هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۳:۱۳ ب.ظ
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی؛ از آبرو؛ از هستی؛ انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Dark Knight - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۳:۵۰ ب.ظ
تقریبا همه چیز
تمام انتظارات تمام غرورها تمام ترس های از شکست
همه این ها در چهره مرگ رنگ می بازند
و تنها خودش به عنوان چیزی که مهم است باقی می ماند
در نظر داشتن این که قرار است بمیرم بهترین راهی است که میشناسم برای اینکه در دام تفکر آن چیزی که برای از دست دادن دارم نیوفتم
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pakzad - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۳:۵۸ ب.ظ
مثل یه پروانه ببین، اسیر مشت بسته ام
از این همه پرسه زدن، کوچه به کوچه خسته ام
تو لحظه های بی کسی، اسیر ناباوری ام
تو قاب خالی جنون، یه عکس خاکستری ام
توی این ثانیه های بی رمق، لحظه های آبیتو حروم نکن
این روزا ابری و خاکستریه، شبای آفتابیتو حروم نکن
بگو خورشید از کدوم ور در اومد، که تو مثل قصه رویایی شدی
ماهی زخمی پاشوره ی حوض، کیو خواب دیدی که دریایی شدی
آلوده ام همرنگ با مرداب، نفرینی ام در حسرت بیداری از این خواب
برای من که رفیق سفرم، مرهم زخمای خستگی تویی
برای من که غریب جاده هام، آخرین همدم خونگی تویی
از رو گُل برگ گلای کاغذی، اشکامو با دست آلوده بچین
منو تو آینه ها شستشو بده، تو چشام حادثه ی عشقو ببین
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - teacherpc - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۷:۲۸ ب.ظ
The most selfish one letter
...........word
بیشترین خودخواهی یک کلمه یک حرفی است
"I“
من
Avoid it.
از آن بپرهیز
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sir_ams - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۷:۵۲ ب.ظ
یا فارس الحجاز
خدایا من به قولم عمل نکردم یا دیر دارم بهش عمل میکنم اما تو صادق الوعد هستی
خسته شدم بهم نیرو بده
همین
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yasemi - 30 فروردین ۱۳۹۲۰۸:۰۹ ب.ظ
چقدر ترسناکه برای فهمیدن حقیقت ، از طنابی بالا بری که از دروغ بافته شده . ..
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 30 فروردین ۱۳۹۲۱۰:۴۹ ب.ظ
ماهی قرمزم ،یکیش امروز مرد ...... دوستش تنها شد....
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 30 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۰۴ ب.ظ
(۳۰ فروردین ۱۳۹۲ ۱۰:۴۹ ب.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: ماهی قرمزم ،یکیش امروز مرد ...... دوستش تنها شد....
حداقل یه آینه کوچیک بذار توی تنگ، تا اون یکی از غم تنهایی دق نکنه.
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 31 فروردین ۱۳۹۲۰۳:۳۷ ب.ظ
دل تنگم میخواست درباره فراموش شدن قرآن تو زندگیمون (خودم بیشتر از همه) چیزی بگه، یاد این افتادم دکتر شریعنی این حرفای دل منو خیلی بهتر و زیباتر و با یه نگاه وسیعتر بیان کرده
واقعا قابل تامله!
قرآن کتابی است که با نام " خدا " آغاز می شود و با نام " مردم " پایان می یابد!
کتابی " آسمانی" است اما بر خلاف آنچه مومنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!
قرآن کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است، و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات!
آن هم حج و نماز!
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست!
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لای آن را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را که خواندنی نام دارد دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و بادشانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛
اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند: " چه کسی مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است
قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام
یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته، یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده، یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته، یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... آیا واقعاً خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟!
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند: "احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است!
قرآن! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو آز آخر به اول، یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند!
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو
آنان که وقتی تورا می خوانند چنان حظ می کنند، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است، که به صلیب جهالت کشیدیم!
واقعا من هم شرمنده ام!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 31 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۱۸ ب.ظ
بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند
روزی پروانه خواهیم شد.
سال ۹۰ که اینجا عضو شدم،فکر نمیکردم عضویت همانا و رفتن تا سال بعد همانا، سال ۹۱ که دوباره یاد مانشت کردم، بازم فکر نمیکردم بناست ۹۲ خداحافظی کنم. واینکه توی این چند ماه اینقدر به اینجا عادت کنم و دوستان خوبی پیدا کنم
القصه اگر بار گران بودیم رفتیم ......
البته عضو نام آشنایی نیستم که بخوام قبل رفتن خداحافظی کنم، این پست رو برا دل خودم زدم.
خیلی دلم میخواست روزی که نتایج اعلام میشه، باشم و رتبه های خوب تون رو ببینم و کیف کنم، بعدش ببینم دانشگاه های خوب قبول شدید و ازتون شیرینی بگیرم و یا به اونایی که از نتیجه خیلی راضی نیستند دلداری بدم و امید برای سال بعد یا موفقیت توی عرصه های دیگه زندگی. دوست داشتم شاهد دکتر شدن یه عده از دوستان باشم و بهشون تبریک ویژه بگم ، دلم میخواست برای دوستانم که کنکور آزاد و یا انفورماتیک دارند آرزوی موفقیت کنم.
از طریق این پست همه این تبریک ها و دلداری ها و آرزوی موفقیت ها رو یه جا اعلام می کنم.
شاد و پیروز باشید.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 31 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۵۴ ب.ظ
در سرزمین غربت ، مردن چه سود دارد ؟
با مردمان بی دل ، گفتن چه سود دارد ؟
با آسمان خسته ، با ابر دل شکسته ،
با درد ریشه بسته ، رستن چه سود دارد ؟
بودم به عشق یاران ، عمری در این بیابان ،
وقتی که دلبری نیست ، ماندن چه سود دارد؟
با این همه گلایه ، با این شکایت
سنگ صبور اگر نیست ، گفتن چه سود دارد ،
این کوهسار سنگی ، باغچه های رنگی
وقتی شقایقی نیست ، دیدن چه سود دارد ؟؟؟
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 01 اردیبهشت ۱۳۹۲۰۱:۱۰ ق.ظ
(۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۲:۳۰ ق.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: خدایا دریاب،شب خیلی سختیه خیلییییییییییییییییییی........ چقدر بده خاظراتت که چند سال ازش دور بودی و حتی جرات نمیکردی تو تنهایی خودت تو فکر خودت بهشون فکر کنی مبادا که اشک از چشات بیاد پایین...بعد این همه سال دوباره واس یه لحظه کوچولو جرات کنی خاظراتتو یه کوچولو مرور کنی..بعد قلبت بلرزه...بگی..خدااااااااااااااا چرا؟یا نه خدا نه..بنده خدا چرااااااا؟ انگار دیروز بوده......خدایا کمک کن.....
آرامش میخوام....چقدر خاطرات برام عزیزن امااااااا قریب و غریبند...
به خاطرات قشنگت فکر کن...به بچگی هات...
به وقتی که ناظم مدرسه به خاطر شیطنت دنبالت میکرد و تو هم از ترس قلبت میومد بیرون!
به شبایی که دیروقت بود و مامانت بهت دیکته میگفت و تو وسط نوشتن از خستگی بازی خوابت میبرد...
بچه های تو کوچه...استرس اومدن و دعوا کردن با بچه های بزرگتر...کمک کردن به سالمندای محل و...........یه عالمه خاطره های قشنگ..
شاید گذشته بر نگرده....ولی میشه ازش کلی درس بگیریم و کاری کنیم تا آینده ای که داره میاد قشنگ باشه
پس افسوس نخور و بخند!!
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 01 اردیبهشت ۱۳۹۲۱۱:۱۲ ق.ظ
(۳۰ فروردین ۱۳۹۲ ۱۰:۴۹ ب.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: ماهی قرمزم ،یکیش امروز مرد ...... دوستش تنها شد....
ا
سلام خوب میتونی آزادش کنی تا خوشحال بشه
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - teacherpc - 01 اردیبهشت ۱۳۹۲۰۴:۵۰ ب.ظ
خدایا دریاب ضعیفان را
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - teacherpc - 01 اردیبهشت ۱۳۹۲۰۸:۱۰ ب.ظ
امروز واسه احترام به استادی کارش رو زدتر از موعد انجام دادم هرچند با اون استاد دیگه هیچ وقت نیاز پیدا نمیکنم و نخواهم کرد ولی وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم اما به خاطر پارتی بازی و زود انجام دادن کارشون از سوی مدیرم توبیخ شفاهی شدم هرچند ازوقت استراحت و نهارم زدم بعد گفت حالا چه نسبتی باهاتون داشت گفتم گفتم هیچی استاد راهنمایی بود گفت من گفتم اشنایی درجه یک بوده (بار اخرت باشه ازاینکارا میکنی) (نمیشه توجیه کرد باید بگی چشم)همین (خیلی احساس احترام خاصی دارم نسبت به کسی که کلمه ای بهم یاد داده) ولی خیلی ناراحت شدم تا ۳ ساعت اثراتش بود از یه طرف پیش خودم میگفتم پدر و مادر و معلم و استاد اینا واجبن احترامشون از یه طرف میگفتم به خودم حقته پارتی بازی نباید بکنی ادم بعضی وقتا هنگ میکنه خدا چیکار باید میکردم کارم درست انجام میدم و دوس ندارم کسی الکی توبیخم کنه اخه من از وقت استراحتم زدم چیکار باید میکردم هنوزم گیجم کار درست چی بود!!