|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۳۰ ب.ظ
(۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۵۸ ب.ظ)admin نوشته شده توسط: از دود و سیاهی پناه بردم به گرد و خاک.
خدایا، چرا واسه این مسئولین طبیعت کوچکترین ارزشی نداره.
به خدا همون نفتی که میفروشیم هم یه زمانی یه درخت بوده!
طبیعت که جای خود داره واسه جوون ادما ارزش قائل باشن هنره!!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - homa - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۴۲ ب.ظ
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان موجهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور !
ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
ای غم مبهم !
ای ...
نمیدانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ... !
نه جز اینم ارزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما .... باش !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۵۱ ب.ظ
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. ((نارسیس))
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - malekinasab - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۴:۳۸ ب.ظ
(۱۹ اسفند ۱۳۹۰ ۰۵:۴۸ ب.ظ)Ferestadeh نوشته شده توسط: فرمود:
من طلبنی وجدنی ، من وجدنی عرفنی ، من عرفنی عشقنی ، من عشقنی عشقته ، من عشقته قتلته ، من قتلته علی دیته ، من علی دیته انا دیته
...
هر کس مرا طلب کند مرا می یابد ، هر کس مرا بیابد مرا می شناسد ، هر کس مرا بشناسد عاشقم می شود ، هر کس عاشقم شود او را می کشم ، هر کس را بکشم دیه اش بر من است ، هر کس دیه اش بر من باشد من دیه ی اویم
... که عشق آسان نمود اول ، ولی افتاد مشکل ها
از این ارسالت خیلی ممنون خیلی وقت بود دنبال این می گشتم .......منو یاد داییم میندازه ...مرسی ازت....خیلی زیباست واقعا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatima1537 - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۴:۵۴ ب.ظ
(۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۵۱ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. ((نارسیس))
یه ضرب المثل هم هست که با این جمله یکم مناسبت داره
ترس برادر مرگ است
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nikou - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۵:۲۶ ب.ظ
انسان هم می تونه دایره باشه هم خط راست . . .
انتخاب با خودته! تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۷:۳۳ ب.ظ
مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ، مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Donna - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۸:۱۹ ب.ظ
رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۱۰ ب.ظ
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی .پرهایش را بزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۱۰ ب.ظ
آسمان غرق خیال است، کجایی آقا
آخرین جمعه سال است، کجایی آقا
نفس عاشق اگر بود، زمین میفهمید
عاشقی بی تو محال است، کجایی آقا...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 26 اسفند ۱۳۹۰ ۱۱:۰۷ ب.ظ
سلام
یکی واسه دیروزه یکی واسه امروز
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aatwo - 27 اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۱۱ ق.ظ
(۲۶ اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۱۰ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی .پرهایش را بزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند
بدون قیچی هم با دست خالی میشه پر هاش رو کند
مرسی عالی بود
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 27 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۵ ق.ظ
اینو تازه خوندم...خیلی قشنگه :
زمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم
آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!
در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد.
یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم،شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویت ها از پدرم عذرخواهی می کرد
و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد که رفتم بابام را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهاش سوخته باشد؟
او مرا در آغوش کشید وگفت:مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد!
زندگی مملو از چیزهای ناقص... و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند .
خود من در بعضی موارد، بهترین نیستم، مثلاً مانند خیلی از مردم، روزهای تولد و سالگردها را فراموش میکنم. اما در طول این سالها فهمیده ام که یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار:
درک و پذیرش عیب های همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسان ها رابطه ای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نخواهد شد.
این موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع، تفاهم، اساس هر روابطی است،هر رابطه ای با همسر یا والدین، فرزند یا برادر،خواهر یا دوستی!
کلید دستیابی به شادی خود را در جیب کسی دیگر نگذارید آن را پیش خودتان نگهدارید.
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آری، حتی از نوع سوخته که حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!
کاش همه می دانستند زندگی شادی نیست
شاد کردن است
زندگی قهقهه نیست
لبخند است
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kashir - 27 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۴۲ ق.ظ
به سلامتی همه اونایی که دلشون خیلی گرفته ولی بخاطر اینکه دیگری ناراحت نشه الکی میذارن به حساب غروب جمعه...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 27 اسفند ۱۳۹۰ ۱۱:۵۳ ق.ظ
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد.
|