|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 27 مهر ۱۳۹۵ ۰۷:۱۶ ب.ظ
واقعا چ کار میشد کرد...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 27 مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۵ ب.ظ
نهایتاََ تلاش های من برای قانع کردن مامانم که بذاره پارچه ی نصف یه مانتوی بلااستفاده رو خودم عوض کنم با شکست مواجه شد.
نمی ذاره میگه بده خیاط خب میتونم خودم :|
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Paraande - 27 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۳ ب.ظ
سلام به کسایی که این متن رو میخونن. من الان دو سه هفته س میرم سرکار که کارش برنامه نویسی هست که همه چی خوب و اکی هست فقط کار با git واقعا سخته برام خیلیم اونجا تو شرکت حساسن که هر کاری رو برنچ مخصوص خودش باشه. کم کم دارم دیوونه میشم٬ اگه رو برنچ اشتباه بزنم باید rebase کنم ولی اونم اصلا مهارت ندارم. میام از یه منبع خوب بخونم فقط کتاب pro git رو پیدا کردم که اصلا وقت نمیشه بخونم چون از ۸ صبح تا ۶ محل کارم. بعد سایت هایی هم که تو نت توضیح دادن خیلی خلاصه مثلا میگن برای rebase همین یه خط رو بزنین حله ولی واقعا خیلی ریزه کاری داره وگرنه ممکنه با یه کد اشتباه کدهای قبلی پاک بشه از ویژوال استودیو. اصلا مثال عملی نمیزنن. واقعا موندم چی کار کنم
ببخشید اگه کمی درهم نوشتم.
فرستاده شده از HUAWEI G610-U20ِ من با Tapatalk
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 27 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۱ ب.ظ
خیلی وقته که نیومدم اینجا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۱:۲۵ ق.ظ
این روزا خیلی دلم واسه دوستای دبیرستانم تنگ شده، هر چند بیش از بقیه ی آدما با هم ارتباط داریم، لااقل سالی ۱ یا ۲ بار. با دو سه تاشون خیلی بیشتر. دلم هوای دبیرستان کرده بود. پیش دانشگاهی که توی مدرسه حکومت میکردیم وقتی تعطیل میشد و هیشکیی نبود جز یه خانومی واسه کنترل. وقت ناهار توی صف از همه میزدیم جلو و میگفتیم ما پیش ایم )) خیلی باحال بود.
میرفتیم چیز میز میخریدیم از بیرون وقتایی که فقط خودمون توی مدرسه بودیم. راهش. سرویس… چقدر خوب بود.
خوب نیست آدم توی گذشته زندگی کنه ولی گاهی بعضی چیزا تکرار نمیشه. با هیچ دوست جدیدی، با هیچ محیط جدیدی.
فک نمیکردم دوستام هم دلشون تنگِ اون روزا باشه، گفتم خیلی هاشون که زندگی شون عوض شده و … امروز هم میزیم پیام داد که دلش تنگ شده. عجیب بود. خوشحال شدم.
کاش میشد برگشت به روزایی که بچه بودیم و خیلی سرخوش. بدون غمِ آدم بزرگا. عددی که میاد روی سنمون رو دوس ندارم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - edward71 - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۱:۴۴ ق.ظ
تست های شماره ۲۳ و ۳۲ کتاب سیستم عامل دکتر حقیقت فصل سوم و قیافه من ۱۲۸۵۲۸;
چند بار هر کدوم رو حل کردم تا دستم اومد، لعنت بر نخ [PERSEVERING FACE] توصیه میکنم زیاد و زیادتر حلشون کنید
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 28 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۹ ق.ظ
(۲۸ مهر ۱۳۹۵ ۰۱:۲۵ ق.ظ)Pure Liveliness نوشته شده توسط: این روزا خیلی دلم واسه دوستای دبیرستانم تنگ شده، هر چند بیش از بقیه ی آدما با هم ارتباط داریم، لااقل سالی ۱ یا ۲ بار. با دو سه تاشون خیلی بیشتر. دلم هوای دبیرستان کرده بود. پیش دانشگاهی که توی مدرسه حکومت میکردیم وقتی تعطیل میشد و هیشکیی نبود جز یه خانومی واسه کنترل. وقت ناهار توی صف از همه میزدیم جلو و میگفتیم ما پیش ایم )) خیلی باحال بود.
میرفتیم چیز میز میخریدیم از بیرون وقتایی که فقط خودمون توی مدرسه بودیم. راهش. سرویس… چقدر خوب بود.
خوب نیست آدم توی گذشته زندگی کنه ولی گاهی بعضی چیزا تکرار نمیشه. با هیچ دوست جدیدی، با هیچ محیط جدیدی.
فک نمیکردم دوستام هم دلشون تنگِ اون روزا باشه، گفتم خیلی هاشون که زندگی شون عوض شده و … امروز هم میزیم پیام داد که دلش تنگ شده. عجیب بود. خوشحال شدم.
کاش میشد برگشت به روزایی که بچه بودیم و خیلی سرخوش. بدون غمِ آدم بزرگا. عددی که میاد روی سنمون رو دوس ندارم.
هی
چقدر دلم تنگ شد . همه ی اینا به کنار زنگ بهشتی یه چیز دیگه بود
شمارشش عالی بود ۱ ۲ ۵ پاشو جواب بده
تعداد کسایی که میبرد پا تخته که ازشون بپرسه بیشتر از اونایی بود که نشستن (یه بار زهره گفت خانم میخواید ما بیایم اونا بشینن )
تو یه امتحانی به همه رندم نمره داده بود همه ۱۹ - ۲۰ بودن به من ۱۴ داد اصلن ناراحت نشدم فقط خندیدم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 28 مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۲۱ ب.ظ
(۲۸ مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۹ ق.ظ)samane .gh نوشته شده توسط: هی
چقدر دلم تنگ شد . همه ی اینا به کنار زنگ بهشتی یه چیز دیگه بود
شمارشش عالی بود ۱ ۲ ۵ پاشو جواب بده
تعداد کسایی که میبرد پا تخته که ازشون بپرسه بیشتر از اونایی بود که نشستن (یه بار زهره گفت خانم میخواید ما بیایم اونا بشینن )
تو یه امتحانی به همه رندم نمره داده بود همه ۱۹ - ۲۰ بودن به من ۱۴ داد اصلن ناراحت نشدم فقط خندیدم
یادش بخیر.
چه دورانی داشتیم...
زهره رو توی مترو دیدم پارسال. شیطنتش رو برده بود توی یه حزبی توی دانشگاهشون.
کاش جمع بشیم دوباره...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۱:۰۶ ب.ظ
من نمیفهمم چطور میشه درسای کامپیوتر رو تئوری درس داد و یاد گرفت؟!
پ.ن: ... و خیلی حرف دیگه که ممکنه به بعضیا بر بخوره ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۴:۳۹ ب.ظ
اونقدر بدم میاد از این سایتای فارسی که توشون حروف 'ی' و 'ک' عربی به کار برده شده.
پدر آدم در میاد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۴:۴۲ ب.ظ
میخوام برای برنامه ریزی و زمان بندی کارام از ترلو استفاده کنم. باید دید چقدر جواب میده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ele - 28 مهر ۱۳۹۵ ۰۸:۴۳ ب.ظ
چقدر سخته سر دوراهی قرار گرفتن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 28 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۳۵ ب.ظ
در این دنیا یک نفر هم تو را بفهمد کافیست ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 29 مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۳۵ ق.ظ
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ما رخی اگر نشستی خوش باش
خیام خوبی ! ..
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 29 مهر ۱۳۹۵ ۰۱:۴۷ ق.ظ
(۲۸ مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۳۵ ب.ظ)fo-eng نوشته شده توسط: در این دنیا یک نفر هم تو را بفهمد کافیست ...
چه حرف قشنگی...
|