا" نمیرید تو دانشکده هنر اینکار را انجام بدین. اگه سوال ریاضی هم دارید همینطوره.
با اینحال من خصوصی در خدمت تون هستم و میتونیم منابع مناسبی معرفی کنم و همچنین در یه روز تعطیل باهم ساعتها بحث کنیم. حتی حضوری هم خواستید میسره.نمیگم خیلی با سوادم ولی جواب بعضی سوالاتتون را میتونم بدم. بدون اینکه بخوام به منابع مذهبی تکیه کنم.
طرح بعضی موضوعات باین شکل در محیط باز ، بدون رعایت بعضی شئونات از نظر من اگه توهین به مقدسات تلقی نشه با اینحال مجاز نیست.
نمیشه هم هی بیایم کلماتتون را درست کنیم.
تاپیک بسته میشه.
اون تاپیکو بستین نمیدونم کجا باید جواب شما رو بدم.
اولا که خیلی عجیبه که شما تازه اون تاپیکو دیدین چون تو مباحث عمومی هست و مطمئنا دیده بودینش.
من عقاید کسیو به چالش نکشیدم و صرفا خواستم نظر خودشونو درباره موضوع بیان کنن.ضمن اینکه من موضوع رو در مبحث عمومی مطرح کردم. یکی از مدیرها انتقال داد به قسمت مذهبی.
نمیدونم بحث اون روستایی چه ربطی به موضوع داره. یعنی بدون تحقیق خدا قبول بشه بهتره یا در موردش تحقیق بشه.
مگه کسی گفت که شما سبحان الله نگین؟ یا کسی گفت خدا وجود نداره؟
تو اون تاپیک سعی داشتم نظرات بقیه دوستانو در مورد سوالهام بدونم. نه توهینی به کسی شد نه توهینی به عقیده کسی.
شما اگه میخواستین بحث کنین و ادعای اینو دارین که جواب سوالات مطرح شده رو دارین میتونستین نظرتونو درباره موضوع تو همون تاپیک بنویسین نه بیان ببندینش.
نمیدونم کی شما اومدین هی کلمات منو درست کردین؟
من از تورات مطلبی گذاشتم که بدلیل اینکه از کتاب آسمانی بود و خواستم عین مطلب باشه همونو کپی کردم. که یکی از مدیرا مطلبو ویرایش کرد. منم که حرفی نزدم.
میتونستین یک بار پیام بدین که مطلبو عینا نذارم ، اینکارو انجام میدادم.
من قبلا هم مطلبی زدم شما اومدین نتیجه گیری خودتو نوشتین و تاپیکو بستین.
به نظرم یکم بیشتر میتونین برای فهم کاربرای سایت و برای وقتی که تو این سایت صرف میکنن ارزش قائل بشین.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - babakk - 06 تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۱۳ ب.ظ
با توجه به لحن صحبت کردنت نیازی نمیبینم جوابی بهت بدم.
خوش باشی.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 06 تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۵۸ ب.ظ
(۰۵ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۵۷ ب.ظ)شاپری نوشته شده توسط: منم تولدم خرداد بود ، که امتحانات ما افتاد خرداد ، و همه تولد منو فراموش کردن
اشکال نداره . از طرف همه بچه های مانشت میگم :
تولدتون مبارک ک ک ک ک ک
منم تولدم خرداده. فقط همون چنو سال اول تحصیل تولدم تو امتحانا نبود.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sir_ams - 06 تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۳۸ ب.ظ
آخه تو چقدر پر رو هستی!××××
آدم شو دیگه! یه کم به خودت بیا!
سرمایه ات همینجوری داره میره! به همین راحتی ! تا لنگ ظهر خوابی× شب تا دیر وقت بیداری× پروژه! کنکور!
به خودت بیا! واقعا که......
تو همون ادمی؟
من که فکر نمیکنم!
فقط همین رو بگم که یه کم دیگه دیر بشه دیگه حتی نمیشه برات تاسف خورد! باید برات زاااااار زد!
به خودت بیا پسر جان!
همین×
|