|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ele - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۱:۳۶ ب.ظ
سلام روزتون بخیر
دوستان من تو محیط کارم دوتا کیس رو با یه سوییچ kvm بهم وصل کردم چن روز پیش usb موس و کیبورد کار می کرد دیروز از کار افتادن. راه های مختلفی رو امتحان کردم درست نشد یه سری درایور رو از نت دانلود کردم سیستمم ریست شد کل درایورهای دیگه سیستم حذف شدن. با کمک درایور پک درایورا رو نصب کردم اما کارت گرافیک و کارت شبکه نصب نشد. نمیتونم به نت هم وصل بشم تا این دو تا درایور رو دانلود و نصب کنم. عذر میخوام سوالمو اینجا مطرح کردم اگه راهنماییم کنید ممنون تون میشم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۱:۵۶ ب.ظ
آخ مردم از خنده
این یارو که رقص مو میره تو ثبت نام ریاست جمهوری رو دیدید؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۴:۳۳ ب.ظ
دم kdeconnect گرم از کامپیوتر متن کپی می کنم تو گوشی paste وقتی هم زنگ می زنن صدای کامپیوتر اتوماتیک کم میشه.
-------------------------------------
بچگیمون با اینا گذشت
راز دایناسورها
راز جنگل
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Happiness.72 - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۴:۵۹ ب.ظ
(۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۱۲:۱۰ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط: kdeconnect
خوبست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reticent - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۷:۳۲ ب.ظ
کاش پیشرفت بشر تا الآن منجر به تولید قرص ضد تنبلی شده بود!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۷:۵۶ ب.ظ
(۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۰۷:۳۲ ب.ظ)hamideh1371 نوشته شده توسط: کاش پیشرفت بشر تا الآن منجر به تولید قرص ضد تنبلی شده بود!
تنبلی بشر مانع از اون شد که به اون درجه از پیشرفت برسه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فاطمه سلیمانی - ۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۰۸:۲۳ ب.ظ
کتاب دختر هفتساله درباره جنگ سوریه به نام جهان عزیز
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
...............................................
نمی دونم چرا خیلی زود احساس دلتنگی می کنم مامانم رفته تهران من نتونستم برم شدم مثل بچه ها وقتی که مامانشون کنارشون نباشه .....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۰۹:۳۶ ب.ظ
(۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۰۴:۳۳ ب.ظ)jazana نوشته شده توسط: راز جنگل
راز جنگل رو کودکستان که بودم بهم جایزه دادن
خاطراتی دارم باهاش ...
روپولی هم بود
که البته هیچ وقت نفهمیدم آخر داره یا نه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۱۰:۱۳ ب.ظ
(۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۰۹:۳۶ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: روپولی هم بود
ما نداشتیمش، واسه بچه ها ۸-۱۰ به بالا بازی عالی ای هست، بچه رو آدم می کنه.
Louis CK در مورد بازی مونوپولی با بچه هاش، خنده داره
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
چیه کلش آخه
اینو بازی کنن بااا، مسئولیت، نگه داشتن پول، صبر، تحمل عدم قطعیت و مشکلات زندگی و ... رو یاد میگیرن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kilookiloo - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۱۰:۴۶ ب.ظ
(۲۵ فروردین ۱۳۹۶ ۰۴:۳۳ ب.ظ)jazana نوشته شده توسط: راز جنگل
تنها بازی ای که اسمش فکری بود و یه ذره به فکر و حافظه هم نیاز داشت
ی بازی هم بود اگه اشتباه نکنک علاالدین بود , ی غول سبز داشت حرکتش میدادیم بازیکنا رو میخورد , اونم خیلی خوب بود
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 25 فروردین ۱۳۹۶ ۱۱:۴۶ ب.ظ
الان تمام این بازی ها قیمتشون سرسام آوره !
البته به جز قدیمی هاشون مثل همین رازجنگل !
که البته اونم به خاطر فیک بودنشونه !
الان جدیداً به پول کاغذ و مهره و تاس و ... قناعت نمی کنن
کلی پول بالای ایده شون میگیرن !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hopegod - 26 فروردین ۱۳۹۶ ۱۲:۰۱ ق.ظ
بچه که بودم کارتای فوتبالی به جای پول می آوردم دیگه هرچی اسباب بازی به درد نخور بود میریختیم وسط تقسیم میکردیم با بچه های خاله هام هفت تایی بودیم خرید فروش بازی میکردیم . چقد خوش میگذشت. نمیدونم چرا من علاقه زیادی داشتم سر بقیه کلاه بذارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - The BesT - 26 فروردین ۱۳۹۶ ۱۲:۴۰ ق.ظ
تو اخبار گفت کوچکترین فردی که تا الان نامزد ریاست جمهوری شده یه دختر ۶ساله هست که باباش امروز برده ثبتنامش کنه.خخخ
حداقل شرط سنی نذاشتن شرط بلوغ بذارن )
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kilookiloo - 26 فروردین ۱۳۹۶ ۱۱:۴۸ ق.ظ
داستان :
چند سال قبل در زمان دانشجویی در کافی شاپ هتلی پیشخدمت بودم. دختری جوان و پر شر و شور و البته کمی بی حوصله، اما در هر صورت کارم را به سرعت و دقت انجام می دادم و این باعث شد بود کافی شاپ هر روز پر از مشتری باشد.
روزی پسر کوچکی در پشت یکی از میزها منتظر بود تا سفارشش را بگیرم. کنارش ایستادم و گفتم: چی میل داری؟
پرسید: قیمت بستنی گردویی چقدره؟
به سرعت پاسخ دادم: ۱۵۰۰ تومان
سکه هایش را از جیبش درآورد و آن ها را یکی یکی شمرد. دوباره پرسید: قیمت بستنی ساده چقدره؟
فکر کردم حتما پولش نمی رسد. از طرفی شمارش سکه هایش وقتم را گرفته بود. مشتریان زیادی منتظر بودند تا سفارششان را تحویل بگیرند. بنابراین با بی حوصلگی و کمی عصبانیت جواب دادم: ۱۰۰۰ تومان و این ارزون ترین بستنی اینجاست. اگر پولت نمی رسه و دنبال بستنی ارزون تر هستی باید بری سراغ مغازه سر خیابون.
گفت: ممنون از پیشنهادتون، ولی پولم می رسه. لطفا یه بستنی ساده.
بستنی را به همراه صورت حساب تحویلش دادم و سراغ مشتریان دیگر رفتم.
نیم ساعت دیگر وقتی برای تمیز کردن میز پسر رفتم چیزی دیدم که هنوز هم بعد از این همه سال مرا متاثر می کند، او بر روی صورت حساب علاوه بر ۱۰۰۰ تومان پول بستنی اش سه سکه ۲۰۰ تومانی قرار داده بود و در زیر برگه صورت حساب نوشته بود: انعام پیشخدمت مهربان و زحمتکش.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elnazjoon - 26 فروردین ۱۳۹۶ ۰۵:۱۶ ب.ظ
سلام . کسی آهنگ پیانو خوب داره ؟
|