|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۴:۴۸ ب.ظ
بعضیها هم توی هپروت سیر میکنن : ))
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۴:۵۳ ب.ظ
ببین من می گم شرایط جامعه و شرایط مکانی خیلی تاثیر گذار هست ، نیست ؟ مثلا یکی هم خیلی آدم خوب و باشعور وقتی می ری به عنوان مثال مترو سوار بشی و ۱۰ نفر ریختن روی تو و خفه شدی اونوقت می فهمی !
بله ایران کشور با فرهنگی بود و الانم داره تلاش میشه بهش برسن ! ولی همین طوری کشورهای دیگه هم دارن رو به سمت بهتر شدن می رن و ما عقب هستیم کماکان
شرکت هایی مثل دیجی کالا که گفتی بله واقعا خودباوری داشتن مهم ترین مسئله در این مرحله پیدا کردن افرادی که خودباوری داشته باشن .
من با خیلی ها سرکله زدم مثلا طرف میاد با جدیت میاد می گه من تو حوزه وب کار می کنم دو ماه بعدش می بینی داره بازاریابی شبکه ای می کنه چون اونجا بهش گفتن حقوق بالا می گیری !
قبل از هر چیزی مشخص کردن هدف و مهم تر از اون موندن در اون هدف و خیلی مهم تر از اون بی توجه شدن به حرف مردم هایی که هم جهت تو نیستن
اینم بگم کسی که واقعا خواب باشه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو زده به خواب رو اصلا نمیشه !
اکثر مردم خودشون همه چیز رو می دونن ولی خودشون رو زدن به خواب و به قولی از زیر بار رفتن مسئولیت شانه خالی می کنن
نمونش تو تمام ابعاد زندگی ما هست
خودباوری باید خودجوش باشه در تمام افراد
شایدم تمام چیزهایی هم گفتم قبول نکنید .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۵:۳۳ ب.ظ
.................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۶:۵۶ ب.ظ
میخوام همی الان برم دفترشون موهاشو بکشم برگردم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Saman - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۷:۰۴ ب.ظ
حسی که دارم اینه که هر چی میخونم حس میکنم هیچی بلد نیستم . . .
یعنی بهش که فکر میکنم استرسش بی خوابم میکنه . . .
یعنی واقعا حس ندونستن خیلی بده خیلی بد . . .حس اینکه آدم بفهمه که هیچی نمیفهمه . . .(اینم بگم از متواضع بودن متنفرم) ،
ولی واقعا اگر من چیزی بلد بودم باید تا به حال به ثمر مینشست دیگه . . .
البته توی بازار، توی نویسندگی کارم واقعا خوبه(حداقل به تایید بازاری ها و چند تا روزنامه نگار مطرح)،یعنی خداشاهده برای دست گرمی هم بنویسم میتونم داستان کوتاه در بیارم، اما واقعا دلم با این کارا نیست . . .
دست ها می سایم تا دری بگشایم . . . "یوحنا"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Soldier's life - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۷:۴۳ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۱۲:۰۰ ب.ظ)fo-eng نوشته شده توسط: #مکث_امروز
سال ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻮﺩﻡ...
ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ.
ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ﺗﺮﮐﯽ ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ...
ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ...
ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ!
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ!
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺑﯽ حوﺻﻠﻪﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦِ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ!
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ!
ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖِ ﺑﺪِ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ !!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ!
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ!
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ.
ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ!
ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
آنقدﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ،
ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ دیدن و ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ...
ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!!
ﺁﺧﻪ ﻣشقهامون ﺭو ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮدند!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ...
ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽﺯﺩ...
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽنوﺷﺖ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ...
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ.
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ...
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ...
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮﻣﺤﻤﺪ ﻧﺎﺩﺭی ﻗﺸﻘﺎﯾﯽ (ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛُﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ)
بسیار عالی بود .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۲۵ ب.ظ
کلیپ روز:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
چی میگیییییییییییییییی؟! گرفتی ما رو؟! بیخیااااااااااااااااااااال! گواردیولا هیچ کاری نکرد؟! رئال خودش قهرمان میشه؟! رئال تو بوندسلیگا؟!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pioneer01 - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۴۰ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۲۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: کلیپ روز:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
چی میگیییییییییییییییی؟! گرفتی ما رو؟! بیخیااااااااااااااااااااال! گواردیولا هیچ کاری نکرد؟! رئال خودش قهرمان میشه؟! رئال تو بوندسلیگا؟!
حالش خوب نبوده. قرصا رو نشسته خورده
۳ ۴ جلسه گذشته از کلاسا ولی فشار ذهنی زیادی حس میکنم این ترم اولی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۴۱ ب.ظ
میخواستم واسه اینجا مقاله بفرستم
الان نشستم حساب کردم اگه فقط بخوام دو روز برم اونجا بشینم (بدون مقاله!!) کمه کم درمیاد ۳,۲۰۰,۰۰۰ !!
بدون هزینه هتل و غذا و ...
اینم شد زندگی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - moslem73421 - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۴۹ ب.ظ
.....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 06 مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۵۳ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۹:۴۹ ب.ظ)moslem73421 نوشته شده توسط: دفعه اولی که گزارش این آدم رو شاهد بودم چند ماه پیش بود
همه داشتن فوتبال میدیدن من از خنده کف زمین پخش شده بودم ، چن دقیقه اول فکر می کردم خنده بازاری ، شکرستانی چیزی باشه ؛ دیدم نه واقعیت داره
اصلا گزارشش به کنار. نصفه شبی یهو نعره میزنه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 06 مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۱۲ ب.ظ
تا حالا اصلاحیه یک major revision اونم به شکلی که ۳ تا داور داشته باشه رو یک روزه انجام نداده بودم که امروز به این افتخار نایل شدم
نکته جالبتر این قضیه اینه که یکی از داوران پیپر، خودم هستم
یعنی اگه این خارجیا بفهمن ما چه موجوداتی هستیم از هستی اخراجمون میکنن
باشد که اکسپت بشه اینبار که با اکسپتی که میدم به پیپر به عنوان یکی از سه داور، اکسپت میشه ایشالا
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - WILL - 06 مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۶ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۷:۰۴ ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: حسی که دارم اینه که هر چی میخونم حس میکنم هیچی بلد نیستم . . .
یعنی بهش که فکر میکنم استرسش بی خوابم میکنه . . .
یعنی واقعا حس ندونستن خیلی بده خیلی بد . . .حس اینکه آدم بفهمه که هیچی نمیفهمه . . .(اینم بگم از متواضع بودن متنفرم) ،
ولی واقعا اگر من چیزی بلد بودم باید تا به حال به ثمر مینشست دیگه . . .
البته توی بازار، توی نویسندگی کارم واقعا خوبه(حداقل به تایید بازاری ها و چند تا روزنامه نگار مطرح)،یعنی خداشاهده برای دست گرمی هم بنویسم میتونم داستان کوتاه در بیارم، اما واقعا دلم با این کارا نیست . . .
دست ها می سایم تا دری بگشایم . . . "یوحنا"
چی از این بالاتر که دستتون توی نویسندگی خوبه
چه محصولی زیباتر و بهتر از محتوای خوب ، چه میوهای ؟
موفق باشی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 06 مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۴۷ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۲۶ ب.ظ)WILL نوشته شده توسط: چی از این بالاتر که دستتون توی نویسندگی خوبه
چه محصولی زیباتر و بهتر از محتوای خوب ، چه میوهای ؟
موفق باشی
نارنگی جنوب، از این شیرینا
آناناس هم خوبه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - αɾια - ۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۵۲ ب.ظ
(۰۶ مهر ۱۳۹۶ ۱۰:۱۲ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: تا حالا اصلاحیه یک major revision اونم به شکلی که ۳ تا داور داشته باشه رو یک روزه انجام نداده بودم که امروز به این افتخار نایل شدم
نکته جالبتر این قضیه اینه که یکی از داوران پیپر، خودم هستم
یعنی اگه این خارجیا بفهمن ما چه موجوداتی هستیم از هستی اخراجمون میکنن
باشد که اکسپت بشه اینبار که با اکسپتی که میدم به پیپر به عنوان یکی از سه داور، اکسپت میشه ایشالا
|