|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mostafaheydar1370 - 09 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۴۰ ق.ظ
(۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۱:۵۹ ق.ظ)۸_۸ نوشته شده توسط: آقا من فُحش خورم ملسه، به من فحش بدید
خوش به حالتون
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Saman - 09 آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۵۹ ق.ظ
(۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۴۳ ق.ظ)stateless نوشته شده توسط: با هم مهربان تر باشیم... و کمی هم انتقادپذیر...
اول از همه به خودم میگم.
انشالله همه انتقاد به "اصل" رو یاد بگیریم.
اعتقاد من به اینه که انتقاد به حاشیه خیلی فراتر از انتقاد به اصل رفته،جنجال شکل گرفته در بحث های اینترنتی سر منشاش همینه.
اول از همه هم به خودم میگم!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تولد آفتاب - ۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۳:۵۶ ب.ظ
آب را بیشتر از این گل نکنیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 09 آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۲۱ ب.ظ
یه نتیجه گیری: اینکه بخوای روز عاااالی داشته باشی احتمال داره یه کم کار خراب بشه
ولی اگه بخوای یه روز خوب و با نشاط داشته باشی میشه همون روز عالی که میخواستی
یه کم آدم یاد بگیره با خودش درست حرف بزنه همه چی درست میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 09 آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۰۹ ب.ظ
چند وقته ریسرچمو عوض کردم به زیست شناسی محاسباتی و مولوکولی بعد از شیش سال کامپیوتر خوندن حس میکنم عشقمو پیدا کردم بالاخره )
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 09 آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۳ ب.ظ
(۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۰۹ ب.ظ)codin نوشته شده توسط: چند وقته ریسرچمو عوض کردم به زیست شناسی محاسباتی و مولوکولی بعد از شیش سال کامپیوتر خوندن حس میکنم عشقمو پیدا کردم بالاخره )
منم وقتی اولین بار رست بیف خوردم همین حسو داشتم.
پ.ن: جدای از شوخی مواظب باش از جنس هیجانات مثبت اول کارها نباشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 09 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۰۴ ب.ظ
-----
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۰۸ ب.ظ
(۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۳ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: پ.ن: جدای از شوخی مواظب باش از جنس هیجانات مثبت اول کارها نباشه.
به طور ضمنی به کمبود آب اشاره کردی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۸_۸ - ۰۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۳۵ ب.ظ
وَلَعِ چیزهایی را دارم که میدونم به صلاحم نیستن، چی کار کنم؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 10 آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۰۴ ق.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: خب این تصور هستش که اون آقا پسر خیلی از کارها و شیطنت ها یا حتی رفتارهای ساده دخترو درک نمیکنه و حتی زشت میبینه و همین ممکنه مشکل ایجاد کنه :/ حتی خیلی جاها خیلی از رفتارها و حرفهای دخترو به پای بچه بودنش میذاره و روش حساب نمیکنه
میدونم این مسائل ممکن بود حتی برای پسری که همسن دختر هم هست با توجه به فرهنگ و تربیت متفاوتش ایجاد بشه ولی....:/
نمیدونم واقعا...از اونجایی که اعتقادم اینه که دو نفر باید اول باهم رفیق باشن بعد همسر، وقتی اختلاف سنی هفت سال باشه فک نمیکنم این رفاقته جواب بده بیشتر حس سرسپرست داره تا رفیق!
نمیدونم درست فکر میکنم یا نه ...کلا خیلی پیچیدست چون هر طور فکر می کنم مثال نقضش توی ذهنم میاد!
فک کنم فهمیدم منظورتونو.
باز هم بنظرم ۷ سال خیلی شکاف سنی حادّی نیست. شاید کمتر در ارتباط بودن دختر با پسری با این تفاوت سنی و یا بالعکسش یه پیش زمینه ذهنی درست بکنه و همین پیش زمینه ذهنی یک چلنج توی تعامل دو طرف ایجاد بکنه. اما اگه مشکل این باشه بعد از کمی آشنایی دو طرف اون فاصله فکری کم و کم و کمتر میشه.
البته باز هم بستگی به ادمش داره! بعض ها توی جوونی شون هم کمی تا قسمتی زیادی شسته رفته ان!. بعضی هام سر پیری شون حتی دل برنایی دارن!
در کل با یک مدت بشین و برخواست داشتن با طرف میشه متوجه این قضایا شد و دیگر هیچ. (:
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۲۵ ق.ظ
[tex]-[/tex] رونوشت به مدیری که امضاشم مدیریتیه ولی نظرات صفحه شخصیش رو بسته! اومده بودم بگم چشمم حداقل ۱/۵ درجه ضعیف شد
+ جدیدا یکی اَدام رو در میاره ولی خب من خندم میگیره واکنش دیگه ای نمیتونم نشون بدم
[tex]\times[/tex] یه دوسته عزیزی هم بود اومدم دنبالش بگردم هرچی بیشتر گشتم کمتر یافتم, یهو دیدم عه اسمش عوض شده بود, خاطرم نبود اصلا!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 10 آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۱۲ ق.ظ
یه دوستی داریم ایشون هر ۲-۳ ماه یکبار هم فست فود نمیخوره! بعد من بهش میگم آخه تو چجوری میتونی؟ به خصوص توی دانشگاه یا حتی تو خیابون که بعضی وقتها بوی غذا میپیچه واقعا نمیشه دوام آورد! یه حرفِ خوبی زد. گفت اگه دیدی خیلی دلت خواست یه کوچولو بخور. نه اینکه مثلا بشینی یه پرس کامل بخوری! (اسم غذا رو حذف کردم!) البته این در مورد غذاست، قطعا" درمورد خیلی مسائل این روش کاملا اشتباهه. به خصوص که بعضی اتفاقها یکبار هم نباید تو زندگی آدم بیوفته. هیچ وقت.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - s90211006 - 10 آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۱۴ ق.ظ
اصلا نمیتونم تخصص مورد علاقه ام رو واسه کار کردن پیدا کنم شما هم اینجوری هستید
به مقدار مکتفی از همه تخصص هایی که دوس دارم میدونم ولی احساس میکنم به هیچکدام علاقه ندارم واسه انتخاب حرفه ای اون تخصص موندم چه کار کنم !
فقط میدونم زمان داره از دست میره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 10 آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۵۴ ق.ظ
انتخاب و تصمیم قطعی گرفتن خیلی سخته. موضوعش زیاد مهم نیست.
اگه حرفِ بعضی از این کارشناسان رو گوش بدیم که میگن ببین دلت چی میگه، همه چی خوب و خوشحال پیش میره. حداقل وقتی رسیدیم به میانسالی کلی حسرت تو دلمون نیست که چرا نرفتیم دنبال علاقه مون. ولی باید کفش آهنین که هیچی زرهِ آهنی داشته باشیم، دربرابر مشکلاتِ احتمالی که رفته رفته به خاطرِ منطقی عمل نکردن میاد سراغمون. دنبالِ حرفِ دل رفتن معمولا همراهه با طعنه و سرزنش های اونایی که منطقی عمل میکنن و دردسرهایی که ممکنه حتی فکرش رو هم نکرده باشیم.
اگر هم به هزار و یک دلیلی که عقل میاره گوش بدیم و تصمیمِ منطقی بگیریم، احتمالا" زندگیِ آروم تر و کم ریسک تری خواهیم داشت و همه تاییدمون میکنن که به به چقدر کارش درسته. همه چی رو روی اصول پیش میبره. ولی نتیجه اش میشه اینکه بعد از یه مدت بی انگیزه میشیم و کار که از کار بگذره پشیمونی از اینکه چرا یه کم جرئت نداشتیم که خلاف جهت رودخانه حرکت کنیم. و مگه این همه آدم که رفتن دنبالِ راهِ عادی و بی دغدغه، الان خوشحال و راضی اند یا هیچ مشکلی ندارن؟
خلاصه که تصمیم گرفتن خیلی خیلی سخته، تو هر موضوعی هم که باشه. از کوچکترین مسائل روزمره مثل اینکه امروز با ماشین بریم که زودتر و راحت تر به مقصد برسیم یا پیاده بریم که هم هوا بخوریم و روحیه بگیریم و هم هوا رو آلوده نکنیم... تا بزرگترین و حساس ترین تصمیمات زندگی.
واقعا کسی هست که جواب قطعی برای این سوالات داشته باشه؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 10 آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۱۸ ق.ظ
۲ روز نیست سایت اومده بالا، سرور down شده
سیستم هاستینگ که باهاش کار می کردیم هم سایتشون اصلا بالا نمیاد، تیکت بزنیم.
راست گفتن هیچ گرونی بی حکمت و هیچ ارزونی بی علت نیست
|