|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 07 خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۵۴ ق.ظ
سلام.
از همه ی دوستان دعوت میشه کتابای بدون استفاده ی دوره ی کارشناسی که حتی کنکوری نیست و حتی عمومی هست یا کتابای کنکورشون رو که لازم ندارند توی کتابخونه ی کوچیک مانشت بذارن تا افرادی که لازم دارن بتونن استفاده کنن. خیلی خوب میشه این کتابا همین طوری دست به دست بشه.
لطفا اگه موافق هستید در یک پست اسم کتاب هاتون رو بگذارید توی این
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
با تشکر از همکاری شما.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 07 خرداد ۱۳۹۶ ۱۱:۵۰ ق.ظ
چه قدر خوب که آقای codin رفتن مسافرت هم حال و هوای خودشون عوض شد هم بقیه کاربرا....
خب خانوما اگه خرید اونجا خوبه بیاید یه تور دسته جمعی راه بندازیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 07 خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۲۶ ب.ظ
(۰۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۱۳ ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: دوس دارم یه آمپولی بهم تزریق کنن که تا دوماه دیگه ندونم چی میگذره توی دنیا . . .
----------
واقعا خیلی دوس دارم . . .
--------
۱۰ روزه با تمام وجودم اینو میخوام . . .
جای این آمپول یه کپسول واست دارم. مژده بده
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 07 خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۴۷ ب.ظ
خدایا گوشه چشمی از تو کافیست تا
هر رنجی به رحمت
هر غصه ای به شادی
هر بیماری به سلامتی
هر گرفتاری به آسایش و آسانی
هر فراقی به وصل
هر قهری به آشتی
هر زشتی به زیبایی
هر تاریکی به نور
هر ناممکنی به معجزه تبدیل شود
پروردگارا تمام وجود و هستیمان را غرق محبت ونگاه معجزه گرت بفرما
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Doctorwho - 07 خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۴۹ ب.ظ
سلام دوستان
برای کسایی که الان مقاله دارن ترجمه میکنن چه نکاتی خوبه که رعایت کنن تا ترجمه اشون خوب از آب دارد و زیاد طول نکشه.
من خیلی سرعتم کمه. فقط بیزحمت یطوری بگید برای کسایی که کلاس نرفتن و خودشونم زیاد زبان کار نکردن مفید باشه
الان من مقاله رو گذاشتم روبروم، و دیگه فرصت یادگیری زبان و استفاده از کتابها و .. نیست، باید تو فرصتی که دارم ترجمه کنم، خب دوستان حالا چیکار کنم؟ یا شماها چطوری ترجمه میکنید؟
دوستام میگن با گوگل.. انجام میدن ولی من استفاده نمیکنم، میگن تو سخت گیری نباید انقدر دقیق بشی واسه ترجمه همین که بفهمی چی میگی کافیه
مورد بعدی این هستش برای کسایی که میخواهند برای وب سایت های ایرانی یا سایت های خودشون مقالاتی را از سایتهای معتبر مثل ساینس دایلی یا لایوساینس یا ....... خبرهای انگلیسی را بیان ترجمه کنند باید چه نکاتی و روشی را به کار بگیرند؟
ممنون میشم از راهنماییتون
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۴ ق.ظ
(۰۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۱۳ ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: دوس دارم یه آمپولی بهم تزریق کنن که تا دوماه دیگه ندونم چی میگذره توی دنیا . . .
----------
واقعا خیلی دوس دارم . . .
--------
۱۰ روزه با تمام وجودم اینو میخوام . . .
منم مثل شما میخوام یه مدت ندونم چی میگذره تو این دنیا ولی دلم میخواد فریز شم مثل همونایی که فریز میشن تا بلکه تو آینده اگه علم پیشرفت کرد دوباره بیدار بشن و زندگی کنن . موهام داره سفید میشه!! یه جوری باید جوونی رو سیو کرد .
خیلی دلم یه زندگی جدید میخواد. دو ماه کمه.. حداقل باید زمین صد بار دور خورشید بچرخه بعد .. چون دنیا خیلی عقب مونده ازم و تا خودشو برسونه صد سال طول میکشه.
امروز یه آدم عجیب غریب بهم نزدیک شد و دستشو آورد جلو انگار که میخواد صورتمو چنگ بزنه!! ترسیدم ولی جیغ نزدم یعنی هیچ عکس العملی نشون ندادم .. اروم یه قدم عقب رفتم اول و بعد راهمو ادامه دادم. یه جوری هم راه میرفت میپرید انگار و عینک دودی هم داشت. اشتباه یادم نمونده باشه یه پیرهن گل گلی مشکی هم تنش بود.
طرف مزاحم نبود مسلما چون تو شلوغی پیاده رو اونم تو ساعاتی که پیاده رو آدم زیاده ، کسی مزاحمت ایجاد نمیکنه اونم اینجوری. از نظر روانی هم مشکلی داشت خب اون همه آدم اونجا بود چرا مستقیم اومد سمت من و اصلا چرا عینک دودی داشت تو ساعتی که نور هم شدید نبود و چرا من از پشت همون عینک حس میکردم دقیقا داره تو چشام نگاه میکنه..
از وقتی اومدم خونه کلی درگیرم با خودم که یعنی چی..! این کی بود که من دیدم و اصلا چرا فکرم انقدر درگیر این اتفاق چند ثانیه ای شده..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۵۴ ق.ظ
اگه *یلترشکن دارید
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید:
اگه ندارید
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید:
ولی توصیه من نسخه یوتیوب هست، کامله. ببینید و تا سحر به پهنای صورت اشک بریزید ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - moslem73421 - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۲۸ ق.ظ
......
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam5 - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۳۹ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۴ ق.ظ)@s@kur نوشته شده توسط: (07 خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۱۳ ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: دوس دارم یه آمپولی بهم تزریق کنن که تا دوماه دیگه ندونم چی میگذره توی دنیا . . .
----------
واقعا خیلی دوس دارم . . .
--------
۱۰ روزه با تمام وجودم اینو میخوام . . .
منم مثل شما میخوام یه مدت ندونم چی میگذره تو این دنیا ولی دلم میخواد فریز شم مثل همونایی که فریز میشن تا بلکه تو آینده اگه علم پیشرفت کرد دوباره بیدار بشن و زندگی کنن . موهام داره سفید میشه!! یه جوری باید جوونی رو سیو کرد .
خیلی دلم یه زندگی جدید میخواد. دو ماه کمه.. حداقل باید زمین صد بار دور خورشید بچرخه بعد .. چون دنیا خیلی عقب مونده ازم و تا خودشو برسونه صد سال طول میکشه.
امروز یه آدم عجیب غریب بهم نزدیک شد و دستشو آورد جلو انگار که میخواد صورتمو چنگ بزنه!! ترسیدم ولی جیغ نزدم یعنی هیچ عکس العملی نشون ندادم .. اروم یه قدم عقب رفتم اول و بعد راهمو ادامه دادم. یه جوری هم راه میرفت میپرید انگار و عینک دودی هم داشت. اشتباه یادم نمونده باشه یه پیرهن گل گلی مشکی هم تنش بود.
طرف مزاحم نبود مسلما چون تو شلوغی پیاده رو اونم تو ساعاتی که پیاده رو آدم زیاده ، کسی مزاحمت ایجاد نمیکنه اونم اینجوری. از نظر روانی هم مشکلی داشت خب اون همه آدم اونجا بود چرا مستقیم اومد سمت من و اصلا چرا عینک دودی داشت تو ساعتی که نور هم شدید نبود و چرا من از پشت همون عینک حس میکردم دقیقا داره تو چشام نگاه میکنه..
از وقتی اومدم خونه کلی درگیرم با خودم که یعنی چی..! این کی بود که من دیدم و اصلا چرا فکرم انقدر درگیر این اتفاق چند ثانیه ای شده..
مثه فیلم ترسناک شده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - The BesT - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۵۴ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۵۴ ق.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: اگه *یلترشکن دارید
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید:
اگه ندارید
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید:
ولی توصیه من نسخه یوتیوب هست، کامله. ببینید و تا سحر به پهنای صورت اشک بریزید ...
چرا این کاپیتان وداع کرد؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۰۹ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۲۸ ق.ظ)moslem73421 نوشته شده توسط: از یه شخص logician این تعجب خیلی بعید نیست
................
oh my God
تیپ شخصیتی من آره اینه
جالب بود ..پس واسه همین از فکرم نمیره حتی تا ۷ صبح نتونستم بخوابم انقدر که داشتم بهش فکر میکردم.
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۲:۳۹ ب.ظ)salam5 نوشته شده توسط: مثه فیلم ترسناک شده
آره
ولی میتونی فکر کنی فیلم کمدی هم بود و مثلا بازیگرش علی صادقی بود : )))
میگن آدما خواب هم باشن کسی بهشون زل بزنه متوجه میشن. نمیدونم دلیلش چیه ولی واقعا درسته. خوابم سنگینه ولی کسی بالا سرم باشه زل بزنه بهم با وحشت زود بیدار میشم از خواب چه برسه تو بیداری یکی زل بزنه تو چشام .
موقع سحر که بالاخره از شوک اتفاق خارج شدم و به مامانم توضیح دادم غش کرده بود از خنده. میگفت چرا همه رو برق میگیره تو رو چراغ نفتی؟: )))
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - *tarannom* - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۴۴ ب.ظ
یه سال مقاومتتو، تو یه لحظه ، همونی بشکنه که یه سال در مقابلش مقاومت کردی.....
امان از رگ خواب....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۵۱ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۴ ق.ظ)@s@kur نوشته شده توسط: از وقتی اومدم خونه کلی درگیرم با خودم که یعنی چی..! این کی بود که من دیدم
یکی از n هزار مریضِ موجود در جامعه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۲:۰۱ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۵۱ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: (08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۲۴ ق.ظ)@s@kur نوشته شده توسط: از وقتی اومدم خونه کلی درگیرم با خودم که یعنی چی..! این کی بود که من دیدم
یکی از n هزار مریضِ موجود در جامعه
یک نفر هم هست من زیاد میبینمش اینطوری هست که خیلی شیک لباس میپوشه و میخواهد تاکسی بگیره، تاکسی که نزدیکش میشه عینک افتابیش بر میداره و صورتش رو به طرف مخالف راننده میگره. راننده که رفت عینکش دوباره میزنه و همین روال.
اینا مشکلات روانی دارن و خیلی جای نگرانی نداره چون غالبا بی ازار هستن.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milestone - 08 خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۵۲ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۱:۵۴ ق.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: ببینید و تا سحر به پهنای صورت اشک بریزید ...
"در تنهاییهایم، مانند دیوانهها گریه کردم؛ این دیگر یک رویا نیست، واقعیت است و دیگر نمیتوان به ادامه آن بازگشت، دیگر نمیتوانم شما را با پاهایم سرگرم کنم، امّا قلبم همیشه با شما خواهد بود. اکنون، از پلهها پایین میروم و به رختکنی میروم که مانند یک کودک از من استقبال کرد و اکنون مانند یک مرد از آن خارج میشوم." فرانچسکو توتی / دیشب / ورزشگاه المپیک رم
پینوشت: چه شب دلگیرکنندهای بود؛
تعداد کمی از بازیکنها هستن که حتی اگه پیراهن تیم رقیب رو هم بپوشن باز هم برای همه قابل احترام هستند، عابدزاده، مالدینی، مهدویکیا، زیدان و... . دیشب فوتبال یه بخش دیگه از خودش رو از دست داد، یه بخش قابل احترام برای همه رو، یه بخش از کودکیمون رو، یه بخش که لایق اشک ریختن بود؛ حالا از اون نسل شگفتانگیز و تکرارنشدنی دوران ما فقط یک بوفون باقی مونده، که وقتی میبینم هنوز میتونم تو جامجهانی سال بعد ببینمش، احساس خوشبختی میکنم...
|