|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۵۸ ق.ظ
برای کشتیهای بی حرکت،موجها تصمیم میگیرند . . . !
|
----- - - rasool - - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۲:۰۳ ب.ظ
الهی ، شکرت که در جوانی شکسته شدم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Donna - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۲:۳۴ ب.ظ
میخواستم بنویسم:
آهای سرنوشت... اسکار حق توست ...سالهاست که مرا فیلم کرده ای ...!
بعد با خودم میگم: سرنوشت چه تقصیری داره.خود کرده را تدبیر نیس!!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - homa - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۳:۱۵ ب.ظ
نامه بابا لنگ دراز به جودی ابوت:
کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند وزندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود....... درحالی که از اطراف خودغافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد.
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.
دوستدارتو : بابالنگ دراز..
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SarahArshad - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۳:۲۰ ب.ظ
می گویندمرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم
حوایم نامیدند یعنی زندگی
تا در کنار آدم یعنی انسان
همراه و هصداباشم
می گویند
میوه سیب را من خوردم شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند
بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب
چشمان شان باز گردید مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید راه نجاتی را از معصیتم پیدا کنند
نسل انسان زاده منست
من حوا
فریب خوردۀ شیطان
و می گویند
که درد و زجر انسان هم
زاده منست زاده حوا
که آنان را از عرش به خاکی دهر فرو افکند
شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم دلی پاک
معصومیت از تبار فرشتگان
و باوری ساده تر و صاف تر از اب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم
با گذشت قرن ها باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند
فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح ملکه سبا من بودم و
فاطمه زهرا هم من
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده، و در کنار تندیس مقدسم اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم جنگیدند و
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشاتم کردند
اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را بر
برگ برگ روزگار
هرگز!
منکر نخواهند شد من
مادر نسل انسان ام من
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام
مریمم
من
درست همانند رنگین کمان
رنگ های دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای ادم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو افرید
پس بیاموز تا سجده کنی
درست همانطور که فرشتگان در بهشت
بر من سجده کردند
بیاموز که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من! .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - goldoonehkhanoom - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۷:۰۰ ب.ظ)Belissima نوشته شده توسط: بد اومدن از کسی یک ثانیه تنفر از همون ادم هست....
حالا من با تنفری روبرو هستم که قبلا دوست داشتن بوده...دوست داشتنش رو تبدیل به تنفر کرده، صحنه های خوبی نیست مقایسه الان با گذشته... همش یاد این شعر میافتم: به سراغ من اگر می آیی نرم و آهسته بیا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...
دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mhkpnu - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۹:۵۰ ب.ظ
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
اشتباهی رخ نمی ده.این ما هستیم که شاید در طی زمان عوض میشیم
اونقدر غرق در چیزهای بی ارزش می شویم که سادگی و لطافت دوست داشتن خالصانه را از یاد میبریم
مقصر ماییم که یا از اول درست انتخاب نکرده ایم یا معنای واقعی دوست داشتن را نمیدانیم
ای کاش بفهمیم که عمر سفر کوتاه هست و از ته دل به همدیگه محبت کنیم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۰۷ ب.ظ
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
دوست داشتنی که به تنفر ختم بشه اسمش دوست داشتن نیست، خودخواهیه .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۰۲ ب.ظ
ناگهان چقدر زود دیر می شود...
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۰۷ ب.ظ)nafiseh1366 نوشته شده توسط: (18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
دوست داشتنی که به تنفر ختم بشه اسمش دوست داشتن نیست، خودخواهیه .
بدترین چیز اینه که دلت بخواد از کسی که دوستش داری، متنفر بشی، اما نتونی مسخرست نه؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - goldoonehkhanoom - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۱۷ ب.ظ
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۰۲ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط: ناگهان چقدر زود دیر می شود...
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۰۷ ب.ظ)nafiseh1366 نوشته شده توسط: (18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
دوست داشتنی که به تنفر ختم بشه اسمش دوست داشتن نیست، خودخواهیه .
بدترین چیز اینه که دلت بخواد از کسی که دوستش داری، متنفر بشی، اما نتونی مسخرست نه؟
منم منظورم همین بود.اینکه به خاطرشرایط مجبورشی اون ادم و فراموش کنی و خودت و مجبورکنی متنفرشی که دیگه به طرفش برنگردی.اره مسخرست ولی گاهی اوقات چاره همینه دیگه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - - rasool - - 18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۴۲ ب.ظ
هر چند که این گوشه نشین ، خود ، دست و پا بسته است.
اما از خدای رحمان می خوام سرانجام همه ی کسانی که به نحوی با مشکلاتی در گیرند رو ختم به خیر بکنه.
الهی! ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی، به ذات لایزال خود و به صفات با کمال خود و به عزت جلال خود و به عظمت جمال خود که جان ما را صافی خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 19 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۰۴ ق.ظ
دل اگه تنها نبود جا برای مهمون نمیذاشت ، کوه اگه عاشق نبود ، سر به بیابون نمیذاشت . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SarahArshad - 19 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۱۴ ق.ظ
(۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۳۱ ق.ظ)Belissima نوشته شده توسط: بچه ها بحث در مورد عشق و دوست داشتن و تفاوت این دو زیاده شاید تو یه تاپیک مناسب بحث بشه نظرات مختلف هم دیده بشه بهتر باشه.
ولی کلا حتما یه مرحله بعد از انتخاب طرف مقابل بذارید و بعد برید سراغ مرحله علاقه وقتی انتخابش کردید بروید سراغ مرحله شناخت و بعد از اون علاقه خودتون رو وسعت بدید.
دنیای ادمها واقعا متفاوت هست باید اول با ادبیات اون ادم اشنا بشی بعد پیامهای حساست رو بفرستی همون شعر سهراب بهترین توصیف هست که باید نرم و اهسته وارد دنیای کسی شد و باز هم میگم شناخت روحیات.
کاملا باهات موافقم .در ادامه صحبتت میشه این رو هم اضافه کرد که اگه این شناخته نباشه ومستقیم بپری تو دریای عشق .که به نظرم عشق هم نیست وهوسه بعد همین موجهای مواج جلوی چشمات رو میگیره .بعد تو فکر می کنی وای که چه تحفه ای نصیبت شده .می دونی چرا چون تو اون رو اون طوری میبینی که در درونت اون رو ساختی نه اون طوری که اون هست .تو جلوی چشمت مسدوده که ببینی وبعد گیلیلی می کنی یکم می گذره دریا آروم میشه موجها می خوابن تو می فهمی که وای اونی که تو در رویاهات تصور میکردی فقط مال رویاهاست نه بیشتر .اون موقع است که ....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 19 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۱:۲۸ ق.ظ
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۱۷ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: (18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۰۲ ب.ظ)uniquegirl نوشته شده توسط: ناگهان چقدر زود دیر می شود...
(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۰۷ ب.ظ)nafiseh1366 نوشته شده توسط: (18 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۸:۲۲ ب.ظ)goldoonehkhanoom نوشته شده توسط: دنیای عجیبیه.نمیدونم چرابیشتردوست داشتنها اخرش تنفره.اشتباه کجاست؟
دوست داشتنی که به تنفر ختم بشه اسمش دوست داشتن نیست، خودخواهیه .
بدترین چیز اینه که دلت بخواد از کسی که دوستش داری، متنفر بشی، اما نتونی مسخرست نه؟
منم منظورم همین بود.اینکه به خاطرشرایط مجبورشی اون ادم و فراموش کنی و خودت و مجبورکنی متنفرشی که دیگه به طرفش برنگردی.اره مسخرست ولی گاهی اوقات چاره همینه دیگه.
چرا تنفر؟!!!
بهتر بجای ایجاد حس تنفر در مورد حسهای فعلی و شرایط کنونی بیشتر فکر کرد و باهاشون کنار اومد، الان وقت اینه که به این فکر کنی که کجای کار ایراد داشته که دوباره تکرارش نکنی...
ایجاد این حس تنفر میتونه برای اینده ، تصمیمات اینده و حسهایی که ممکنه در اینده برای فرد دیگه ای ایجاد بشه مشکل ساز بشه
.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 19 اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۲:۵۰ ق.ظ
من آخرش نفهمیدم خانم انرژی مثبت با انرژی هسته ای نسبتی دارن یا فقط تشابه نامه؟
|