هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pioneer01 - 16 دى ۱۳۹۶۰۲:۱۹ ق.ظ
کِی میرسه روز سفر ..
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 16 دى ۱۳۹۶۰۵:۱۵ ق.ظ
« بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. .... . وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ »
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۱۶ دى ۱۳۹۶۱۰:۳۶ ق.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۰۲:۰۶ ق.ظ)kimya_r نوشته شده توسط:
(15 دى ۱۳۹۶ ۱۰:۴۹ ب.ظ)kimya_r نوشته شده توسط: هلگرام آزاد نشد هیچ ،مانشتم هیلتر کردن
طبق اخبار رسیده دقایقی پیش مانشت در گوشی بدون هیلتر باز شد!!
میریم که داشته باشیم رفع هیلتر مانشت در سیستمُ..
با تشکر از صبر و حوصله شما عزیزان
رروی سیستمم oK شد..!
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
این کنفرانسِ یکم عجیب غریب نیست؟
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 16 دى ۱۳۹۶۱۲:۱۰ ب.ظ
edraw لعنتی کرک نمی شه..چجوری تبدیل به عکسش کنم. با اسکرین شات حتی وقتی زوم می کنی هیچیش معلوم نیست
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۱۶ دى ۱۳۹۶۱۲:۲۸ ب.ظ
آخ بمیرم واسه مهربونیِ صورت ماهت..
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SepidehP - 16 دى ۱۳۹۶۱۲:۳۴ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۰۵:۱۵ ق.ظ)sss نوشته شده توسط: « بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. .... . وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ »
از بادبادک باز... درسته؟
اسمشو کلی فکر کردم تا یادم اومد.
دارم آلزایمری میشم
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۱۶ دى ۱۳۹۶۱۲:۳۹ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۱۲:۳۴ ب.ظ)SepidehP نوشته شده توسط:
(16 دى ۱۳۹۶ ۰۵:۱۵ ق.ظ)sss نوشته شده توسط: « بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. .... . وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ »
از بادبادک باز... درسته؟
اسمشو کلی فکر کردم تا یادم اومد.
دارم آلزایمری میشم
آره ،
"توی اتاق مطالعه بودیم که به بابا گفتم ملا توی مدرسه چه درسی به ما داده ( ملا گفته بود شراب خوردن حرام است ). بابا داشت از توی گنجه ای که کنج اتاق درست کرده بود، ویسکی می ریخت . خوب گوش کردی ، سری جنباند و جرعه ای از مشروبش را خورد . بعد توی کاناپه ی چرمی فرو رفت ، لیوانش را گذاشت کنار و بلندم کرد و نشاند روی پاهایش ، نفس عمیقی کشید و از بینی اش هوا را بیرون داد ، فش فش هوا روی سبیل هایش انگار تمامی نداشت .
با صدای کلفتش گفت : می بینم که چیز هایی را که از مدرسه یاد می گیری ، با آموزش حقیقی قاطی کرده ای.
« اما اگر حرفهایش درست باشد با این حساب شما گناهکاری بابا ؟ »
تکه یخی را زیر دندانش فشرد :« هوووم . می خواهی بدانی در نظر بابایت گناه چیست ؟»
« بله » .
بابا گفت :« پس بگذار بهت بگویم . اما اول این یکی را یاد بگیر و خوب گوشهایت را باز کن و ببین چی می گویم . امیر تو هیچ وقت از آن ابله های ریشو چیز به درد بخوری یاد نمی گیری .»
« ملا ها را می گویی ؟»
بابا با تکان دادن لیوانش تایید کرد . یخ ها تلق تلق صدا کردند . « همه شان را می گویم . تف به ریش هر چی عنتر حق به جانب است .»"
* * * * * * * * * * * * * * *
" آخر چطور من در برابرش کتاب گشوده ای بودم، حال آنکه خیلی وقت ها اصلا نمی دانستم توی کله اش چه می گذرد
این موضوع کمی لج آدم را در می آورد، اما یک جور آرامش هم می بخشد که کسی در کنارت باشد و همیشه بداند چه می خواهی..
دهان وا کردم و نزدیک بود چیزی بگویم. نزدیک بود. اگر پیش می رفتم، تا آخر عمر همه ی زندگی ام فرق می کرد. اما نگفتم. فقط تماشا کردم.
هیچ چیز در این دنیا مجانی نیست. شاید حسن بهایی بود که باید می پرداختم...
از نظر من چشمانش او را لو می داد. به چشم هایش که نگاه می کردم، ظاهرش کنار می رفت و بارقه ای از جنون که در اعماقش بود هویدا می شد.
در نهایت همیشه بُرد با دنیاست. رسم روزگار اینطور است.
هوا فشرده و جامد بود. هیچ کس تصور نمی کند هوا جامد باشد. دلم می خواست دست دراز کنم، هوا را خرد و تکه تکه کنم و در نایم بچپانم.
شاید منصفانه نباشد، اما چیزی که در چند روز و گاهی حتی یک روز رخ می دهد، تمام زندگی آدم را زیر و رو می کند...
به نظرم لازم نیست بعضی چیزها به زبان بیایند.
همیشه داشتن و از دست دادن آزار دهنده تر از نداشتن از اول است.
وقتی آدم این جور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد..."
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 16 دى ۱۳۹۶۰۱:۳۹ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۱۲:۳۹ ب.ظ)kimya_r نوشته شده توسط: همیشه داشتن و از دست دادن آزار دهنده تر از نداشتن از اول است.
کلا کتاب فوق العاده ایه و جمله های تاثیرگزار زیاد داره. به سادگی فراموش نمیشه، مخصوصا قسمتی که داره گناه رو تعریف میکنه؛ خیلی ها این قسمت رو قشنگ یادشونه حتی بعد چند سال...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۱۶ دى ۱۳۹۶۰۲:۰۳ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۱۲:۳۴ ب.ظ)SepidehP نوشته شده توسط:
(16 دى ۱۳۹۶ ۰۵:۱۵ ق.ظ)sss نوشته شده توسط: « بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. .... . وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ »
از بادبادک باز... درسته؟
اسمشو کلی فکر کردم تا یادم اومد.
دارم آلزایمری میشم
از اثرات پیری هست
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SepidehP - 16 دى ۱۳۹۶۰۲:۲۳ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۰۲:۰۳ ب.ظ)Behnam نوشته شده توسط:
(16 دى ۱۳۹۶ ۱۲:۳۴ ب.ظ)SepidehP نوشته شده توسط: دارم آلزایمری میشم
از اثرات پیری هست
اینجوری باشه که شما باید زودتر گرفتارش شده باشین که
آقااااا من یه سمبوسه خوشمزززه میخاااام، کجا هست؟؟؟
جایی نیست اینجا که سمبوسه، پاکورا، کبه و این چیزا بفروشن؟... میخوااااااام
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 16 دى ۱۳۹۶۰۳:۵۵ ب.ظ
به نظر شما برای داشتن یه کسب و کار سطح بالا داشتن یک تخصص کافیه ؟
مثلا ًصرفاً کامپیوتر خونده باشی (حالا هر گرایشی)
آیا نباید دو تخصص (دانش) داشت ؟
مثلاً از بازار سر دربیاری !
از حمل و نقل اطلاع داشته باشی !
از علوم پزشکی بدونی
از علوم ورزشی
از سینما
از ادبیات ...
اصلاً داشتن صرفاً یک تخصص به جز کارگرِ ایده پرداز دیگری بودن ثمره ای داره ؟
تا چه سطحی میشه صرفاً با تکیه بر تعامل consumer/producer پیشرفت کرد ؟ (دانش رو از مشتری گرفتن)
به نظر شما در ایران آیا کسی که ۲ تخصصِ همزمان داره دو برابر کسی که یک تخصص داره شانس پیشرفت و درآمد و ... داره ؟
یا تابع لگاریتمی بالا میره شانسش ؟
یا تابع فاکتوریل ؟
یا چی ؟
یا اصن سقوط میکنه ته دره ؟
جواب درست اینه که تو ایران هیچی قابل پیش بینی نیست, اما شما به بزرگی خودتون از این جواب درست اغماض بفرمایید!
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۱۶ دى ۱۳۹۶۰۴:۰۱ ب.ظ
ته دیگ سیب زمینی را از من بگیر ،خواب را نه
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 16 دى ۱۳۹۶۰۴:۰۴ ب.ظ
خیلی از زندگی عقبیم !
نه شغل درست حسابی داریم .
نه درآمد درست حسابی داریم .
نه سرمایه داریم .
نه ازدواج کردیم .
نه امنیت شغلی داریم .
فقط و فقط زمان رو از دست می دیم و خودمون رو به در و دیوار می زنیم تا زنده بمونیم و بی مورد به خود امیدواری می دیم .
وقتی ذهن درگیر باشه هیچ کاری نمیشه کرد و این ریشه در نداشتن سرمایه اولیه هست .
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SepidehP - 16 دى ۱۳۹۶۰۴:۳۱ ب.ظ
(۱۶ دى ۱۳۹۶ ۰۳:۵۵ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: به نظر شما برای داشتن یه کسب و کار سطح بالا داشتن یک تخصص کافیه ؟
مثلا ًصرفاً کامپیوتر خونده باشی (حالا هر گرایشی)
...
منظورتون استارتاپه یا هر شغل دیگه؟
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reticent - 16 دى ۱۳۹۶۰۴:۴۱ ب.ظ
مشکل اینجاست که بهانهگیریم!
داداش من که سالهاست برای درس و کارش زحمت کشیده، شبزندهداری کرده، تلاش کرده الآن باید هم تو کارش موفق باشه و از استخدام جایی شدن گریزان. هنوزم که هنوزه بعضی شبها بهخاطر کار نمیرسه بیاد خونه. تازه پایاننامه دکتریشم داره تو یک دانشگاه خوب انجام میده. بورس خارج از کشور هم قبول شد اما نرفت.
___________________________________________
استعداد توجیه کردنمون هم که عالی!