|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elect - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۴۷ ق.ظ
.....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۵۰ ق.ظ
(۰۱ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۴۱ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: با این نگرش و دید منفی قرار نیست چنین چیزی رو پیدا کنی. وقتی از اول خودت رو باخته فرض می کنی قرار نیست آخرش موفق بشی.
آره من که واقعاً دیدم منفیه. به خصوص تو این یکی دو سال اخیر خیلی سیاه شده.
آینده خیلی برام مبهمه.
ولی من هروقتم از پیش باخته نبودم آخرش باختم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elect - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۵۹ ق.ظ
.....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hope_ - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۴۲ ق.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۳۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط: نمیدونم. فکر کن ۳-۴ سال از عمرت هدر رفته، میتونی زمان رو برگردونی؟
نمیدونستم مساله شما فقط با به گذشته رفتن حل میشه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۵۹ ق.ظ
(۰۱ بهمن ۱۳۹۷ ۱۱:۵۵ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: بارها اومدم اینجا چیزی بنویسم ولی یه احساس درونی عمیق رو نمیشه اونطوری که حق مطلب ادا بشه توصیف کرد.. الانم نوشتم و پاک کردم.
فقط این که به خاطر موضوعی که در گذشته اتفاق افتاده و مقصرش هم تا حد زیادی خودم بودم به شدت احساس گناه میکنم.. ای بابا نمیشه بیشتر نوشت ...
مسئله رو خیلی پیچیده نکنید به قول معین گذشته ها گذشته به فکر آینده باش
افزون بر این من نمی دونم چه اتفاقی برای شما در طی این چند سال گذشته اتفاق افتاده که اینقدر شما رو اذیت کرده اصولا تو خیلی از موارد خیلی از ما ایرانی ها یه مسئله خیلی کوچیک رو خیلی بزرگش می کنیم مثلا کسی که کار نداره آنچنان از این مسئله نداشتن کار افسرده میشه که نگو بعد همین شخص اگه بره سرکار هر روز می گه عه اینم شد زندگی هر روز باید بیایی سرکار
خیلی سخت نگیرید ...
(۰۱ بهمن ۱۳۹۷ ۰۸:۲۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (01 بهمن ۱۳۹۷ ۰۴:۱۷ ب.ظ)elect نوشته شده توسط: پس در صورتت تمایل از جذابییت های بازار بگین (همینطورر دیگران هم ج بدن ممنون میشم)
موضوع انشا: میخواهید چه کار شوید
بستگی داره. برای من دیدن سر زندگی بازار جذابیت داره. برنامه نویسی مستلزم اینه که چند ساعت فقط با کامپیوتر کار کنم. دوست دارم با آدم ها مراوده کنم تا کامپیوتر. به علاوه فکر می کنم تو بازار آزادی عمل بیشتری دارم تا برنامه نویسی. تو برنامه نویسی تهش اینه که آدم فریمورکشو عوض می کنه یا زبان برنامه نویسی رو. تو بازار آدم میتونه خلاقیت های متنوعی رو بزنه برای گسترش کسب و کارش به خرج بده. یا اصلا کسب و کارش رو عوض کنه. یا مثلا تو چند تا کار سهم داشته باشه.
انگیزه های مالی، استهلاک بالای برنامه نویسی و عمر پایین کار برنامه نویسی رو هم به دلایل عدم علاقه من به بازار اضافه کنید.
به علاوه دیگه دوست ندارم برای کسی کار کنم. آزادی عملم گرفته میشه. شاید به خودتون بگید کار بازار هم درگیری خودش رو داره. اما دیگه آدم برای یه بانک رفتن نباید با دو نفر هماهنگ کنه و تازه بعدش هم وسط کار یکی زنگ بزنه که اینترنت من وصل نمیشه برگرد اداره درستش کن! دوست ندارم رییس داشته باشم تا (احیانا) تو زندگی شخصیم فضولی کنه. تو شرکت های خصوصی که بیشتر سهم به رییس و سهامدار های شرکت میرسه. برنامه نویس عملا داره تو جوب بقیه آب میریزه.
من کارها رو تقسیم می کنم (که البته تقسیم بندی دقیقی هم نیست) به کارهای خدماتی و سرمایه گذاری. کار خدماتی ویژگی مهمی که داره اینه که تا زمانی که فرد کار می کنه بهش پول میدن و اگه کار نکنه کسی بهش پول نمیده. مثل کار مهندس ها، وکلا، مشاورها و حتی کارمندان دولت (تا حدی). کار سرمایه گذاری برعکسه. طرف به خاطر سرمایه ای که داره پول در میاره. فرضا صاحب یه کارگاه میتونه یه فرد مورد اعتماد پیدا کنه برای مدیریت کارگاه و خودش دیگه درگیر کار نشه و فقط سودش رو بگیره. حتی آدم هایی هستن که چند تا آپارتمان اجاره دادن و از این طریق درآمد دارن. حالا بعد از چند سال یه برنامه نویس کمک کرده به موفقیت یه شرکت دیگه و موقع ترک شرکت هیچی به غیر از حقوقی که گرفته نداره. اما همین فرد علاوه بر اجاره آپارتمان ها که در طی سالها گرفته، سرمایه خودش (آپارتمان ها) رو هم حفظ کرده.
این بود انشای من
متاسفانه اکثر ما انسان ها نمی دونیم چی می تونه خوشحالمون کنه گاهی وقتا اینقدر درگیر یادگیری و هدف و غیره میشیم ممکنه زندگی کردن رو فراموش کنیم مثلا یه شخصی با این هدف که بره سرکار دولتی کلی درس می خونه بعد تو ازمون های استخدامی های مختلف شرکت می کنه و غیره یهو می بینه مثلا ۲۹ سالش شده و تازه اون کار رو پیدا کرده حالا بعد یه مدت از اون کار دلسرد میشه بنا به دلایلی که گفتی که یکیش همینکه تو یه تایم خاصی هر روز باید سرکار بری و یکی دیگه رئیس شماست و شما باید یه ساعت مشخصی در اختیار اون مدیر باشی و ....
کار کارمندی یه بدی دیگه هم داره اینکه شما باید منتظر بمونی و دقیق سر یه تایم خاصی حقوق بگیری و مثلا فرض کن یه مشکلی پیش اومده وسط ماه پول نداری دیگه درخواست حقوق نمی تونی از شرکت داشته باشی باید از دوستات بگیری که اونا هم کارمند هستن و اول ماه روی اون یکی دو میلیونی که می گیرن برنامه ریزی می کنند و نمی تونن اصولا بهت پول قرض بدن ولی اگه تو کار بازار باشی ممکنه دوستانی داشته باشی که روزانه یه میلیون درامدشون باشه و اینجور ادم ها راحت تر می تونن به ادم پول قرض بدن و اگه یخورده فکر کار کنه به راحتی می توان با یه سرمایه گذاری کوچک چند نفر دیگه کار کنند و شما فقط بری به اونا سربزنی و سرماه سود فکرت ( سرمایه گذاری ) رو بگیری نه مثل کار کارمندی حالا این کار می تونه کارمند ساده باشه یا به برنامه نویس یا شبکه کار و...
بهترین حالت اینه که یخورده توقعات خودمون رو بیاریم پایین و پول کمتری هر ماه دستمون بیاد ولی خودمون رییس خودمون باشیم .
اینم نظرات من بود الان هیچکی لایک نمی کنه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۰۹ ب.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۱۶ ق.ظ)elect نوشته شده توسط: اون سیستمم ک خونه بخرییم اجاره بدیمم و اینا منن نمیپسندم زیاد.
کارتولیدی جذابتره برام دیدنن محصولل تولیدت دس مردم حس خوبیهه برا من
یکی از بجه های کلاس زبانمون جن ماهه با ی دوستش تولیدی محصوللات چرمی راه انداختن با ی چرخ شروع کردن الان ۶ماه نشده سفارش از کردستان عرراق و ترکیه دارن
جالبه یکیشون برق امیررکبیر خونده ۷۲ایه. تو۲۵ سالگیی کسبو کاری دارهه با برند خودش و صادررات استارت زدهه.
من سیستم ترکیبی رو میپسندم. سرمایه گذاری در کسب و کارها و جاهای مختلف.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elect - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۰۲ ب.ظ
.....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hope_ - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۰۴ ب.ظ
.....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milad_Hosseini - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۲:۳۳ ب.ظ
+دوستم از آمریکا بهم پیام داده میگه میلاد جوون یه خواهش کوچیک میتونم بکنم؟(اون ایموجی میمون که دستاش رو چشمش هست هم گداشته بود که بگه مثلا خجالت کشیده)
-من گفتم بفرما عزیزم..شما امر کن..
+میلاد میتونی آمار یه نفر رو توی فلان دانشگاه در بیاری؟؟(بازم اون میمونه بود)
-من بهش گفتم واسه پسرخالت میخوای؟؟ایران کسی میخواد آمار طرف رو؟؟
+گفت نه راستش، واسه خودم میخوام(این بار شد دوتا میمون و اون استیکر خنده همراه با عرق شرم)
-بهش میگم ، مرد به خودت بیا..تو آمریکا هستی لعنتی...چه ربطی به تو داره آخه این دختره..
+برگشت گفت حس خوبی دارم نسبت بهش
-بهش میگم لعنتی از توی اینستاگرام چطور حس خوب میدا کردی نسبت بهش؟؟میخوای بیاریش پیش خودت؟؟
+گفت اگه وضعشون خوب باشه شاید...
آخرشم برگشت گفت میلاد ای کاش میشد بیای اینجا پیشم...خوش میگذشت :| :|
من فکر کردم شوخی میکنه...
تا اینکه دیشب بعد از چهار پنج روز دوباره پیام داد میلاد چه کار کردی...؟؟آمار گرفتی...؟
خلاصه که سوال آماری داشتین من در خدمتم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - abolfazl pepco - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۴:۱۲ ب.ظ
مشک بر دوش به دریا آمد
همه گفتند که موسی آمد
نفس آخر ماهی ها بود
ناگهان بوی مسیحا آمد
از سر و روی فرات، آهسته
موج می ریخت که سقا آمد
او قسم خورده که سقا باشد
آن زمانی که به دنیا آمد
دست بر زیر سر آب نبرد
علقمه بود که بالا آمد
از کمین گذر نخلستان
با خبر بود که تنها آمد
کاش آن تیر نمی آمد، حیف
از بد حادثه امّا آمد
انکسار از همه جا می بارید
از حرم شاه حرم تا آمد
داشت آماده ی هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد
از دل علقمه زیبا می رفت
مثل آن لحظه که زیبا آمد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۴:۵۰ ب.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۰۱:۰۲ ب.ظ)elect نوشته شده توسط: بله همه تخمرغاا نبایدد بره تو ی سبد
ولی برا شروع ب نظرم تمرکز رو ی کار بهتره ب ی ثباتی ک رسیدد میشه سپردش ب ادم مورداعتمادیی و رف سراغ بعدیی
تاریخچه هولدینگاا و زندگی کارافرینا رو میبیتم اکثرن همین متدن . ی کسبوکار جدید شرو میکنن ب بلوغ ک رسید میرن استارت بعدی
احتمالن بتونم بزودی با یکی ازتولیدکنندهای ی برند خ معتبرر هم گفتگو کنم
خ اتفاقی ی بازاریاب خ خ خوشفکر و باانرزی هم اشناشدم.
وقتیی میری تو مسیرر انگار ادمایی ک میتونن کمک باشنن خودشونن میان سمتت
کلی فکر تو سرمه
الگوریتم و قاعده کلی نداره. من جور دیگه ای شروع کردم. از ته به سر. یا شایدم اصلا بدون سر.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۴:۵۸ ب.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۰۲:۳۳ ب.ظ)Milad_Hosseini نوشته شده توسط: +دوستم از آمریکا بهم پیام داده میگه میلاد جوون یه خواهش کوچیک میتونم بکنم؟(اون ایموجی میمون که دستاش رو چشمش هست هم گداشته بود که بگه مثلا خجالت کشیده)
-من گفتم بفرما عزیزم..شما امر کن..
خیلی سخته آمریکا بودن. همین که ۶-۷ سال نمیتونی برگردی ایران خیلی فشار روحی بزرگیه.
یکی دو تا از دوستای صمیمی من که آمریکان وقتی باهاشون حرف میزنم کاملا معلومه دلشون تنگه.
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۰۲:۳۳ ب.ظ)Milad_Hosseini نوشته شده توسط: آخرشم برگشت گفت میلاد ای کاش میشد بیای اینجا پیشم...خوش میگذشت :| :|
ارتباطت رو با این دوستت قطع کن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۶:۲۸ ب.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۴۷ ق.ظ)elect نوشته شده توسط: (02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۳۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط: (02 بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۰۲ ق.ظ)hope_ نوشته شده توسط: راه جبرانی نیست؟
نمیدونم. فکر کن ۳-۴ سال از عمرت هدر رفته، میتونی زمان رو برگردونی؟
مطمئنم عمددی نبوده .اگه انقد شمارو مشناسه ک اینو بدونه راحتتر میگذره
من خودم به خودم ظلم کردم. در حق خودم کوتاهی کردم. این خیلی آزارم میده. مدام افکار منفی میاد سراغم و تمرکزُ ازم میگیره. فقط میخوام این کوتاهیُ جبران کنم، یعنی باید اونقدر قوی باشم که ناامید نشم. میدونم خیلی سخته ... -_-
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۰۸:۵۶ ب.ظ
توی دلم هشت تا دانشجو غروب جمعه از شهرشون برگشتن دانشگاه و میلرزن از سرما و دلگیر نشستن توی ایستگاه و منتظرن اتوبوس بیاد و ببردشون طرف خوابگاه....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 02 بهمن ۱۳۹۷ ۰۹:۴۷ ب.ظ
(۰۲ بهمن ۱۳۹۷ ۱۲:۵۹ ق.ظ)elect نوشته شده توسط: ی خبرنگار ورزشیه بود علی داییی بش میگف شما مث گلام؟ تو گالیوری همشش
دیگه اینجورام نیس لیست موفقیتاتونو بنویسین. ی جاهایی شایدد اونجور ک خواستین نشده خ جاهام شده. بنظرم کم لطفیین میکنین ب خودتون
ممنون بابت انرژی مثبتی که می فرستید
کلاً تو این یکی دوساله خیلی مستأصل بودم و یه جاهایی تا مرز اضمحلال پیش رفتم.
واقعاً روحیم خیلی ضعیف شده نسبت به قبل
قبلاً خیلی محکم تر و استوارتر بودم.
وگرنه به قول شما ما نیز در دیار حقیقت توانگریم ...
به هر حال خدا بزرگه
تا بینم آخرش چی میشیم
گر بمانیم زنده; بردوزیم
جامه ای کز فراق چاک شده
ور نماندیم، عذر ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده
|