|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 مهر ۱۳۹۵ ۰۷:۴۴ ب.ظ
از عادل الجبیر تشکر می کنم که با حرفاش موجبات خنده ما رو فراهم می کنه. بیشتر صحبت کن عادل جون.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۸_۸ - ۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۸:۲۸ ب.ظ
(۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۰۲ ق.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: (21 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۰ ب.ظ)moslem96 نوشته شده توسط: نقل قول:
چیزی به نام انسان کامل وجود نداره.
انسان کامل بودن خیلی هم محال نیست
بستگی داره کامل بودن رو چی تعریف می کنیم. هر وقت تعریف واضحی از کامل بودن ارائه بشه، خیلی راحت میتونیم با رد گزینه ها به این نتیجه برسیم که آیا وجود انسان کامل از نظر عقلی امکان پذیر هست یا خیر.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Excel - 22 مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۹ ب.ظ
کجا میتونم رنکینگ ۲۰۱۶ دانشگاه های جهان رو ببینم؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - edward71 - 22 مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۴۰ ب.ظ
(۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۹ ب.ظ)Excel نوشته شده توسط: کجا میتونم رنکینگ ۲۰۱۶ دانشگاه های جهان رو ببینم؟
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
از اعتبار رنک مطمئن نیستم اما به نظر درست میاد
Sent from my iPad Air using Tapatalk
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Excel - 22 مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۴۹ ب.ظ
(۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۴۰ ب.ظ)edward71 نوشته شده توسط: (22 مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۹ ب.ظ)Excel نوشته شده توسط: کجا میتونم رنکینگ ۲۰۱۶ دانشگاه های جهان رو ببینم؟
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
از اعتبار رنک مطمئن نیستم اما به نظر درست میاد
Sent from my iPad Air using Tapatalk
خیلی ممنون. ولی یک سایت مطمئن میخوام
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 22 مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۵۴ ب.ظ
سایت سرشماری وسط کار هنگید :|
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۵۱ ب.ظ
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - admin - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۲:۰۵ ق.ظ
(۱۳ مرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۰۵ ق.ظ)clint نوشته شده توسط: مدیرا می تونن چت های خصوصی و بخونن؟
خیر هیچکدوم از مدیران امکان دیدن چتهای خصوصی رو ندارند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۰۲:۲۶ ق.ظ
واسه پیپر ۱۴ صفحهای که نوشتم، استادم دقیقاً ۶۰۶ (ششصد و شش) تا کامنت داده.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 23 مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۰۴ ق.ظ
(۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۰۲:۲۶ ق.ظ)Behnam نوشته شده توسط: واسه پیپر ۱۴ صفحهای که نوشتم، استادم دقیقاً ۶۰۶ (ششصد و شش) تا کامنت داده.
چطوری مثل نقل و نبات مقاله میدین؟!!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - moslem96 - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۳:۲۳ ب.ظ
(۲۲ مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۰۲ ق.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: انسان کامل بودن خیلی هم محال نیست
وقتی شما میگید یک انسان کامل هست به این معنی هست که اون انسان به حدی رسیده که چیزی(که میتونه دانش و ... باشه) برای اضافه کردن بهش وجود نداره.
و اگه چیزی باشه که بشه بهش اضافه کرد پس اون انسان کامل نیست.
انسان فقط می تونه به سمت کامل شدن حرکت بکنه و این یک سیر تدریجی هست. یکی سریعتر و یکی کندتر و یکی هم عقب گرد می کنه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - s90211006 - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۴:۳۳ ب.ظ
دوستان یه چندتا کتاب خوب و آموزنده معرفی میکنید ؟؟
رمان باشه ،آموزنده ، روانشناسی یا موفقیت یا ... فرقی نداره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shahlaj - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۵:۰۰ ب.ظ
(۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۰۳:۲۳ ب.ظ)moslem96 نوشته شده توسط: (22 مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۰۲ ق.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: انسان کامل بودن خیلی هم محال نیست
وقتی شما میگید یک انسان کامل هست به این معنی هست که اون انسان به حدی رسیده که چیزی(که میتونه دانش و ... باشه) برای اضافه کردن بهش وجود نداره.
و اگه چیزی باشه که بشه بهش اضافه کرد پس اون انسان کامل نیست.
انسان فقط می تونه به سمت کامل شدن حرکت بکنه و این یک سیر تدریجی هست. یکی سریعتر و یکی کندتر و یکی هم عقب گرد می کنه.
اگر وقت و حوصله خوندن دارین کتاب "انسان کامل" نوشته استاد شهید مطهری رو مطالعه کنید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۷:۵۲ ب.ظ
(۲۳ مهر ۱۳۹۵ ۰۴:۳۳ ب.ظ)s90211006 نوشته شده توسط: دوستان یه چندتا کتاب خوب و آموزنده معرفی میکنید ؟؟
رمان باشه ،آموزنده ، روانشناسی یا موفقیت یا ... فرقی نداره
۱۹۸۴
کوری
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 23 مهر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۴ ب.ظ
قدیما خونمون تا خونه بابابزرگم تقریبا فاصله ش زیاد بود. همیشه با تاکسی میرفتیم اونجا ، بعضی اوقات که خیلی پسر خوبی بودم مامان به عنوان جایزه اجازه میداد که کل مسیر رو با دوچرخه قرمزم بیام و خودشم با مهربونی زیادش پیاده پا به پام میومد.
بین این مسیری که میرفتیم یه خیابون تختی بود که شیب نسبتا تندی داشت ..
تازه دوچرخه سواری رو یاد گرفته بودم ، هنوز با اون دو تا کمکاش راه می رفتم.
یه روز تو راه برگشت ، تو شیب اون خیابون تصمیم گرفتم از دوچرخه ام پیاده نشم و سواره ردش کنم، چند لحظه بعد از حرکت شیب خیابون دوچرخه م رو گرفت و ترس هم منو ، یادمه که هیچ کاری نمیکردم و فقط داد میزدم. سرعتم زیاد نبود اما برای ترسیدن یه بچه هفت ساله اون مقدار سرعت کاملا کافی بود. یه چند متری که رفتم جلوتر چشمامو بستم و خودمو تسلیم کردم .
تا حالا تسلیم شدین ؟
بعد از چند ثانیه یهو همه چی ثابت شد.
چشمامو باز کردم دیدم یه مرد واستاده وسط دوچرخه م و فرمونم رو دو دستی گرفته و نگه ام داشته.
نگاش کردم ، نگاش یادمه ..
یه لبخند بهم زد و گفت :
پسر بعد ها شیب های تند تر از این تو مسیر زندگیت وجود داره ، سرعت تو هم بیشتر از اینا میشه با چشم بسته نمیتونی ردشون کنی، نترس ، چشمات رو همیشه باز نگه دار ، شاید اون روز دیگه کسی مثه من نباشه که نگه ت داره و اونجاست که فقط خودت میمونی و خودت.
سال های زیادی گذشته ، اما اگه الان داری اینو میخونی - خواستم بگم که الان به اونجاییش رسیدم که خودمم و خودم. همین ...
|